Dictiornary-Farsi | In regard to the proposed changes I think we need more information. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
In regard to the proposed changes I think we need more information.	در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.


Other Matches

proposed	پیشنهادازدواج کردن
proposed	پیشنهاد کردن
break up of the a proposed marriage	به هم خوردن نامزدی
break up of the a proposed marriage	به هم خوردن ازدواج احتمالی
Without the least regard .	بدون کمترین ملاحظه یی
with regard to	نسبت به در باره راجع به در خصوص
regard for others	ملاحظه دیگران
self regard	respect self
self regard	حفظ منافع شخصی
self regard	عزت نفس
to regard somebody [something] as something	کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
in regard of	نسبت به
in regard to	نسبت به
in regard to	در باره
in regard to	راجع به در خصوص نسبت به
in this regard	در این خصوص
in this regard	در این باب از این بابت
to regard something as something	چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
regard for others	واهمه از دیگران
regard for others	رعایت دیگران
regard	راجع بودن به
regard	اعتنا کردن به
regard	ملاحظه کردن
regard	نظر
regard	نگاه
regard	بابت باره
regard	سلام
regard	درود
regard	رعایت توجه
regard	مراعات
regard	ملاحظه
regard	وابسته بودن به نگریستن
regard	نگاه کردن
regard	احترام
regard	مبالات
regard	رعایت راجع بودن به
regard	باب
regard	باره نسبت
regard	توجه
without regard for decency	بدون رعایت نزاکت یاادب
field of regard	میدان دید
to regard with reverence	محترم داشتن
to regard with reverence	حرمت کردن
Without regard for prices .	بدون توجه به قیمتها
line of regard	خط دید
to regard something as a matter of course	چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
point of regard	نقطه دید
To regard as advisable . To deem prudent .	مصلحت دیدن
information	اطلاع
information [on] about somebody] [something]	آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	خبر [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	داده ها [در باره کسی یا چیزی]
further information	آگاهی بیشتر
information	تهمت
information	اتهام
information	اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
information	اخبار
information	مفروضات اطلاعات
information	سوابق
information	معلومات اگاهگان
information	پرسشگاه
information	استخبار خبر رسانی
information	اطلاعات
information	اگاهی
information	خبر
information	معلومات
information	اطلاع دادن
information	داده ها
information	نمایش اطلاعات روی وسله خارجی
information	دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
asking for information	استعلام
Where can I get information?	از کجا می توانم بپرسم؟
information	داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
for your information	برای اگاهی شما
information	معلومات معیطات
information console	کنسولاطلاعاتی
information counter	جایگاهاطلاعات
Ministry of Information .	وزارت اطلاعات
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...	ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
public information	اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
information desk	میز اطلاعات
Where is the information desk?	میز اطلاعات کجاست؟
information sheet	برگه اطلاعات
wrong information	اطلاعات نادرست
a piece of information	یک تکه اطلاع
redundant information	یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
stationary information	اطلاعات لایتغیر
teachnical information	اطلاعات فنی مربوط به یک وسیله
leakage of information	نشت اطلاعات
to dig for information	خبرجویی کردن
to dig for information	جویای خبرشدن
to pump somebody for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
troop information	برنامه اگاه سازی
troop information	مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
to fish for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
information office	دفتر اطلاعات
spacial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
spatial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
Please send me information on ...	خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
information on demand	اطلاعات با تقاضا
oral information	اطلاعات گفتاری [شفاهی]
pieces of information	چندها تکه اطلاعات
[pieces of] information	اطلاعات
to gather information [about; on]	جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
false information	خبر نادرست
false information	اطلاعات نادرست
a few scraps of information	یک خرده اطلاعات [ناکافی]
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
public information	اطلاعات عمومی
information flow	روانه خبر
information providers	تهیه کنندگان اطلاعات
genetic information	اطلاعات وراثتی
flow of information	گردش اطلاعات
information retrieval	بازیابی اطلاعات
information revolution	تحول اطلاعات
information routing	مسیریابی اطلاعاتی
information science	علم اطلاعات
derived information	اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
information science	علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
information service	خدمت اطلاعاتی
information service	سرویس اطلاعاتی
information service	خدمات اطلاعات
information source	منبع اطلاعات
defense information	اطلاعات دفاعی
information program	اگاه سازی برنامه اطلاعات
information program	برنامه اگاه سازی
information hiding	یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
information center	مرکز جمع اوری اطلاعات
information center	مرکز اطلاعات
information networks	شبکههای اطلاعاتی
information capacity	فرفیت خبری
information processing	تقویم اخبار
information bureau	مرکز جمع اوری اطلاعات
information processing	نتیجه گیری ازاخبار
information processing	پردازش اطلاعات
information bureau	دفتر اطلاعات
information box	قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
information bits	بیتهای اطلاعاتی
information banks	بانکهای اطلاعاتی
information approach	روش کسب اطلاعات
defense information	اطلاعات نظامی
information system	سیستم اطلاعاتی
information unit	واحد اطلاعات
information utility	utility computer
input information	اطلاعات اولیه
input information	اطلاعات ورودی
lay an information against some one	نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone	بر علیه کسی اعلام جرم کردن
inside information	اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
market information	اطلاعات و دادههای بازار
ministry of information	وزارت اطلاعات
information technology	تکنولوژی اطلاعات
perfect information	اطلاعات کامل
information transmission	انتقال اطلاعات
information system	سیستم اطلاعات
information theory	نظریه اگاهی
information theory	نظریه خبر
information test	ازمون معلومات
information explosion	انفجار اطلاعات
information theory	نظریه اطلاعات
action information center	مرکزاطلاعات تاکتیکی
combat information center	اطاق عملیات
action information center	مرکز اخبار تاکتیکی
aeronautical information overprint	اطلاعات حاشیهای نقشه ناوبری هوایی
command information program	برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
computer information system	سیستم اطلاعات کامپیوتری
association in information systems	انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
to give [provide] somebody [some] information	به کسی آگاهی دادن
executive information system	نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
combat information center	مرکز اطلاعات رزمی
freedom of information act	قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
general information data	اطلاعات و امار عمومی
central information file	سیستم اصلی ذخیره داده
information and storage and retrieval	ذخیره و بازیابی اطلاعات
essential elements of information	عناصر اصلی اخبار
association in information systems	professionals
essential elements of information	عناصراصلی اطلاعات
information retrieval system	سیستم بازیابی اطلاعات
information storage and retrieval	بازیابی و ذخیره سازی اطلاعات
management information system	نرم افزاری که به مدیران شرکت امکان دستیابی و بررسی داده را میدهد
survey information center	مرکز اطلاعات نقشه برداری در توپخانه لشکری یا سپاه
target information center	مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
target information center	مرکز اطلاعات هدف
machine readable information	اطلاعات خواندنی توسط کامپیوتر
To glean information . To nose around .	سر وگوش آب دادن
personal information manager	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
To obtain first-hand information .	خبر دست اول کسب کردن
flight information board	تابلواطلاعاتپرواز
information resource management	مدیریت منبع اطلاعات
It would not be proper for me to give you that information.	درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
information management system	سیستم مدیریت اطلاعات
on line information service	سرویس اطلاعاتی مستقیم
office information system	سیستم اطلاعات اداری
information processing carriculum	دوره پردازش اطلاعات
information processing center	مرکز پردازش اطلاعات
information processing machine	computer
information processing systems	نظامهای خبرپردازی
management information system	سیستم مدیریت اطلاعات
to pass on [information or news]	به بقیه اطلاع دادن

In regard to the proposed changes I think we need more information.

در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.