English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (7 milliseconds)
English Persian
To accord recognition to a new government. دولت جدیدی را برسمیت شناختن
Other Matches
accord توافق
accord موافقت کردن
accord سازگاری
accord موافقت
accord هم آهنگی
accord دلخواه طیب خاطر
accord مصالحه پیمان
accord قرار
accord پیمان غیررسمی بین المللی
accord اصلاح کردن
accord تصفیه کردن
of ones own accord بطیب خاطر
of ones own accord بخواهش خود بمیل خود
accord قبول کردن
accord جورکردن
accord وفق دادن
accord اشتی دادن
It doesnt accord with my calulations. با حساب من جور درنمی آید
recognition فرایندی که امکان تشخیص نوری حروف چاپ شده یا نوشته شده را میدهد.
recognition تشخیص شناسایی هواپیما یا ناوتشخیص دادن
recognition اعتراف
recognition فرآیند تشخیص خط وط یا نشانه ها یا الگو ها به صورت نوری
recognition و تبدیل به حالتی که بتواند وارد کامپیوتر شود
recognition و به حالتی تبدیل میکند که به تواند وارد کامپیوتر شود
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
recognition نرم افزار منط قی که درOCR,AL,...استفاده میشود
recognition شناختگی
recognition تصدیق
recognition شناخت
recognition شناسایی
recognition به رسمیت شناختن
recognition تشخیص بازشناخت
recognition بازشناسی
recognition تخصیص
voice recognition تشخیص صدا
false recognition بازشناسی کاذب
handwriting recognition نرم افزاری که متنهای دست نویس را تشخیص میدهد و آنها را به حروف ASCII تبدیل میکند
defacto recognition به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
handwriting recognition تشخیص دست خط
defacto recognition شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
voice recognition تشخیص صوتی
vision recognition تشخیص بصری
voice recognition بازشناسی صدا
recognition vocabulary واژگان بازشناختی
pattern recognition الگو شناسی
pattern recognition تشخیص الگو
pattern recognition الگوشناسی شناسایی الگو
recognition span فراخنای بازشناخت
recognition test ازمون بازشناسی
defacto recognition شناسایی عملی
de jure recognition شناسایی کامل و دایمی و بدون قیدوشرط یک دولت که در مقابل ان شناسایی عملی وجود دارد
de jure recognition شناسایی قانونی
character recognition دخشه شناسی
character recognition تشخیص کاراکتر
optical recognition device دستگاه تشخیص نوری
optical character recognition تشخیص نوری دخشه تشخیص کاراکتر نوری شناسایی نوری دخشه بازشناسی نوری دخشه بازشناسی کاراکتر نوری
magnetic ink character recognition تشخیص کاراکترهای جوهرمغناطیسی بازشناسی کاراکتربا جوهر مغناطیسی دخشه شناسی مرکب مغناطیسی
government صلاحدید
self-government حکومت بدست مردم
self government حکومت به دست مردم
government حکومت
government فرمانداری طرز حکومت هیئت دولت
government عقل اختیار
government دولت
government سرپرستی
government office اداره دولتی
A new government wI'll take office . حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
mixed government حکومتی که در ان جنبههای پادشاهی واشرافی و دمکراسی با هم به کار گرفته شود
mixed government حکومت مختلط
military government حکومت نظامی
military government حکومت نظامی فرمانداری نظامی
government department وزارتخانه دولت
national government ائتلافدولت
parliamentary government حکومت پارلمانی
representative government حکومتی که وضع قوانین ان بانمایندگان ملت باشد
seat of government مقر حکومت
puppet government دولت پوشالی
presidential government حکومت جمهوری
state government دولت مرکزی
the policy of the government رویه دولت
the policy of the government سیاست دولت
puppet government حکومت پوشالی
military government دولت نظامی
cabinet government حکومت حزب حائز اکثریت
government enterprise موسسات تولیدی دولتی
government departments دوایر دولتی
government control کنترل دولتی
government control نظارت دولتی
government circles دوایر حکومتی
government budget بودجه دولت
government broadcasting پخش برنامههای دولتی
government bonds اوراق قرضه دولتی
federal government دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
federal government حکومت متحده
democratic government حکومت ملی
coalition government حکومت ائتلافی
constitutional government حکومت مشروطه
colonial government دولت یا حکومت مستعمراتی
central government حکومت مرکزی
government expenditures هزینههای دولت
government house اداره حکومتی
government house اقامتگاه رسمی فرماندار
local government حاکم محلی
government treasury خزانه دولت
government stock اوراق بهاداردولتی
government stock سهام دولت
government securities اوراق بهادار دولتی
government sector بخش دولتی
government regulation مقررات دولتی
government property مال دولتی
local government استانداری
government officials مامورین دولتی
local government حکومت محلی
The corruption in government offices . فساد دردستگاههای دولتی
counsel briefed by the government وکیل تسخیری
government dificit surplus کسر بودجه
government owned industries صنایع دولتی
government owned industries صنایع متعلق بدولت
government transfer payments پرداختهای انتقالی دولت
counsel briefedby the government وکیل تسخیری
government-run [television, newspaper etc.] <adj.> دولتی
government-run [television, newspaper etc.] <adj.> حکومتی
The US government agencies dropped the ball in preventing the attack. سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com