Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
standard language
زبان متعارف
markup
تفاوت بین هزینه و قیمت کالا
generalized
کلی
generalized
تعمیم یافته
generalized routine
روال تعمیم یافته
generalized function
تابع تعمیم یافته
[ریاضی]
generalized seizure
حمله صرعی فراگیر
generalized routine
روال کلی
generalized reinforcer
تقویت کننده تعمیم یافته
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
generalized function
توزیع
[ریاضی]
generalized coordinates
مختصات تعمیم یافته
generalized force
نیروی کلی
generalized force
نیروی تعمیم یافته
generalized inhibitory potential
پتانسیل بازداشتی تعمیم یافته
generalized anxiety disorder
اختلال اضطراب فراگیر
standard
قسمت ساکن دستگاه
standard
نورم مقیاس
standard
یکسان معیار
standard
همشکل
standard
همسان
standard
قانونی
standard
عیار قانونی استاندارد مقرر
standard
نمونه قانونی
standard
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standard
استانده
standard
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard
سنجه
standard
طبیعی یا معمولی
standard
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard
حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standard
اولین مگا بایت حافظه در PC.
standard
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard
واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standard
خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standard
متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
standard
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard
معمولی
standard
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard
کالای جانشین رزمی
standard
مقرر قانونی
standard A
استانداردA
standard
همگون یکنواخت یکجور
standard
متعارف
standard
معیار
standard
استاندارد همگون
standard
الگو
standard
قالب
standard
نمونه قبول شده معین
standard
مرسوم
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard
متعارفی
standard
نشان پرچم
standard
متداول
standard
استاندارد
standard score
نمره معیار
silver standard
واحد پول نقره
standard compass
قطبنمای اصلی مغناطیسی
secondary standard
استاندارد ثانویه
standard resistor
مقاومت استاندارد
resistance standard
مقاومت استاندارد
primary standard
استاندارد اولیه
portable standard
چراغ ایستا
portable standard
چراغ مطالعه
silver standard
استاندارد نقره
standard error of mean
خطای معیار میانگین
ST0 standard
استاندارد واسط دیسک که در IBM PC استفاده میشود , سافت Seaglt
standard condition
شرایط استاندارد
standard cell
پیل استاندارد
standard candle
شمع استاندارد
standard brick
اجر معمولی
standard bred
اسب امریکایی پرورش یافته برای مسابقه سرعت واستقامت
standard bar
میله معمولی
standard bar
میله استاندارد
standard atmosphere
اتمسفر
standard atmosphere
اتمسفر استاندارد
performance standard
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
per standard compass
برحسب قطب نمای استاندارد
system standard
معیار سیستم
system standard
استانداردسیستم
wage standard
دستمزد استانده
standard lens
نفراستاندارد
standard class
درجه استاندارد
frequency standard
استاندارد فرکانس
floor standard
چراغ پایه دار
floor standard
لامپ پایه دار
escort of the standard
گارد پرچم
standard trench
سنگر معمولی
gold standard
واحد طلا
paper standard
پول رایج مملکت
standard time
زمان رسمی
magnetic standard
اهنربای استاندارد
living standard
سطح زندگی
inductance standard
متعارف اندوکتانس
inductance standard
اندوکتانس
gold standard
نظام پایه طلا
gold standard
نظام پولی طلا
gold standard
پایه طلا
escort of the standard
گارد محافظ پرچم
standard motor
موتوراستاندارد
standard specification
دستورات استاندارد
standard specification
مقررات استاندارد
standard motor
موتور معمولی
standard metre
متر قانونی یا قبول شده
standard method
روش استانده
standard measure
اندازه استاندارد
standard load
بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
standard load
بار تنظیم شده
standard subroutine
زیرروال متعارف
standard solution
محلول استاندارد
standard section
پروفیل استاندارد
standard rudder
51 درجه سکان
standard stimulus
محرک معیار
standard ohm
اهم استاندارد
standard pascal
پاسکال استاندارد
standard penetration
ازمایش نفوذی استاندارد
standard pitch
گام استاندارد
standard price
قیمت استاندارد
standard price
قیمت پایه
standard rate
نرخ استاندارد
standard time
وقت بین المللی
standard time
ساعت بین المللی ساعت استاندارد
standard error
خطای معیار
standard deviation
انحراف معیار
standard costs
هزینههای نرمال
standard costs
هزینههای استاندارد
standard conditions
شرایط متعارفی
standard error
خطای استاندارد
standard error
خطای معدل
standard error
خطای پایه
standard item
اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
standard interface
رابط استاندارد
standard interface
واسطه استاندارد
standard gauge
اندازه معمولی
standard time
زمان استانده
standard form
صورت متعارف
standard feature
خصیصه متعارف
standard error
خطای استانده
standard condition
شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
standard of living
استاندارد زندگی
standard bearer
علمدار
standard bearer
پیشوا
american standard
کد استانداردامریکایی برای مبادله اطلاعات
american standard
Interchange forInformation Code
standard bearers
پرچم دار
standard bearers
علمدار
bimetallic standard
پایه پولی دو فلزی
standard bearers
پیشوا
standard function
تابع استاندارد
double standard
قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
double standard
نظام دو معیاری
standard of living
سطح زندگی
standard of living
معیار زندگی
standard bearer
پرچم دار
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
basic standard
استاندارد اولیه
calibrating standard
تنظیم شده به صورت استاندارد
calibration standard
اندازه کالیبراسیون
calibration standard
استانداردتنظیم
language
زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language
تبدیل و اجرا میکند
language
زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
language
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language
زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
language
در زمان اجرا
language
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
language
هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
language
زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
language
زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
language
قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language
ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
language
زبان
language
سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
first language
زبانیکهازهمهبهآنبیشترتسلطدارید
language
بصورت لسانی بیان کردن
language
زبان
language
سخنگویی تکلم
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
لسان
language
کلام
pl. language
زبان پی ال وان
language
برنامهای که به عنوان مترجم
second language
زباندوم
I am here for a language course
من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
for a language course
برای یک دوره زبان
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
standard conversion factor
ضریب تبدیل استاندارد
standard error of difference
خطای معیار تفاوت
standard atmospheric pressure
فشاراستاندارد جو
standard lamp holder
سرپیچ معمولی لامپ
standard atmospheric pressure
فشار متعارفی جو
basic standard cost
قیمت استاندارد
standard size whole brick
اجر فشاری معمولی
basic standard cost
قیمت پایه
standard heat of formation
گرمای تشکیل استاندارد
standard rain gage
باران سنج معمولی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com