English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
To turn off the lights. (T. V. ,radio). چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
Other Matches
Turn left at the traffic lights. از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
To turn on the light(radio, T. V). چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
to turn [to turn off] [to make a turn] پیچیدن [با خودرو]
lights out ساعت خواب
lights out علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
lights شش
According to my lights . تا آنجا که عقلم قد می دهد
lights ریه جانوران
leading lights شمع محفل
riding lights چراغ لنگر
leading lights چشم و چراغ
battle lights چراغ پلیس
battle lights چراغهای جنگی
traffic lights چراغ راهنمایی
leading lights عضو مهم
gas lights چراغ گازی
gas lights نور یا روشنایی گازی
tail lights چراغ عقب ماشین
side lights چراغهای طرفین ناو
indicator lights نورهایراهنما
brake lights چراغ های ترمز
breakdown lights چراغهای عدم کنترل
pilot lights شمعک
side lights چراغ دریانوردی طرفین ناو
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all. آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
southern lights شفق جنوبی
polar lights نورقطبی
list of lights کتاب چراغها
high lights موضوعات مهم مطالب مهم
high lights نکات مهم
northern lights شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights نور فجر شمالی
front lights چراغهایجلو
northern lights سپیده شمالی فجر شمالی
fairy lights چراغهایتزئینیرنگی
bright lights شهربازیبزرگیکهدرآنوسایلبازیزیادیدرآنیافتمیشود
running lights فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
contact lights چراغهای سفید در دو طرف باند موازی با خط مرکز ان
pilot lights پیلوت
battle lights چراغ خاموشی شبانه
rear lights چراغهایعقب
warning lights چراغهشدار
pilot lights افروزک
red lights چراغ سمت چپ
red lights چراغ خطر
red lights چراغ قرمز
The lights of the aircraft were blinking. چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
dimmed headlights [lights] [American English] نور پایین [خودرو]
dipped headlights [lights] [British English] نور پایین [خودرو]
a radio رادیو
radio رادیو
radio با بی سیم مخابره کردن
radio بی سیم
radio پیام رادیویی فرستادن
radio رادیویی
radio با رادیومخابره کردن
radio telephony تلفن بیسیم
radio source چشمه اخترواره
radio source چشمه شبه اختری
radio set دستگاه رادیو
radio frequency فرکانس بالا
radio frequency قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
radio frequencies فرکانسهای رادیویی
radio fix تعیین محل هواپیما یا ناو با استفاده ازگوش دادن به دو یا چندایستگاه فرستنده
radio fix تعیین محل فرستنده دشمن یاخودی بااستفاده از دو یا چندایستگاه به گوش
radio ferquency بسامد رادیویی
radio engineering مهندسی رادیو
radio engineering تکنیک رادیو
radio dicipline انضباط مکالمه بی سیم
radio dicipline انضباط رادیویی
radio guard نگهبان بی سیم
radio sextant سکستانت رادیویی
radio sextant گیرنده امواج کیهانی
main radio اطاق اصلی بی سیم ناو
radio tube لامپ رادیو
radio telegraphy تلگراف بیسیم
radio ulnar وابسته به زندبالاوزندپائین
radio wave امواج الکترو مغناطیسی رادیو موج رادیو
radio star اختر رادیو
radio wave موج رادیویی
radio waves امواج رادیویی
radio sonobuoy بویه دریایی شناور بی سیم دار مخصوص تعیین محل زیردریاییها
radio silence سکوت رادیویی
radio section بخشرادیو
radio antenna آنتنرادیویی
radio-controlled وسیلهایکهبوسیلهسیگنالهایرادیوییکارکند
radio guard نگهبان اطاق بی سیم کشتی یا هواپیمای مامور استراق سمع
radio horizon افق رادیویی
radio detection اکتشاف رادیویی
radio active دارای تشعشع اتمی
radio active رادیواکتیو
radio button دکمه رادیو
radio carpal وابسته به زندبالاومچ
radio mast بخشرادیو
radio carpal زندی مچی
radio relay رله بی سیم تقویت ارسال پیام رادیویی
radio relay رادیو رله
radio activity خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
radio alimeter فرازیاب رادیویی
radio beacon انتن بی سیم
radio beacon بیکن رادیویی
radio astronomy اختر شناسی رادیویی
radio approach دستگاه هدایت فرود هواپیما بوسیله بی سیم
