Dictiornary-Farsi | We made a long step toward success. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
We made a long step toward success.	قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم


Other Matches

Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on.	طولش نده (زود باش )
step by step seam welding	جوشکاری بخیهای قدم به قدم
success	توفیق
success	پیروزی نتیجه
success	موفقیت
success	کامیابی
success	کامروایی
he had no success	کامیاب یاموفق نشد
he is sanguine of success	خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
success ratio	بهر موفقیت
he wished success to all	خواستارشدم
he wished success to all	بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
he wished success to all	کامیابی همه را
success story	همیشهموفقوغیرطبیعی
elated by success	بادکننده یامغروردرنتیجه کامیابی
prospect of success	چشم داشت یا امید کامیابی
He was drunk with success.	سرمست از موفقیت بود
To climb the ladder of success.	مدارج ترقی را طی کردن
This book wI'll be a great success .	این کتاب خیلی گه خواهد کرد
He sought, if without much success, a social policy.	او به دنبال، اگر بدون کامیابی، سیاستی اجتماعی بود.
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success.	اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
step by step excitation	تحریک تدریجی
step by step reaction	واکنش گام به گام
step by step system	سیستم گام به گام
step by step switch	کلید قدم به قدم
step by step switch	گزینه گام به گام
step by step selector	سلکتور قدم به قدم
made up	ساختگی
made up	تقلبی
well made	خوش ساخت
he was made to go	او را وادارکردند برود
have it made <idiom>	موفق بودن
self-made	خود ساخته
i made him go	او را وادار کردم برود
self made	خود ساخته
i made little of it	چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
i made him go	او راوادار به رفتن کردم
he was made to go	وادار به رفتن شد
made up	مصنوعی بزک کرده
it is made	ساخته شده است
made	مصنوع ساختگی
made	ساخته شده
made	تربیت شده
made up	جعلی
to have something made [by somebody]	بدهند [به کسی] چیزی را برای کسی بسازند
made-up	جعلی
made-up	مصنوعی بزک کرده
they were made one	یعنی باهم عروسی کردند
they were made one	با هم یکی شدند
made-up	تقلبی
made-up	ساختگی
it is made	ساخته میشود
man made	مصنوعی
man made	مصنوع انسان انسانی
i am not made of salt	مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
man made	ساخت بشر
man-made	مصنوع انسان انسانی
man made	ساخته دست انسان
i made him laugh	او را خنداندم
i made him my proxy	او را وکیل خود نمودم
man-made	ساخت بشر
man-made	مصنوعی
i made up my mind to	بر ان شدم که ...
man-made	ساخته دست انسان
i made up my mind to	تصمیم گرفتم که ...
home made	ساخت بومی
ready-made	اماده
hand-made	دستباف
made to order	فرمایشی
made to order	سفارشی
made of iron	اهنین
made ground	خاک دستی
course made good	track
made fern	جمازنر
made fern	کرف
machine made	ساخت ماشین
ready made	اماده
home-made	ساخت میهن
tailor-made	سفارشی
home made	ساخت داخلی
he made me wait	مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
he made his money f.	پول خودرابه باد داد
home-made	وطنی
hand made	دست ساز
hand made	ساخته دست
hand made	دستی
half made	نیم دیوانه
half made	اندکی دیوانه
tailor made	سفارشی
machine made	ماشینی
i made up my mind to go	نصمیم گرفتم که بروم
i made up my mind to go	بر ان شدم که بروم
made-to-measure	لباسدوختنی
we made a night of it	چه شب خوشی گذراندیم چه شبی کردیم
home-made <adj.>	در خانه ساخته [تهیه] شده
purpose made	کالاهای خاص
what made you so late	چه شد که این همه دیر کردید
to see what [mettle] he is made of <idiom>	تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
i made him my proxy	او رااز جانب خود وکیل کردم
what a night we made of it	چه شبی کردیم چه شبی گذراندیم
It is made of wood.	از چوب سا خته شده است
It was made known to all and sundry .	هر فلان فلان شده ای ازموضوع باخبر شده بود
home-made <adj.>	خانگی
custom made	سفارش داده شده
custom-made	سفارشی
custom-made	سفارش داده شده
