Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (6 milliseconds)
English
Persian
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
Other Matches
activities
قسمت یکان
activities
فعالیت
activities
وفیفه
activities
کار
activities
ماموریت عمل
activities
سازمان
activities
اکتیوایی
activities
زنده دلی
activities
کنش وری
activities
بخش
activities
فعال یا مشغول بودن
activities
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
activities
بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
activities
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activities
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activities
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activities
رکورد فعالیتهای انجام شده
activities
کار چابکی
extend
امتداد دادن
extend
دراز کردن
To over – extend one self .
پای ازگلیم خود فراتر گذاردن ( از نظرمالی وغیره )
extend
طولانی تر کردن
extend
تعمیم دادن
extend
در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
extend
امکان نرم افزاری که حافظه درون PC را مشخص میکند تا با استاندارد حافظه مط ابق شود
extend
فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد
extend
باحداکثر نیرو
extend
بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend
باز کردن
extend
استانداردهای گرافیک با resolution بالا توسعه نیافته توسط IBM که قادر به نمایش تا X پیکسل است
extend
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extend
بخشی از CPU که حاوی پیاده سازی سخت افزاری از توابع ریاضی مختلف است
extend
بیتی
extend
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extend
مجموعهای از حروف خاص که حاوی تلفظ ها
extend
گرافیک و نشانه ها است
extend
منبسط کردن
extend
عمومیت دادن
extend
تمدید کردن
extend
درازکردن
extend
طول دادن رساندن
extend
ادامه دادن
extend
کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
extend
توسعه دادن
extend
خصوصیات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده از او به یک دیسک سخت را بهبود می بخشد
extend
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
to phase out their activities
فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
taxable activities
فعالیتهای مشمول مالیات
nonmarket activities
فعالیتهای غیر بازاری
centre of activities
مرکز عملیات
hostile activities
مخاصمات
extend the maining of
مفهومی را تعمیم دادن
to extend oneself
خودرازیادخسته کردن ازپادرامدن
chaplain activities fund
اعتبارمسجد
chaplain activities fund
اعتبار امور مذهبی
make work activities
فعالیتهای کاربر
extend the life of the company
امتداد مدت شرکت
scope
میدان و برد و حدود
scope
نوسان نما
b scope
صفحه کاتد رادار
scope
محدوده مقادیر که یک متغیر میتواند شامل شود
scope
گستره
scope
محدوده
scope
دامنه
scope
وسعت
scope
قلمرو حوزه
scope
منظور
scope
نقطه توجه طرح نهایی
scope
فحوا
scope
میدان
scope
مطمح نظر
scope
منظور مفاد
scope
میدان دید ازادی عمل
scope
هدف
scope
حیطه
scope
حدود
scope
حوزه
scope
دامنه رسیدگی
scope
طول طناب لنگر بیرون از اب
scope
منظور از عملیات
scope
چشم انداز
scope
وسیله دیدبانی یا بینایی
scope
حیطه عمل
scope
میدان دید
scope
هدف عملیات
scope
طول زنجیر ارتفاع سنج ناو منظور
scope for one's energies
میدان برای ابراز فعالیت
to come within the scope of a contract
در حیطه یک قرارداد بودن
to come within the scope of the law
در حوزه عمل قانون بودن
stato scope
ارتفاع سنج هواپیما
spotting scope
دوربین روی سه پایه
stato scope
فشار سنج نمودار درجه فشارجوی
starlight scope
دوربین دید شبانه با استفاده از نور ستارگان
expanded scope
صفحه گسترده
of a wide scope
وسیع
radar scope
صفحه رادار
radar scope
صفحه دید رادار
scope of coverage
حیطه پوشش
scope of coverage
حوزه عمل
sniper scope
دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
snooper scope
دوربین تعقیب و دیدبانی
data scope
یک دستگاه مخصوص نمایش که کانال ارتباطات داده راکنترل نموده و محتوای اطلاعات منتقل شده روی ان را نمایش میدهد
main scope tube
مجرایاصلیهدف
short scope buoy
بویه شناور قائم
short scope buoy
بویه پایه کوتاه
To give someone elbow - room ( scope ) .
به کسی میدان دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com