Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
My capital is locked up in land.
سرمایه ام در معاملات زمین گیراست
Other Matches
locked
<adj.>
<past-p.>
سد شده
locked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
locked
<adj.>
<past-p.>
بندآورده شده
locked
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
locked
<adj.>
<past-p.>
بسته شده
locked
<adj.>
<past-p.>
بلوکه شده
locked
<adj.>
<past-p.>
مانع شده
locked
مقفل
locked up
زیر قفل نگهداشتن
locked in
ناتوانی موج سوار در خروج از موج
locked
قفل شده
locked up
حبس کردن
locked up
در محلی محصور کردن
the men were locked out
در را بروی کارگران بستند
locked up keyboard
صفحه کلید قفل شده
I accidentally locked myself out of the house.
من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
land
فرودامدن
land n
زمین
land
سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land
درست به هدف
land
فرود
land
سطح
land
به گل نشستن کشتی
never-never land
رویایی
land n
قوم مردم
land vi
فرود امدن
never-never land
تخیلی
land
ارض
land
پشت
land
سطح کوچک صاف
land
ملک
land
سرزمین عرصه
land
زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land
سرزمین
land n
کشور
land n
ملت
land n
ملک
land n
خطه
land
خاک
never-never land
غیر واقعی
land vi
بخشکی امدن
land vi
پیاده شدن رسیدن
land vi
بزمین رسیدن
land n
دیار
land
به زمین نشستن
land n
سرزمین
land
بزمین نشستن
land
رسیدن
land
به خشکی امدن پیاده شدن
land vi
پائین امدن
land n
خاک
land
سرزمین دیار
land
زمین
land n
خشکی
land
خشکی
With my own capital .
با سرمایه شخصی خودم
capital value
ارزش سرمایه
capital value
ارزش سرمایهای
capital value
ارزش فعلی
capital
فوقانی راسی
capital
ارزش ویژه
capital
اساسی
capital
سرستون
capital
پایتخت
capital
رئیسی ریاست مابانه عمده
capital
گناه مستوجب اعدام سرمایه
capital
راس المال
capital
تنخواه
capital
قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
capital
عالی
capital
سرستون سرلوله بخاری
capital
سرمایه
capital
حرف درشت پایتخت
capital
حرف بزرگ
capital
مستلزم بریدن سر یاقتل
land sick
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
cultivated land
اراضی محیات
land restoration
بازسازی زمین
cultivated land
زمین محیات
land scaping
محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land shark
کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
cloud land
عالم خیال یافرض
collctive land
زمین مشاع
collective land
زمین مشاع
crown land
خالصه
land shark
غارتگرکرانه
land service
خدمت نظام در نیروی زمینی
conservation of land
حفظ اراضی
land slip
ریزش سنگ از کوه
certificate of land
قباله زمین
land tax
مالیات ارضی
land tax
خراج
land register
ثبت املاک
land tax
مالیات بر زمین
land tenure
اجاره داری زمین
land tie
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
level land
زمین مسطح
land lady
زن میزبان
land tax
مالیات زمین
land tail
بنه زمینی
center land
خط میانی
land sturm
نام نویسی همگانی
land surveying
نقشه برداری
land tag
مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
land surveying
برداشت
land surveyor
نقشه بردار
land swell
خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
land tail
باقیمانده زمینی یکان
land's end
دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
land reclamation
عمران زمین
land development
احیای اراضی
land capacity
کاراوری زمین
land breeze
باد ساحلی
land grading
تسطیح زمین
land breeze
باد خشکی
land grant
زمین اعطایی دولت
land bank
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land lubber
ادم کشتی ندیده
land alide
لغزش زمین
land agent
دلال معاملات ملکی
land lubber
ادم خشکی مانده
land carriage
بار کشی زمینی
land carriage
حمل و نقل خشکی
land crab n
خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
land distribution
توزیع اراضی
land force n
نیروی زمینی
land forces
نیروی زمینی
land forming
شکل دادن زمین
land lady
زن صاحب ملک
land lubber
ادم دریا ندیده
land combat
نبرد در ساحل
land combat
نبرد زمینی
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
land map
نقشه جغرافیایی
land grant
اعطای اراضی
fertile land
سرزمین حاصلخیز
fertile land
سرزمین بارور
f.soil or land
خاک یازمین حاصلخیز
land office
اداره املاک وثبت اراضی
land plaster
گج
dream land
عالم خواب و رویا
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land poor
دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land poor
زمین دار بی پول
land of promise
زمین موعود
land forces
قوای بری
land grave
کنت قدیم المانی
land measurer
زمین پیما
land measurer
مساح
land mine
مین زمینی
immeasureable land
سرزمین بیکران
land mine
مین
head land
پرتگاه
head land
دماغه
land hunger
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land improvements
عمران و ابادانی زمین
land reclamation
ابادانی زمین
table land
زمین هموار
land mass
سرزمین بزرگ
land mass
اقلیم
land mass
قاره
land mass
کشخر
land mass
خشکسار
land masses
سرزمین بزرگ
land masses
اقلیم
land masses
قاره
land masses
کشخر
wild land
صحرا بیابان
wild land
زمین بایر و لم یزرع
tenementary land
زمین اجاری
the lie of the land
وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
the lie of the land
چگونگی اوضاع مهثب
the promised land
ارض موعود
to clear land
زمین راصاف کردن
to sight land
دیدن منظره
unutilized land
اراضی موات
waste land
اراضی موات
waste land
زمین موات
land masses
خشکسار
fluted land
سطحمسطحمته
barren land
زمین لم یزرع
no-man's land
منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
land reforms
اصلاحات ارضی
land reform
اصلاحات ارضی
to cultivate land
زمین را کشت کردن
crash land
سقوط کردن هواپیما
border land
زمین مرزی
common land
مکانعمومی
dry land
خشکی
land registry
دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
Land-Rover
وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
I'll need a plot of land .
یک قطعه زمین لازم دارم
To be in the land of the living .
درقید حیات بودن
Who owns this land ?
این زمین مال کیست ؟
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
to work the land
زمین را زراعت کردن
hour land
عقربه ساعت شمار
switzer land
سویس
no man's land
سرزمین بی صاحب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com