purpose made	کالای سفارشی
I'm not made of money! <idiom>	من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
custom made	سفارشی
They shook hand and made up.	با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
speed made good	SO ground the speedover : syn
He made over the house to his son .	خانه رابه اسم پسرش کرد
Machine- made carpets .	فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
I am very glad to have made your acquaintance.	از آشنایی با شما بسیار خوشوقت شدم
I have made an appointment with my dentist .	از دندانسازی وقت گرفتم
gift made for a consideration	هبه معوض
She made a good wife.	اوزن خوبی ازآب درآمد
I made a mistake . I was wrong.	من اشتباه کردم
I made good my escape .	موفق به فرار شد
What a mes I made of my life .	دیدی چه بروز خودم آوردم
made or built up mast	دگل چند تیکه
boxes are made of wood	جعبه ها را از چوب میسازند
boxes are made of wood	جعبه ها از چوب ساخته میشوند
It set me thinking . It made me think .	مرابفکر واداشت ( انداخت )
man made canvas	روکش نایلونی
man made feature	عارضه مصنوعی
man made goods	کالاهای ساخت بشر
man made static	پارازیت غیر جوی
man made stone	سنگ دست ساز
man made wealth	ثروت ساخت بشر
custom made tests	ازمونهای کار- ویژه
man-made fiber	الیاف مصنوعی
man-made fiber	الیاف شیمیایی
The singer made some recordings ,.	آوازه خوان چند صفحه پرکرد
he made a p or post of money	پول هنگفتی دراورد
I made a decent profit.	سود خوبی بر دم
he made a show of goung	چنان وانمودکردکه گویی میرود
he made a stift denial	پاک حاشاکرد
party against whom a protest is made	واخوانده
he made an honest woman of her	پس ازانکه اورافریفته بود بااوازدواج کرد
what a pretty mess he made	خوب سرهم بندی کرد
party against whom a protest is made	معترض علیه
Marriage are made in heaven . <proverb>	عقدشان توى آسمان بسته شده است .
we made heavy weather of it	انرا خیلی سخت دیدیم
p made with starch and cooled	یخ دربهشت
hand made brick	اجر ساخته شده با قالب دستی
teacher made test	ازمون معلم ساخته
judge made law	نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
Every man is made for a special job. <proverb>	هر کس را بهر کارى ساختند .
man made fibre rope	طناب نایلونی
The blow made my head swin.	در اثر ضربه سرم گیج خورد
I made a lot of profit in the deal .	دراین معامله فایده زیادی بردم
His invevtion made a noise in the world.	اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
The conjurer made the rabbit disappear .	شعبده باز خرگوش را غیب کرد
It made me sick . It turned my stomach.	دلم را بهم زد
The blow made me giddy young girl .	دختر گیج وسر بهوایی است
As sure as [God made] little green apples he'll be back.	او [مرد] صد در صد دوباره می آید.
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made .	جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
step out	از محلی خارج شدن
step up <idiom>	باعث سریع شدن چیزی
Step on it! <idiom>	تند برو
to step aside	منحرف شدن
step down <idiom>	شغل مهم خود را کنار گذاشتن
to step aside	بیکسو گام نهادن
step on it <idiom>	عجله کردن
step out	تند راه رفتن
to keep step	قدم گرفتن
step through	عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند
as a first step <adv.>	نخستین [اولا]
step up <idiom>	توضیح گرفتن
to step in	پامیان گذاردن
to step in	دخالت کردن توامدن
step out	قدم تندکردن
two step	دوگامی
i know him by his step	از گام برداری
Step by step .	قدم به قدم
i know him by his step	او را میشناسم
two step	رقص دوگامی
step up	عمل کردن
step up	برخاستن
out of step <idiom>	دریک گام نبودن
step up	اضافه کردن
to step out	گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
out of step <idiom>	هم آهنگ وتوازن نداشتن
step	رتبه درجه
step-by-step	گام بگام
step-by-step	تدریجی
step-by-step	قدم بقدم
step by step	روش قدم به قدم
step by step	قدم به قدم
step by step	گام بگام
step by step	تدریجی
step by step	قدم بقدم
step-by-step	قدم به قدم
step-by-step	روش قدم به قدم
step in	بازدید مختصر وکوتاهی کردن
step	پلکان
step	رکاب
step	صدای پا
step	قدم