Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (6 milliseconds)
English
Persian
This dress suits me .
این لباس به من میاید.
Other Matches
Full dress. Formal dress.
لباس رسمی
suits
جامه
suits
لباس دادن به
suits
دادخواست
suits
خواستگاری دعوی
suits
تعقیب انطباق
suits
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suits
خواستگاری کردن
suits
خواست دادن تعقیب کردن
suits
وفق دادن جور کردن
suits
تقاضا
suits
دادخواست عرضحال
suits
مرافعه خواستگاری
suits
یکدست لباس پیروان
suits
خدمتگزاران ملتزمین
suits
توالی
suits
تسلسل نوع
suits
مناسب بودن
suits
درخواست
capital suits
دعاوی مهمه
boiler suits
رجوع شود به coveralls
jump suits
روپوش
jump suits
لباس خانه و استراحت
I have outgrown my suits.
لباسهایم برایم تنگ شده
wet suits
لباس غواصی
to
[get]
dress
[ed]
جامه پوشیدن
dress down
ملامت سخت
dress down
سخت ملامت کردن
to dress out or up
بالباس اراستن
in the f. of her dress
لای لباسش
dress up
<idiom>
بهترین لباس خود را پوشیدن
to dress down
سرزنش کردن
to dress down
تادیب کردن
to dress up
خودرا اراستن
to dress up
لباس پوشیدن
she is too p about her dress
زیاد درلباس دقت می گیرد
dress
جامه بتن کردن
dress
اهار زدن مستقیم کردن
dress
لباس پوشیدن
dress
بستن
dress
مزین کردن
dress
پوشاندن
dress
درست کردن لباس
dress
پیراستن
dress
لباس مخصوص فرمان بایست در مشق صف جمع
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress
ترتیب دادن
dress with crinoline
لباسپفی
dress with bustle
لباسپرچین
coat dress
روپوش
house dress
لباسخانه
types of dress
انواعپیراهن
morning dress
جامهی رسمی صبحگاهی
dress with panniers
لباستوری
window dress
بنمایش گذاشتن
window dress
پشت ویترین گذاشتن
top dress
ازرو کود دادن
to dress
[salad]
چاشنی زدن
[آرایش دادن ]
[سالاد]
to panel a dress
جامه زنانه را با تیکهای ازرنگ دیگر اراستن
polo dress
پیراهنیقهمردانه
princess dress
پیراهنپرنسسی
full dress
بالباس تمام رسمی
She looks pathetic in that dress .
این لباس به تنش گریه می کند
dress rehearsals
اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
dress rehearsal
اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
to dress
[food]
آماده کردن
[پختن]
[غذا یا دسرت]
to fit a dress on somebody
جامه ای را برای کسی اندازه کردن
This dress is quite the thing.
این لباس چیز حسابی است
full dress
لباس سلام
sheath dress
پیراهنیکسره
shirtwaist dress
پیراهنکمردار
T-shirt dress
تیشرت
trapeze dress
پیراهنازبالاکلوش
tunic dress
بلوزبلندودامن
wrapover dress
پیراهنیقهچپ
wrapover dress
راست
dress circle
صندلیهای ردیف جلوتماشاخانه
fancy dress
بالماسکه
dress coat
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
fancy dress
لباس بالماسکه
dress goods
قماشهای زنانه
dress guard
اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
dress improver
لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
dress left
از چپ نظام یا از راست نظام
dress making
زنانه دوزی
canonical dress
لباس رسمی روحانیون
battle dress
جلیقه جنگی
dress shirt
پیراهن سفید مردانه
dress shirt
پیراهن عصر مردانه
dress shirt
پیراهن لباس رسمی
dress shirts
پیراهن سفید مردانه
dress shirts
پیراهن عصر مردانه
dress shirts
پیراهن لباس رسمی
battle dress
نیم تنه جنگی
battle dress
لباس ضدگلوله
dress ship
پرچم جشن را افراشتن
dress suit
لباس رسمی شب
dress uniform
لباس رسمی نظامی
night dress
جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
plain dress
لباس غیر نظامی
print dress
جامه چیت
print dress
لباس چیتی
proper dress
جامه شایسته
proper dress
جامه زیبا
rational dress
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
evening dress
لباس ویژه شام یامهمانی شب
head dress
پوشاک سر
monkhood dress
راهبان
monkhood dress
جامه
fatigue dress
جامه بیگاری
evining dress
لباس شب
hog dress
بریدن گلوی شکار
head dress
روسری
head dress
لچک ارایش سر یا مو
dress uniform
انیفرم رسمی
You really look like a million bucks in that dress.
در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
to dress a salad with mayonnaise
مزین کردن
[ترتیب دادن ]
سالاد با مایونز
Plain food (dress).
غذا ( لباس ) ساده
drop waist dress
پیراهنازکمرکلوش
to top dress the eart
کود روی خاک پاشیدن
Clinging clothes. Tight-fitting dress.
لباس چسب تن
The tailor ruined my suit ( jacket , dress ) .
خیاط لباسم راخراب کرد
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com