English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
It is in the bag . Its a foregone conclusion. Its a dead cert روشاخش است
Other Matches
to be a foregone conclusion <idiom> نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion نتیجه حتمی نتیجه مسلم
foregone conclusion نتیجه نابهنگام
foregone conclusion تصدیق بلاتصور
It is in the bag . It is a dead cert. ردخورد ندارد (حتمی است )
foregone سابقی
foregone قبلی
conclusion فرجام
conclusion استنتاج
conclusion نتیجه
conclusion عقد
conclusion نتیجه گیری
conclusion انجام نتیجه
conclusion انعقاد
conclusion پایان یک چیز
in conclusion درخاتمه
conclusion اختتام
conclusion پایان
in conclusion درپایان سخن
to come to a conclusion به نتیجه ایی رسیدن
draw a conclusion استنتاج کردن
to drawa conclusion نتیجه گرفتن
conclusion of a treaty عقد معاهده
to effectuate a conclusion نتیجه دادن
orrive at a conclusion اتخاذ تصمیم کردن
conclusion of a contract parties two between asale of
conclusion of a contract مبایعه
conclusion of a treaty انعقاد معاهده
arrive at a conclusion اتخاذ تصمیم کردن
I have finally come to the conclusion that… با لاخره باین نتیجه رسیدم که ...
conclusion [closure] of the debate پایان [و نتیجه گیری] بحث
dead even کاملا مساوی
dead even دقیقا برابر
dead and gone <idiom> هفت کفن پوسانده
dead against درست مقابل
from the dead ازمیان مردگان
dead as a d. بکلی مرده
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead مهجور
dead متوفی
dead ساکن
dead مات
dead مسکوت
dead بی پتانسیل
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead مرده
dead منسوخ کهنه
dead گوی بولینگ ضعیف
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead توپ کم جان
dead بی حس
dead storage گنجایش مرده
dead volume حجم مرده
dead water مانداب
dead type حروف پخش کردن
dead storage مانداب
dead storage انبار وسایط نقلیه و تجهیزات
dead storage حجم مرده
dead valley خشکرود
dead time زمان مرده
dead time زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead type حروف پخشی
dead time زمان گمگشته
dead time وقت تلف شده
dead reckonning پرواز کور
dead stock موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
dead stock کالای بنجل
dead slow خیلی اهسته
dead rent اجاره بهایی که در صورت عدم استفاده از عین مستاجره نیز باید پرداخت شود
dead shot تیر اشتباه
dead shot تیر خطا
dead pledge گرو زمین و کالا
dead sea دریای لوط
dead reckoning محل فرضی
dead reckoning نقطه فرضی
dead reckonning ناوبری کور
dead records بایگانی راکد
dead sea بحرمیت
dead rise فاصله بین کیل تاانحنای خن ناو
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
dead mines مینهای خنثی شده
dead stock کالای بدون خریدان
dead stock موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
dead spot نقطه خنثی
dead spot منطقه ساکت
dead space زاویه بیروح فضای کور
dead space ناحیه کور
dead space فضای راکد
dead space فضای مرده
dead soils خاکهای مرده
dead market بازار کساد
dead market بازار کم فروش
dead rise فاصله مرده
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
The battery is dead. باتری خالی شده است.
The battery is dead. باتری تمام شده است.
Speak well of the dead . <proverb> پشت سر مرده بد نگو.
over one's dead body <idiom> هرگز
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
dead-light پنجره ثابت
dead-house مرده شوی خانه
Be a dead ringer for someone <idiom> شباهت زیاد دو نفر
to be dead keen [on] واقعا مشتاق بودن [به]
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
Drop dead <idiom> کم کردن مزاحمت
dead to the world <idiom> زود به خواب رفتن
ye living and the dead زندگان و مردگان
to f. a dead horse اب درهاون کوبیدن
to f. a dead horse کوشش بی فایده کردن
the quick and the dead زندگان ومردگان
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
half dead نیم جان
the dead of winter چله زمستان
playing dead مرده نمایی
dead zone زاویه بیروح
dead bolt زبانهگوی
dead duck آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
dead set against something <idiom> کاملا مصمم در انجام کاری
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
dead center <idiom> کاملا وسط
dead as a doornail <idiom> کاملا مرده
dead ahead <idiom> درست درپشت ،قبل
He is not dead by any chance , is he ? نکند مرده باشد ؟
Never!over my dead body . صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
dead wire سیم بی برق
dead mark انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
dead load شاسی اتومبیل
dead hearted بی عاطفه
dead hearted سنگدل
dead halt توقف مطلق
dead group زمین بیروح
dead group زاویه بیروح
dead ground زمین واقع در زاویه بیروح
dead ground اتصال به زمین کشنده
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
dead freight کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead freight هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
dead file پرونده راکد
dead hedge پرچین گیاهان خشک
dead hours ساعات خاموشی در شب
dead load پایه پل
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
dead light روزنهای که اطاق کشتی راازطوفان حفظ میکند
dead letter نامه غیر قابل توزیع
dead letter قانون منسوخ
dead knot گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
dead in the water متوقف در اب
dead in the water متوقف در دریا
dead house جنازهای
dead house مردهای
dead hours ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead fence پرچین
dead eye گره کور
dead weight وزن بی اوار
dead weight وزن خشکه
dead heats مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead heat مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
dead ends بن بست
dead ends سر هرز
dead ends انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead end بن بست
dead end سر هرز
dead weight ویژه وزن
dead weight خودوزن
dead engine موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
dead pull کوشش بیهوده
dead lift کوشش بیهوده
dead beat بی نوسان
dead weights وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weights کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weights خودوزن
dead weights ویژه وزن
dead weights وزن بی اوار
dead weights وزن خشکه
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weight کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead end انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead load وزن ثابت و متعلقات ان
dead march مارش عزا
dead colour رنگ ضعیف
dead colour رنگ دست اول
dead coil پیچک هرز
dead center نقطه مرگ
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
dead carriage کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead carriage کرایه باربری جهت فرفیت استفاده نشده
dead burned انتهای اشتعال
dead band نوار مرده
dead ball توپ خارج ازبازی
dead ball توپ مرده
dead copy اخبارچیده شده
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com