Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (5 milliseconds)
English
Persian
To quicken ones pace .
قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
Other Matches
quicken
تسریع شدن تخمیرکردن
quicken
زنده شدن
quicken
کوئیکن
quicken
زنده کردن
quicken
جان دادن به روح بخشیدن
pace
یورتمه رفتن
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
حفظ توان
pace
شیوه گام برداشتن
pace
اهنگ حرکت
pace
قدم زدن
keep pace
<idiom>
سریع السیر رفتن
to keep pace with any one
باکسی برابرقدم زدن
To keep pace with someone.
پا به پای کسی رفتن
to pace off
باگام برداری شمردن
to pace off
با گام شماری جدا کردن
to keep pace with any one
گام های برابرباکسی برداشتن
pace
سکو
pace
شاه نشین
to keep pace with something
<idiom>
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
pace
گام
pace
قدم
pace
خرامش
pace
شیوه تندی
pace
سرعت
pace
گام زدن
pace
باگامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن
pace
پیمودن
pace
با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
pace
سرعت حرکت
pull the pace
جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
personal pace
اهنگ فردی
At a leisrely pace.
خوش خوشک ( آرام سلانه سلانه )
at walking pace
با سرعت پیاده روی
half-pace
شاه نشین نیم گرد
to pace the web
پارچه بافته را به نسبت تندی بافت به نوردپیچیدن
snail's pace
<idiom>
حرکت آهسته روبه جلو
requiescat in pace
روحش ارام یا روانش شادباد
set the pace
<idiom>
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
pace of the green
سرعت گوی
pace maker
پیشقدم
foot pace
پله
change of pace
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
at a slow pace
اهسته
pace setter
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
pace-setters
نافم اهنگ حرکت
pace-setters
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
pace-setter
نافم اهنگ حرکت
pace-setter
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
foot pace
سکو
foot pace
قدم آهسته
pace maker
راهنما
pace lap
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
pace car
اتومبیل راهنمای اتومبیلهای مسابقه در رژه
pace setter
نافم اهنگ حرکت
set the pace
پیشقدم شدن
half pace
سکو
half pace
تخت گاه
half pace
شاه نشین
medium pace bowler
توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com