Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (8 milliseconds)
English
Persian
Knock off your fighting right now!
همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
Other Matches
in-fighting
کشمکشتنگاتنگ
in-fighting
جنگ داخلی
in-fighting
زد و خورد از فاصلهی کم
in-fighting
مشت زنی از نزدیک
in-fighting
کشمکش درونی
fighting
جنگجو
fighting
جنگی
fighting
جنگ
fighting
نزاع
fighting ram
غوچ جنگی
fighting ram
راک
fighting load
بارمهمات جنگی
fire fighting
اتش نشانی کردن
fire fighting
عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
prize fighting
زد و خورد
fighting load
بار جنگی
fighting load
بار رزمی
fighting cock
خروس جنگی
fighting patrol
گشتی رزمی
cock fighting
بهم انداختن خروسان
fire fighting
اتش نشانی
cock fighting
خروس بازی
prize fighting
درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
fire-fighting
اتش نشانی
He has had his bellyful of fighting.
دیگر از جنگ سیر شده است
heavy fighting is in progress
جنگ سختی جریان
heavy fighting is in progress
دارد
knock down
مجزا کردن
knock down
زدن با تانک یا توپ هواپیما از کار انداختن
knock out
ناکار کردن
knock in
فرو کردن
knock off
دست از کارکشیدن از کار انداختن
knock off
دست کشیدن از
knock off
ازکار دست کشیدن
knock out
با مشت یا بوکس ازپادراوردن
knock off
کشتن
knock off
ختم کردن کار
knock off
از پاانداختن
knock off
مردن
to knock down
پرچ کردن
knock out
شکست دادن
to knock together
سرهم بندی کردن
to knock under
تسلیم شدن
to knock under
تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
to knock up
خسته شدن
to knock up
فرسوده شدن ازپادرامدن
to knock up
مانده شدن
knock it off
<idiom>
دست کشیدن
I usually knock off at 6.
غالبا" ساعت 6 دست از کار می کشم
To knock someone down.
کسی رازمین زدن ( درکشتی وغیره )
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
knock off
<idiom>
به قتل رساندن کسی
to knock out
پس ازبسته شدن دردانشکده یادانشگاه درزدن وبیرون رفتن
to knock off
دست ازکارکشیدن
to knock down
زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
knock out
خالی کردن
knock out
از بین بردن
knock out
از کار انداختن
knock together
بهم خوردن
knock together
بهم زدن
knock together
بهم چسباندن
knock against
خوردن به
to knock about
ول گشتن
to knock about
پرسه زدن در به در بودن
to knock about
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
to knock down
بزمین زدن
knock out
<idiom>
غش کردن
knock-up
برخورد کردن
knock up
سردستی اماده کردن
knock
ضربه زدن
knock
عیبجویی
knock
مشت ضربت
knock
بهم خوردن
knock
بد گویی کردن از
knock
درزدن
knock
زدن
knock
صدای تغ تغ
knock up
از کار انداختن
knock up
بهم زدن
knock-up
تحریک کردن
knock-up
بهم زدن
knock-up
سردستی اماده کردن
knock-up
از کار انداختن
knock-up
بپایان رساندن
knock-up
ابستن کردن ناراحت کردن
knock up
بپایان رساندن
knock up
تحریک کردن
knock up
برخورد کردن
knock
کوبیدن
knock-on
بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock about
پرسه زدن
knock up
ابستن کردن ناراحت کردن
knock against
زدن به
knock down
باضربت بزمین کوبیدن
knock on
بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock about
سرو صدا ایجاد کردن
knock down
گیج کردن
knock down
مجزا
knock about
نامرتب زندگی کردن
to have a knock back
عقب نشینی کردن
[در موقعیتی]
to knock somebody's socks off
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
to knock somebody's socks off
<idiom>
<verb>
کسی را شگفتگیر کردن
to knock the bottom out of
رد کردن
there is a knock at the door
می اید
to knock back
عقب نشستن
knock on wood
<idiom>
بزنم به تخته
knock oneself out
<idiom>
باعث تلاش فراوان
knock one's block off
<idiom>
خیلی سخت به کسی صدمه زدن
at a knock-down price
به قیمت مفت
knock off one's feet
<idiom>
متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)
to knock something open
با ضربه چیزی را باز کردن
to knock the bottom out of
بی اثرکردن
knock knee
کجی زانو به درون دراثرمرض یا نرسیدن موادغذایی
knock rating
میزان بهسوزی
knock kneed
خشن
knock knees
زانوی کج زانوی پیچ خورده
anti knock
ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
defeat by knock out
شکست با ناک اوت
knock one on the head
مشت بر کله کسی زدن
knock on the head
نقش بر اب کردن
knock on the head
باطل کردن
knock on the head
خنثی کردن
knock about clothes
جامه کار
knock about clothes
لباس کار
knock at the door
در زدن
knock at the door
در کوفتن
knock kneed
فالج
knock kneed
شل
knock kneed
دارای حرکت کج ومعوج
knock kneed
دارای زانوی کج
knock reducer
ضد کوبش
knock knees
زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
there is a knock at the door
صدای در
to knock a person off his p
کسیرابرزمین زدن یانابودکردن
knock-ups
برخورد کردن
knock-ups
بهم زدن
knock-ups
سردستی اماده کردن
to knock head
سجود
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
to knock the bottom out of
باطل کردن
there is a knock at the door
درمیزنند
knock-ups
تحریک کردن
knock-ups
ابستن کردن ناراحت کردن
knock out tournament
تورنمنت حذفی شطرنج
knock-ups
بپایان رساندن
knock-ups
از کار انداختن
to knock the bottom out of
خنثی کردن
anti knock property
درجه اکتان
anti knock property
خاصیت ضدضربه
To knock (beat) someone on the head .
تو سر کسی زدن
knock one's head against the wall
<idiom>
کاربی نتیجه
to knock a person's head off
به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
knock the living daylights out of someone
<idiom>
باعث غش کردن کسی شدن
Hand to hand fighting
جنگ تن به تن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com