English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (6 milliseconds)
English Persian
She lost her loved ones . تمام عزیزانش را از دست داد
Other Matches
loved مهر
loved ones افرادیکهبهآنهاعلاقهقلبیدارید
loved امتیاز صفر
loved عشق داشتن عاشق بودن
loved معشوقه دوست داشتن
loved محبت
loved عشق
loved i nothonour more اگر شرافت را بیشتر دوست نداشتم
he loved her dear اوبسیاردوست داشت
to get lost گمراه شدن
lost causes هدف تحقق نیافتنی
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
Get lost! <idiom> دورشدن
lost cause هدف تحقق نیافتنی
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
to get lost گم شدن
to get lost گم کردن
lost از دست رفته ضایع
lost زیان دیده
lost شکست خورده گمراه
lost منحرف
lost مفقود
lost گم شده
lost گلوله ناپیدا
lost گمشده
lost از دست رفته تلف شده
lost ضاله
we lost sight of him از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
lost document مدرک گم شده
sleep was lost to me خواب بمن حرام شد
she has lost her roses چهره گلگونش زعفرانی شده است
long-lost کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
He has lost count. حساب از دستش دررفته
We lost our way in the dark. راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
He lost everything that was dear to him. آنچه برایش عزیز بود از دست داد
lost documents اسناد و مدارک گم شده
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
She lost her way home . راه خانه اش را گه کرد
To be lost . To disappear . ازمیان بر افتادن
no love lost <idiom> سوء نیت ،احساسبدی داشتن
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
lost head افت بار
lost chain زنجیره از دست رفته
lost article شیئی گمشده
lost ball گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
lost animal حیوان گمشده
he lost his reason عقل یا هوش خودرا ازدست داد
contact lost هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
lost animal حیوان ضاله
he lost the seat مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
he lost the seat دوباره بوکالت برگزیده نشد
i have lost all patience طاقتم طاق شده است
i lost my friends دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i lost the train به قطار نرسیدم
i lost the train قطار را از دست دادم
lost article لقطه
lost chain زنجیره گم شده
lost time زمان گمگشته
lost and untraceable غایب مفقودالاثر
lost time زمان مفقوده
lost target تیر خطا
lost mass افت جرم
contact lost تماس قطع شد
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost child طفل لقیط
contact lost هدف گم شد
i lost sight of it از نظرم نهان گشت
Time lost cannot be won again. <idiom> فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
We should not have lost sight of the fact that ... ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
lost property office دفتر اشیای گم شده
We lost the case . We were convicted. دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
the army lost heavily ارتش تلفات سنگین داد
to recover lost time وقت گمشده را جبران کردن)
lost wax process فرایند مدلهای مومی
lost wax process ریخته گری با مدلهای مومی
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
I did it unwittingly. I lost count. از دستم دررفت
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
The ship and all its crew were lost . کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
to sighfor lost days افسوس روزهای تلف شده راخوردن
She lost her husband in the crowd . شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you ! برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree. او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com