radio approach دستگاه تقرب رادیویی
radio broadcasting پخش رادیویی
radio button شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
radio altimeter ارتفاع سنج راداری یاتشعشعی
radio receiver گیرنده رادیویی
radio range ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
radio navigation ناوبری رادیویی
radio match رویارویی رادیویی
radio countermeasures اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio link پیوند رادیویی
radio interference تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
radio interference پارازیت رادیویی
radio day یک روز کار بی سیم یارادیویی
radio deception گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio navigation ناوبری بااستفاده از امواج بی سیم
radio operator متصدی بی سیم
radio prospecting کشف معادن با رادیو
radio centeral مرکز بی سیم
radio compass قطبنمای رادیویی
radio control فرمان رادیویی
radio control دستگاه کنترل بی سیم
radio control کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
radio procedures روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
radio operator بی سیم چی
radio beacon برج بی سیم انتن فرستنده بی سیم
radio sheck یک سازنده و توزیع کننده تجهیزات الکترونیکی شامل سیستمهای ریزکامپیوتر
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
auto radio رادیوی اتومبیل
radio frequency فرکانس رادیویی
auto radio گیرنده اتومبیل
wired radio پخش با سیم
pirate radio خبرپراکنیغیرقانونی
radio-telephones رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephones تلفن بی سیم
radio-telephone رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephone تلفن بی سیم
radio telephone رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio telephone تلفن بی سیم
directional radio رادیوی جهت دار
radio detection در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
radio telescopes رادیوتلسکوپ
radio telescopes رادیوی نجومی
radio bearing زاویه بین جهت فاهری ایستگاه ثابت و جهت مرجع
radio telescope رادیوتلسکوپ
radio telescope تلسکوپ رادیویی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
radio telescope رادیو تلسکوپ
radio telescope رادیوی نجومی
field radio بی سیم صحرایی
radio telescopes رادیو تلسکوپ
radio telescopes تلسکوپ رادیویی
radio position finding روش تعیین محل ایستگاه فرستنده به روش تقاطع
radio frequency transformer مبدل بسامد رادیویی
radio call sign معرف رادیویی
radio range station ایستگاه ناوبری رادیویی هواپیماها
airborne radio relay سیستم رادیو رله هوابرد
radio metal locator فلزیاب رادیویی
radio direction finding جهت یابی بی سیم
radio data link ارتباط کامپیوتری با بی سیم ارسال اطلاعات با بی سیم
radio frequency amplifier فزون ساز بسامد رادیویی
radio frequency biasing بایاسینگ فرکانس بالا
radio frequency interference تداخل فرکانس رادیویی
radio telephone transmitter فرستنده تلفن بیسیم
automobile radio equipment رادیوی اتومبیل
radio frequency choke چوک رادیو
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
radio call sign معرف ایستگاه رادیویی
tuned radio frequency receiver رادیو با بسامد میزان شده
portable CD radio cassette recorder جایگاهCD
portable CD radio cassette recorder ضبطورادیو
personal radio cassette player رادیووضبطصوتشخصی
high power radio station ایستگاه رادیویی بزرگ
high frequency radio station ایستگاه رادیویی فرکانس بالا
high frequency radio direction finding جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
turn on وصل کردن منبع تغذیه یک ماشین
turn on روشن کردن
turn out تولید کردن
turn out وارونه کردن
turn out باکلید خاموش کردن
turn out اجتماع ازدحام
U-turn دور
U-turn دگرگونی
turn on بجریان انداختن روشن کردن
turn on شیراب یا سویچ برق رابازکردن
turn in تحویل دادن جنس به انبار
turn out تولید
U-turn زیروروشدگی
turn down برگشته
turn down برگدانده
U-turn وارونی
turn down یقه برگشته
turn over برگردان تعویض
turn in شیپور خاموشی
turn in بداخل پیچاندن برگرداندن به انبار
turn out ازکاردرامدن بنتیجه مطلوبی رسیدن
turn out اعتصاب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com