English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
To enter the field . وارد معرکه شدن
Other Matches
enter وارد یا ثبت کردن
enter وارد شدن
enter کلیدی که بیان کننده انتهای یک ورودی یا یک خط از متن
enter وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enter داخل کردن
to enter into p with another باکسی شرکت کردن
to enter ضبط کردن تصرف کردن
to enter دردست گرفتن
enter تورفتن
enter نام نویسی
enter واردشدن توامدن
enter درامدن
enter اجازه دخول دادن
enter بدست اوردن قدم نهادن در
enter داخل عضویت شدن
enter نام نویسی کردن
enter داخل شدن
enter ثبت کردن
enter to someone's credit به بستانکار حساب کسی گذاشتن
enter the game وارد بازی شدن
enter into quarrel with some one با کسی طرف شدن
enter into partnership with someone شرکت کردن شراکت کردن
enter into partnership with someone با کسی شریک شدن
enter into an agreement قراردادی را منعقد کردن
enter into a contract منعقد کردن عقد
enter into a contract عقد بستن
To enter politics . وارد سیاست شدن
enter/return کلید Return یا Enter
to enter into an agreement پیمان یا قراردادی منعقد کردن
Enter it in the books . آنرا دردفاتر وارد کنید
to enter [into a mine] وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
to enter into force as from قابل اجرا [قانونی] شدن از زمان
enter key کلید ورودی
to enter the military داخل نظام شدن
to enter into an enquiry وارد باز جویی شدن
to enter an appearance حاضرشدن
to enter a protest اعتراض کردن
To enter the arena . وارد میدان کسی شدن
to give an enter tainment مهمانی دادن یا کردن
To enter the arena of bloody politics. وارد صحنه سیاست شدن
Few reporters dared to enter the war zone. چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
field میدان
field شاخه [دانشی]
field name نام فیلد
right field سمتراستزمین
field رشته [دانشی]
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to take the field جنگ اغازکردن
well field حوزه تغذیه کننده چاه
zero field بی حوزه
zero field بی میدان
zero field میدان صفر
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field فرودگاه
field دشت
field میدان رزم صحرا
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field خارج اداره یا کارخانه
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field زمین بازی
field زمینه رزمی صحرایی
field میدان دید
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field حوزه
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field میدانه
field نوشتن داده روی PROM
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field فیلد
field زمین
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field پایکار
field بمیدان یا صحرا رفتن
field رشته
field دایره
field دشت کشتزار
field صحرا
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field کارگاه
field مشابه 4036
field survey نقشه برداری زمینی
field template الگوی فیلد
field splice وصله کارگاهی
field stockade ذخایر صحرایی
field study بررسی میدانی
field template قالب فیلد
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture ساخت میدانی
field strength شدت میدان
field theory نظریه میدانی
field wire سیم جنگی
field work کار در صحرا
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field work کار میدانهای
free field میدان عمل ازاد
field work کار صحرایی
field worker پژوهشگر میدانی
fixed field میدان ثابت
flying field میدان فرودگاه
force field میدان نیرو
free field حوزه ازاد
field wire سیم صحرایی
field winding سیم پیچی میدان
field theory تئوری میدان ها
field work پژوهش میدانی
field theory نظریه اساسی میدان
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field trip گردش علمی
field type از نوع جنگی
field type نوع رزمی
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
field vector بردار میدان
field voltage ولتاژ میدان
field winding سیم پیچ اهنربایی
gold field ناحیه زرخیز
field shop تعمیرگاه صحرایی
field of force میدان نیروی مغناطیسی
field of vision میدان دید
field officer افسر عملیات صحرایی
field officer افسر رزمی
field officer افسر رسته رزمی
field operating عمل کننده در صحرا
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field order دستورالعمل رزمی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea نخود سبز فرنگی
field piece توپ صحرائی
field of vision میدان بینایی
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of gravity میدان ثقل
field of honor صحنه دوئل
field of play زمین بازی
field of play پیست شمشیربازی
field of regard میدان دید
visual field میدان دید
field of view میدان دید
field of view منظره
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point سر تیر بسیار نازک
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rheostat رگولاتورمیدان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator جدا ساز میدان
field service خدمات پایکار
field service تعمیر در محل
field service خدمات رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field rheostat رئوستای میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field pole قطب میدان
field privilege امتیاز فیلد
field radio بی سیم صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field range میدان تیر رزمی
field range میدان تیرجنگی
field ration جیره صحرایی
field ration جیره رزمی
field rectifier یکسوساز میدان
field regulator نافم میدان
field shop کارگاه صحرایی
rice field برنج کاری
sort field میدان مرتب سازی
sort field فیلد مرتب سازی
stray field میدان هرز
tension field میدان کششی
field manual ائین نامه صحرایی
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
sort field میدان جور کردن
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
rotary field میدان دوار
rotating field میدان گردان
rugby field زمین بازی رگبی
self consistent field میدان خود سازگار
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
shunt field میدان شنتی
signed field میدان علامت دار
solenoidal field میدان سولنئیدی
track and field دیسک و غیره
track and field دو و میدانی
two phase field میدان دو فاز
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
scalar field میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
tensor field میدان تانسوری [ریاضی]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com