English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English Persian
To drive someone up the wall. کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
Search result with all words
drive someone up a wall <idiom> از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
Other Matches
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive رانش سواری دوندگی
self-drive اتومبیلیبارانندهخودکار
drive محرکه گیربکس
drive جلو بردن
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive رانندگی ارابه مسابقهای
drive وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
to drive out بیرون کردن
on drive ضربه بسمت توپزن
off drive ضربه به سمت راست
drive! برون! [با ماشین]
drive-in درایواین
to take a drive سواری کردن
drive گرداننده
drive باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drive سوارشدن و کنترل اتومبیل
drive ضربه درایو
drive ضربه از پایین
drive راندن
d.c. drive ماشین جریان دائم
to drive away دورکردن
to drive away دفع کردن
drive فرمان
drive way مسیر اتومبیل رانی
d.c. drive محرکه جریان دائم
drive way جاده خیابان
drive at <idiom> سعی درگفتن چیزی
to drive at قصد داشتن از
drive بردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
drive فرار گل زن
drive گریز پا به توپ
drive دنده
drive شفت
to drive at توجه داشتن به
drive راندن گرداندن گرداننده
drive رانندگی کردن
drive سائق
drive ولت محرک
drive سواری کردن کوبیدن
drive تحریک کردن
wall up رسیدن موج به حداکثر اوج
wall-to-wall [مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
wall-to-wall سرتاسری
wall-to-wall از دیوار به دیوار
wall-to-wall فرش کردن سرتاسری
wall-to-wall کامل
wall-to-wall فراگیر
wall-to-wall همه جانبه
to go to the wall درتنگی یافشارواقع شدن ورشکست شدن
to the wall <idiom> به آخر خط رسیدن
wall-to-wall همگانی
wall محصورکردن
wall دیوار
wall دیواره
the wall پشت دیوارایستاده بودم
wall دیواری
wall حصار
wall دیوارکشیدن
wall مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
wall حصار دار کردن
wall جدار
wall محصور کردن
wall تیغه کشیدن دیوار
exploratory drive سائق کاوش
electric drive محرکه الکتریکی
tandem drive حرکت قطاری
st0 drive گرداننده 605ST
right-hand drive اتومبیلهاییکهفرمانآنهادرسمتراستاست
drive's seat صندلی راننده
social drive سائق اجتماعی
to drive into a corner درتنگنا انداختن
drive's cab اطاق راننده
final drive گرداننده نهایی
to drive a wedding into شکافتن
drive winding سیم پیچ تحریک
drive number شماره گرداننده
drive pulse تپش تحریک
drive reduction کاهش سائق
drive screw پیچ خودرو
drive screw پیچ سوزنی
drive state حالت سائقی
drive stimulus محرک سائق
drive the green با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
drive volley ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
drive screw ژیگلور
to drive a wedding into رخنه کردن در
drive motor موتور محرک
final drive چرخ گرداننده نهایی شنی
final drive محرکه محور عقب
drive-ins درایواین
winchester drive دیسک گردان وینچستر
lineshaft drive محرکه انتقال
loop drive ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
maternal drive سائق مادری
motor drive محرکه موتوری
to drive mad دیوانه کردن
physical drive دیسک گردان فیزیکی
to drive mad بدیوانگی انداختن
visceral drive سائق احشایی
secondary drive سائق ثانوی
rim drive لبه گردانی
hypertape drive وسیله خواندن یا ثبت اطلاعات توسط کارتریجهای نوارمغناطیسی
primary drive سائق نخستین
hunger drive سائق گرسنگی
four gear drive گیربکس چهار دنده
drive wheel چرخدنده
drive chain زنجیرهراندن
disc drive درایودیسک
chain drive زنجیرهکششی
full drive باشتاب هرچه بیشتر
full drive بسرعت هرچه تمامتر
cassette drive درایوکاست
cartridge drive درایوفشنگی
belt drive بدنهعقب
group drive محرکه گروهی
hard drive گرداننده سخت
roller drive مکانیزم چرخ دنده کاهنده یاافزاینده
drive mechanism مکانیزم رانش
tape drive دستگاه نوارخوان
hard drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
to drive a car رانندگی کردن خودرویی
disk drive گرده ران
to drive a bus اتوبوسی را راندن
drive shafts محور رانش
Could you drive more slowly, please? ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
drive shafts محور محرکه
crank drive محرک میل لنگ
drive shafts میله محرک محور محرک
disk drive گرده چرخان
carriage drive خیابان پارک
tape drive نوار گردان
tape drive نوار چرخان نوار ران
activity drive سائق فعالیت
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
all wheel drive محرک تمام چرخها
tape drive نوارچرخان
area drive شکار دواندن
tape drive نوار ران
disk drive دیسک ران دیسک چرخان
Bernoulli drive سیستم بافرفیت ذخیره سازی بالا که ازکارتریج قابل تعویض MBاستفاده میکند
disk drive گرداننده دیسک دیسک گردان
disk drive دیسکخوان
drive shafts میل لنگ
drive shaft محور رانش
crank drive گرداننده میل لنگ
to drive wild دیوانه کردن
drive mad دیوانه کردن
differential drive دیفرانسیل
drive capstan چرخ تسمه محرک
drive a benefit سود بردن
drive arousal برانگیختگی سائق
drive fit محل رانش
drive displacement جابه جایی سائق
drive designator پارامتر دیسک گردان
drive belt تسمه محرک
drive current جریان تحریک
default drive گرداننده پیش فرض
cover drive ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
drive mechanism جعبه دنده
drive shaft محور محرکه
drive shaft میله محرک محور محرک
drive shaft میل لنگ
crawl drive محرک وسیله نقلیه خزنده
four-wheel drive محرک چهار چرخ
drive bay فضایی درون پوشش کامپیوتر که درایو دیسک نصب شده است
drive channelling راه گزینی سائق
four wheel drive محرک چهار چرخ
current drive گرداننده کنونی
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
wall lining پوشش دیوار
wall eye چشم مات
wall louse موریانه
wall louse ترده
wall eye چشم سفید
wall lining اندود دیوار
wall insulator عایق دیوار
wall hanging تزئینات دیواری
wall knot گره تخت
wall knot گره حصیری
wall eye چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
to encircle with a wall دیوار یا چینه کشیدن
to deafen a wall عایق کردن دیوار
fire wall دیوار اتش بند
to panel a wall دیواری را تخته کوبی کردن
to deafen a wall دیوار راطوری ساختن که صدارا انتقال ندهد
toe wall دیوار پای خاکریز
toe wall دیوارضامن پادیوار
town wall باروی شهر
to lean against the wall به دیوار تکیه دادن
wailing wall دیوار قدیمی اورشلیم
wailing wall دیوارندبه
wall board تخته برای چوبکاری دیوار
wall energy انرژی در واحد سطح مرزمشترک بین حوزههای مغناطیسی مختلف الجهت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com