English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
The living languages of the world. زبانهای زند ؟ دنیا
Other Matches
topsy-turvy world [upside-down world] جهان سروته [درهم وبرهم ] [وارونه ]
the Classical World [the Ancient World] جهان باستانی [تاریخ]
languages زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
languages زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
languages زبان ها
languages دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
languages زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
languages ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
languages سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
languages زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
languages زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
languages کلام
languages لسان
languages سخنگویی تکلم
languages بصورت لسانی بیان کردن
languages زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
languages برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages برنامهای که به عنوان مترجم
languages تبدیل و اجرا میکند
languages استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages زبان
languages قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
languages مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
languages در زمان اجرا
languages هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
To have a flair for languages. ذوق فرا گیری زبانهای خارجی را داشتن
modern languages زبانهای امروزی
sign languages زبان علامات
sign languages زبان مخصوص کرها
sign languages مکالمه با اشاره
sign languages زبان اشاره
modern languages زبانهای این عصر
low level languages زبانهای سطح پایین
robot control languages زبانهای کنترل روبوت
string processing languages زبانهای پردازش رشته
living زنده
living معاش
living زندگی
living وسیله گذران معیشت
For all we know he may be living . از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
d. living زندگی باناز نعمت
To be living off someone. سربا رکسی بودن
ever living غیرفانی
ever living بی مرگ لایموت
living حی درقیدحیات
ever living جاودانی جاودان
living جاودانی
living جاندار
living standard سطح زندگی
level of living سطح زندگی
living corpse مرده متحرک
free living بی بند وبار
free living تسلیم هوای نفس
free living عیاش
free living خوش گذران
living death زندگی مرگبار
living area منطقه زندگی
living chess شطرنج با مهرههای جاندار
living cost هزینه زندگی
to scramble for a living خون عرق ریختن تا نان خود را در بیاورد
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to scramble for a living تقلای معاش کردن
to scramble for a living برای معاش یازندگی تلاش کردن
within living memory به یاد دارند
living end <idiom> عالی
To take away someones living . کسی را از نان خوردن انداختن ( نانش را آجر کردن )
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
living standards استانداردزندگی
within living memory تا انجا که مردمان زنده
living death مرگ تدریجی
living soil خاک زنده
living expenses هزینه زندگی
living creatuse جاندار
living creatuse حیوان
living death زندگی شبیه مرگ
living environment محیط زنده
living environment جانداران محیط زیوندگان- پرمون
living organisms موجودات زنده
living picture پرده نقاشی
living picture نمایش یاتصویر برجسته
living polymer بسپار زنده
ye living and the dead زندگان و مردگان
living rooms اطاق نشیمن
standards of living معیار زندگی
living room اطاق نشیمن
living room سالن نشیمن
living wage مزد امرارمعاش
living wage مزد معیشت
living room اتاق نشیمن
living wage مزدکافی برای امرار معاش
standards of living استاندارد زندگی
standards of living سطح زندگی
living rooms سالن نشیمن
cost of living هزینه زندگی
cost of living نفقه
cost of living خرجی
standard of living سطح زندگی
living rooms اتاق نشیمن
standard of living معیار زندگی
standard of living استاندارد زندگی
minimum standard of living حداقل سطح زندگی
he makes a living with hispen بانویسندگی گذران میکند
Elephant in the living room فیل در اتاق نشیمن
living from hand to mouth <idiom> دست به دهان زندگی کردن
cost of living index شاخص هزینه زندگی
to beat the living daylights out of someone <idiom> دمار از روزگار کسی درآوردن
He is stI'll alive (living). هنوززنده است
to scare the living daylights out of somebody کسی را آنقدر بترسانند که زهره اش بترکد
Do you call this living ? Some life ! این هم شد زندگه ؟
living from hand to mouth <idiom> دستش به دهانش می رسد
knock the living daylights out of someone <idiom> باعث غش کردن کسی شدن
We are living in the age of mass communication. ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
demands of providing healthy living and working conditions خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
the whole world سراسر جهان
the whole world همه دنیا تمامی جهان
the old world نیم کره شرقی
the next world عقبی
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
the old world نیم کره خاوری
second world جهان دوم . کشورهای پیشرفته اقتصادی سوسیالیستی را جهان دوم نامند
the whole world تمام دنیا
the old world جهان کهنه
the old world بر قدیم
in a world of one's own <idiom> مشکل عمیق داشتن
world کیهان
world came that خبر رسید که
to the world بکلی
world عالم روزگار
world گیتی
for all the world <idiom> بهر قیمتی
for the world <idiom> تحت تاثیر هرشرایطی ،تحت هر شرایطی
to world one's way کرم واره راه خود را بازکردن
world old بسیارقدیمی یاکهنه
this world of ours این جهان ما
out of this world <idiom> شگفت انگیز
to the world پاک
upon my world بشرافتم سوگند
the next world عالم اینده
world میدهد
world دنیا
the next world جهان اینده
all over the world در همه جای جهان
for all the world like کاملا` شبیه
to come up in the world پیش رفتن [در زندگی یا شغل]
to come up in the world پیش قدم شدن [در زندگی یا شغل]
he knows the world جهاندیده است
he knows the world ازموده است
all the world knows همه کس میداند
i take you at your world قول شما را سند قرار میدهم
New World نیمکره غربی یا دنیای جدید امریکا
all the world knows همه
all over the world در سراسر جهان
all over the world در تمامی دنیا
first world جهان اول
first world کشورهای کنونی سرمایه داری پیشرفته ازنظر اقتصادی
first world واقع دراروپای غربی
first world امریکای شمالی
for all the world عینا`
for all the world به عینه
i take your world for it قول شما را سند میدانم
in one world خلاصه
Third World جهان سوم
see the world <idiom> سیر آفاق و انفس کردن
old world دنیای قدیم
all the world over در سراسر جهان
out in the world در دنیای آزاد
first world استرالیا زلاندنو وژاپن
to come up in the world موفق شدن [در زندگی یا شغل]
the new world تازه
see the world <idiom> جهانگردی کردن
world جهان
all the world knows میدانند
in one world خلاصه اینکه مختصرا
for all the world بی کم و زیاد
world wide مشهور جهان متداول درهمه جا
First World War جنگجهانیاول
Second World War جنگجهانیدوم
He is unique in the world. توی دنیا تک است
World Series مسابقات نهایی بیسبال
real world دنیایحقیقی
world-famous دارایشهرتجهانی
The seven wonders of the world. هفت عجایب گیتی
The world is your oyster! <proverb> دنیا مال تو است. هر فرصتی در دسترس است!
the developed world جهان توسعه یافته [پیشرفته]
world is one's oyster <idiom> هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
creator of the world جهان آفرین
dead to the world <idiom> زود به خواب رفتن
to be on top of the world تو آسمون ها بودن [نشان دهنده خوشحالی]
world war ii جنگ جهانی دوم
world war جنگ جهانی
nether world این جهان
nether world جهان پایین
the invisible world عالم غیب
the invisible world جهان ناپدید
the lower world جهان پایین
the lower world جهان مردگان عالم اسوات
the outer world مردمی که بیرون از محیط شخص هستند
world wars جنگ جهانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com