English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
English Persian
She leads her husband by the nose . سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
Other Matches
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange . زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]
husband شوهر
husband زوج
husband جفت کردن
husband باغبانی کردن شوهردادن
husband شوی
husband کشاورز
husband گیاه پرطاقت
husband نر
husband شخم زدن کاشتن
animal husband پرورش جانوران اهلی
animal husband دام پروری
he is a bad husband خانه دار خوبی نیست
he is a bad husband صرفه جو نیست
husband and wife زن وشوهر
her much older husband شوهر بسیار مسن تر از او [زن]
ship's husband مباشر و مالک نماینده کشتی
Her husband cant get a word in edgeways . به همسرش مهلت یک کلمه حرف نمی دهد
She lost her husband in the crowd . شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
privacy between husband and wife خلوت بین زن و شوهر
The husband and wife dont get on together. زن وشوهر باهم نمی سازند
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
leads پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
leads پرش طول یا پرش یانیزه با پای معین
leads هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads کابل هادی
leads هادی
leads رهبری
leads Pb :symb
leads سیر هدایت الکتریکی
leads جلو بردن تیر از هدف
leads فلز سرب
leads :سرب
leads راهنمایی کردن هدایت کردن
leads : راهنمایی رهبری
leads شاقول گلوله
leads رنگ سربی
leads سرب پوش کردن
leads سرب گرفتن باسرب اندودن
leads راه اب
leads هدایت
leads بردن
leads سرمشق تقدم
leads سوق دادن بران داشتن
leads مدرک
leads رهبری کردن
leads تقدم
leads غلاف هادی
leads سبقت هادی
leads سیم واسطه زاویه پیشگیری
leads قطب اتصال سیم اتصال
leads هدایت کردن بست اتصال
leads رهبری کردن راهنمایی
leads زاویه سبقت
leads رابط برق
leads سرب
leads پیش افت
leads منجر شدن
leads and lags سبقت ها و تاخیرها
who leads the orchestra سر دسته این ارکستر کیست
jump leads باتریبهباتریکردنبرایروشنکردنماشین
he leads a miserable life زندگی نحسی بسر میبرد
He leads a loose ( reckless) life. بی بند وبار زندگی می کند
nose down خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
nose down <idiom> پایین آوردن دماغه
Just under his nose. درست پایین پایش
look down one's nose at someone or something <idiom> نفرت خودرانشان دادن
(have one's) nose in something <idiom> فضولی کردن
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
on the nose بردن شرط
right under one's nose <idiom> مشهود
on the nose <idiom> دقیقا
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
under one's nose <idiom> دم دست
nose دهانه
nose دماغه
nose بوکشیدن
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
nose بینی مالیدن به مواجه شدن با
nose برجستگی
nose دماغه جلویی تخته موج سواری
nose بینی اسب
nose دماغه جلو کشتی
nose پوزه
nose دماغه کلاهک موشک
nose نوک برامده هر چیزی
nose سر لوله
it is under his nose درست جلوچشم اوست
nose عضو بویایی
nose بینی
it is under his nose پیش روی اوست
My nose is running. از بینی ام آب می آید
nose leaf لایهبینی
lead by the nose <idiom> کنترل کامل داشتن
external nose نمایبیرونیبینی
nose leather چرم بینی
nose of the quarter دماغهیکچهارمی
nose pad لاییبینی
tip of nose نوکبینی
thumb one's nose <idiom> با تنفر نگاه کردن
To talk through ones nose. تو دماغی حرف زدن
Go and blow your nose. برو دماغت رابگیر ( نظافت بینی )
parson's nose دم مرغیاهرپرندهپختهنشده
keep one's nose clean <idiom>
dorsum of nose تیغهبینی
keep one's nose to the grindstone <idiom>
nose-picking انگشت کردن در بینی
keep someone's nose to the grindstone <idiom> همت کردن
the answer is right under your nose <idiom> جواب مثل روز روشن است
pay through the nose <idiom> سرکیسه کردن
boozer's nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
drinker’s nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
he has Roman nose او بینی عقابی دارد
have one's nose in a book <idiom> دائم سر توی کتاب داشتن
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
(no) skin off one's nose <idiom> دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
drinker’s nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
turn up one's nose at <idiom> ردکردن خوب بودن برای کسی
have one's nose in a book <idiom> کرم کتاب خوانی داشتن
red-nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
boozer's nose آدمی که دماغش قرمز است [چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد] [اصطلاح روزمره]
red-nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
bull nose چشمی سینه ناو
nose cone مخروط دماغه
nose dive شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
nose gear قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
nose hit ضربه کامل به میله شماره 1بولینگ
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
nose ribs تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
nose ring حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
nose spray بسکهای جلوی گلوله
nose spray بسک جلو
parsmip nose دمبلیچه
parsmip nose دنبال چه
nose cone دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
nose band بخشی از کلگی اسب
nose band رو دماغی
hawk nose بینی قوشی
hawk nose دماغ قوشی
he paid through the nose زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
lead by the nose الت قرار دادن
long nose انبر دم باریک
long nose دم باریک
mucus of the nose مخاط بینی
mucus of the nose مف
mucus of the nose اب بینی
nose angle زاویه نوک
nose bag توبره
parsmip nose دمگاه
to follow ones nose واگذاردن
the tip of the nose نوک بینی
to blow nose گرفتن بینی
to blow one's nose بینی پاک کردن
to blow one's nose دماغ گرفتن
to follow ones nose کار رابدست تقدیر
to speak through one's nose سخن گفتن
to follow ones nose دنبال قسمت خودرفتن
spindle nose سر هرزگرد
to lead by the nose الت قرار دادن
to speak through one's nose تو دماغی
bar nose دماغهمیله
saddle nose بینی فرو رفته
polypus of the nose بواسیر لحمی بینی
pug nose بینی کوتاه وکلفت سر ببالا
bridge of nose برآمدگیبینی
pope's nose دمگاه
pope's nose دنبال چه
flat nose plier انبردست قابل تنظیم
camlock spindle nose هرزگرد بادامکی شکل
nose landing gear ترمزفروددماغه
fillet under the nose of a step مغزی لبه یا دماغه پله
flat nose plier اچار فرانسه
needle-nose pliers دم باریک
to snap one's nose or head off بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
poke nose into something [one's life] <idiom> در کار کسی مداخله کردن
To glean information . To nose around . سر وگوش آب دادن
snap a person's nose off بکسی پریدن
snap a person's nose off تشر زدن
septal cartilage of nose غضروفدرونیبینی
nose ape or monkey بوزینه خرطوم دار
My nose (hand)is bleeding. دماغم ( دستم ) خون می آید
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
Eye ( ear , nose ) drops . قطره چشم ( گوش و بینی )
To try to pick up some information . to nose around. To pry about . سر وگوشی آب دادن
ear, nose and throat specialist متخصص گوش و حلق و بینی [پزشکی]
cut off one's nose to spite one's face <idiom> به حدنهایت رسیدن عصبانیت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com