English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house). این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
Other Matches
What films are they showing at this cinema ( theatra house ) ? این سینما چه فیلم هائی رانشان می دهد ؟
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house . دم در سینما جمعیت موج می زند
Farzaneh was considered an excellent teacher. [ Farzaneh was regarded as an excellent teacher.] فرزانه معلم بسیار عالی محسوب می شد.
cinema سینما
what say you to a cinema? در باره سینما چه عقیده دارید
I am not much of a cinema-goer. زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
excellent عالی
excellent ممتاز
excellent بسیارخوب شگرف
He is an excellent player. عالی بازی می کند ( ورزش )
theatre تماشاخانه
theatre تئاتر
theatre تالار سخنرانی
theatre تماشاخانه بازیگر خانه
picture theatre سینما نمایش گاه متحرک
idols of the theatre اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
coup de theatre تغییر مهیج وناگهانی نمایش
theatre fiend آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
operating theatre نمایشگاه عمل جراحی
picture theatre جایگاه سینما
to reseat a theatre صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
The theatre is the obvious thing for an extrovert like me. تیاتر واضحترین جا برای برونگرایی مانند من است.
perfect کاملا درست و بدون غلط
perfect ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect تکمیل کردن
perfect عالی ساختن
perfect کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect بی عیب تمام عیار
perfect درست
perfect کامل
perfect مام
perfect tense ماضی کامل
perfect arch قوس دور تمام
perfect liquid پول نقد
perfect end همه تیرها به هدف
perfect fluid سیال کامل
perfect foresight پیش بینی کامل
perfect foresight اینده نگری کامل
perfect game یک سری بازی بولینگ با 21استرایک
perfect liquid نقدینه کامل
perfect information اطلاعات کامل
present perfect مربوط به ماضی نقلی ماضی نقلی
perfect loss زیان مطلق
perfect loss زیان خاص
to be the perfect fit <idiom> مو نمی زند
perfect tense ماضی قریب
perfect score امتیاز کامل
perfect radiator تابنده کامل
perfect participle وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
perfect number عدد بی کاست
perfect monopoly انحصار کامل
perfect market بازار کامل
perfect loss زیان خالص
perfect number عدد کامل [ریاضی]
word-perfect یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
letter perfect از بر
word perfect یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
letter perfect کاملاوارد
letter perfect جزء بجزء
letter perfect کلمه بکلمه
perfect pitch رجوع شود به pitch absolute
perfect competition رقابت کامل
It is a perfect fit. کاملا" اندازه است ( لباس ،کفش وغیره )
future perfect شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
in perfect trim کاملا اراسته یا اماده
past perfect ماضی بعید
She is a perfect wife . یک همسر کامل است
perfect infinitive مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
perfect gazes گازهای ساده
perfect gas گاز کامل
perfect game باحداکثر 003 امتیاز
In perfect condition (shape). کاملا" صحیح وسالم
tp perfect oneself in an art در فنی متخصص شدن
present perfect tense ماضی کامل
present perfect tense ماضی قریب
practice makes perfect کار نیکو کردن از پر کردن است
past perfect tense ماضی بعید
perfect price discrimination تبعیض قیمت کامل
practice makes perfect کارکن تا استاد شوی
practice makes perfect <proverb> کار نیکو کردن از پر کردن است
tp perfect oneself in an art در هنری سرامد یا کامل شدن
future perfect tense زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
The car is now in perfect running order . اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
site زمین ساختمانی
y site نوعی محوطه انبار مهمات روباز موقت که اطراف ان باسدهای خاکی احاطه شده باشد
x site انبار موقت
x site سکوی روبازموقت برای انبار کردن مهمات
site پایه
site کارگاه ساختمانی
site محلی که پایه چیزی باشد
site مدرک بین ناشر نرم افزار و کاربر که به هر تعدادی کاربر در سایت امکان استفاده از نرم افزار میدهد
site ایستگاه
site موضع
site تراز
site موقعیت
site پایگاه
site محل محوطه کار
site زمین زیر ساختمان
on site در محل
on site در جا
site محل دستگاه تراز
site جا
site پادگان
site مقر
on site پای کار
site مکان
site زمین محل احداث بنا
site محل
site قرار داشتن مستقر بودن
landing site محل فرود
hardened site حفاظ مقاوم پایگاه مقاوم در مقابل تک ش م ر و اتمی
lattice site جایگاه شبکه
crossing site محل گذار
crossing site محل عبور اجباری
crossing site محل پایاب
launching site سکوی پرتاب موشک
launching site محل پرتاب
landing site پایگاه فرود
site poll قرار دادن تمام ترمینال ها یا وسایل در یک محل
site building زمین زیربنا
hot site یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
height of site ارتفاع سکوی موشک یاموضع
height of site ارتفاع پایگاه
height of site ارتفاع ایستگاه
hardened site پایگاه مقاوم
archeological site چشمه [باستان شناسی]
site of the find منبع [باستان شناسی]
site survey برداشت نقشه تکهای از زمین
site scale دستگاه تراز توپ
dam site بندگاه
dam site جای سد
dam site جای بند محل سد
dam site محل بند
plane of site سطح قائم مار بر سکوی تیر
site prefabrication پیش ساختن در پای کار
destruction site منطقه تخریب
destruction site منطقه تخریب مهمات محل تخریب
site scale طبله تراز
archeological site منبع [باستان شناسی]
site building زمین ساختمانی
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
site manager رئیس کارگاه
site license مجوز درون سازمانی
site of the find چشمه [باستان شناسی]
building site کارگاه ساختمانی
building site عرصه
site inspection معاینه محل
on site concrete بتن ساخته شده در کارگاه
site engineering مدیر ساختمان
reconstitution site قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
remote site محل دور افتاده
site concrete بتنی که در پای کار ساخته شود
site clearance تخلیه کارگاه
site office دفتر ساختمانی
site office دفتر مشاوراملاک
active site محل فعال
line of site خط توپ هدف
beta site ن شود
beta site محل بتا
site plan نقشه جایگاه
central site سایت مرکزی
site plan نقشه محل
active site موضع فعال
line of site خط تراز یا مبنای افق توپ
This is the site for a new scool . اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
loading site سکوی بارگیری
angle of site زاویه تراز
loading site محل بارگیری
graphical site table خط کش تراز
complementary angle of site تصحیح تکمیلی تراز
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
She is a perfect lady . She is a lady in the full sense of the word . خانم به تمام معنی است
i own that house من صاحب ان خانه هستم
necessary house خصوصی
necessary house محرمانه
necessary house نهانی
necessary house محرم
to let a house خانهای را اجاره دادن
necessary house خلوت
to keep house خانه نشین شدن
own a house دارای خانهای هستم
own a house خانهای دارم
keep house خانه داری کردن
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
house to let خانه اجارهای
house to get خانه اجارهای
the house over the way خانه روبرو
house of d. زندان موقتی
house of d. توقیف گاه
to keep house خانه داری کردن
her house خانه اش
keep house در خانه ماندن
on the house <idiom> مجاز درکاری
her house خانه ان زن
He came out of the house. از منزل درآمد
Outside the house. بیرون از خانه
house محکم کردن
house مجلس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com