English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
You wI'll benefit by this book . از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
Other Matches
benefit منفعت
benefit انتفاع
for the benefit of به منفعت او
To benefit from something. از چیزی خیر دیدن
to benefit from something سود بردن از چیزی
for the benefit of برای استفاده
benefit اعانه سود بردن
benefit استفاده
benefit احسان اعانه
benefit نمایش برای جمع اوری اعانه .
benefit :فایده رساندن
benefit احسان کردن مفید بودن
benefit فایده بردن
benefit فایده
benefit سود
benefit مساعده
benefit نفع
benefit مزایا
benefit منفعت
right of benefit حق انتفاع
hospital benefit تاسیسات بیمارستانی
hospital benefit خدمات بیمارستانی
marginal benefit فایده نهائی
social benefit نفع اجتماعی
benefit in kind نفع جنسی
benefit of clergy مصونیت روحانیون ازمحاکمه شدن در دادگاههای عرفی
benefit principle اصل انتفاع
benefit spillovers نشر منافع
social benefit منفعت اجتماعی
tangible benefit سود محسوس
sickness benefit وجهازکازافتادگی
supplementary benefit مبلغیکهدولتبهافرادبیدرآمدیاکمدرآمدمیپردازد
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
right of benefit for life حق عمری
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
It is written for our benefit نوشته کردن برای ما فایده دارد
unemployment benefit کمک دریافتی در دوران بیکاری
deat benefit مقرری
drive a benefit سود بردن
environmental benefit فواید زیست محیطی
fringe benefit مزایای شغلی
right of benefit for a prescribed period حق رقبی
cost benefit ratio هزینه
cost benefit analysis تجزیه و تحلیل سود و زیان تحلیل هزینه و سود
cost benefit analysis تحلیل هزینه و منفعت
cost benefit ratio نسبت فایده
benefit cost analysis تحلیل فایده
benefit cost analysis هزینه
benefit cost ratio نسبت فایده به هزینه
benefit theory of taxation نظریه مالیات بندی بر پایه انتفاع
endowment for the benefit of the public وقف بر مصالح عامه
Give the benefit of the doubt <idiom> [باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
give someone the benefit of the doubt <idiom> همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
to book something چیزی را سفارش دادن
very many book کتابهای خیلی زیاد
book بداخلاق
to book something چیزی را رزرو کردن
the book is out of p کتاب تمام شده است
by the book کتابی
by the book ازروی کتاب
book value ارزش دفتری
your book کتاب شما
here is my book اینست کتاب من
here is my book کتاب من اینها
the a of a book خوانندگان کتابی
that is my book کتاب من است
that is my book این
that book این کتاب
that book ان کتاب
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
this book is yours این کتاب مال شما ست
with out book برون سند کتابی ازبر
it was a p to another book مقدمه کتاب دیگربود
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
you are welcome to my book بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
your book کتابتان
book value ارزش ثبت شده در دفتر
book value بهای دفتری
book درکتاب یادفترثبت کردن
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book شماره بازیگرخطاکار
book دفتر
book ثبت کردن
book one کتاب نخست
book رزرو کردن توقیف کردن
book کتاب
book one جلد نخستین
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
book فصل یاقسمتی از کتاب
book مجلد دفتر
bell book دفتر موتورخانه
what is this book worth? این کتاب چقدر ارزش دارد
white book کتاب سفید
white book ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
winter book تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
Yellow Book مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
year book سالنامه
word book کتاب لغت
woman of the book کتابیه
book plate برچسب کتاب
bound book کتابپربرگ
book of matches جعبهکبریت
book ends کتابنگهدار
appointment book دفترچهقرارملاقاتها
telephone book راهنمای تلفن
account book دفتر حساب
phone book دفتر حاوی شمارههای تلفن
phone book کتاب راهنمای تلفن
log book رخداد نامه
log book رخداد نگاشت
log book دفتر رخدادهای روزانه
comic book کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
comic book کتاب کاریکاتور
book plates برچسب کتاب
waste book دفتر باطله
bell book دفتر ثبت دستورات موتور
to bring to book بازخواست کردن از
the book is my property کتاب مال من است
to bind a book صحافی کردن یک کتاب
time book دفتر ثبت ساعات کار
pocket book دفتر بغلی
the book is print کتاب برای فروش موجودایت
the book is print کتاب زیر چاپ است
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
black book کتاب سیاه
blank book دفترسفید
blank book کتابچه
to bring to book حساب پس گرفتن
to consult a book سرکتاب باز کردن
tou book لباس تکواندو
to wade through a book بکندی وزحمت کتابی راخواندن
to subscribe for a book پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to license a book اجازه چاپ کتابی را دادن
to gut a book جوهرمطالب کتابیراکشیدن
to gut a book مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
bill book دفتر بروات
to consult a book از کتاب فال گرفتن
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
spine of the book تیرهپشتیکتاب
telephone book دفتر تلفن
word book واژه نامه
cash book دفتر نقدی
prayer book کتاب نماز
prayer book نماز نامه
book keeping حسابداری [حسابداری]
the forthcoming book کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
word book کتاب لغت
edition [ed.] [of a book] چاپ [کتابی]
edition [ed.] [of a book] ویرایش [کتابی]
book a seat جا رزرو کردن
have one's nose in a book <idiom> کرم کتاب خوانی داشتن
have one's nose in a book <idiom> دائم سر توی کتاب داشتن
word book دیکشنری
word book لغت نامه
word book فرهنگ لغات
word book قاموس
when reading a book در حال خواندن کتابی
accession book فهرست کتب یک کتابخانه که به سایر کتب ضمیمه شود
rule book کتابقانون
rent book کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
reference book کتابمرجع
phrase book لغتنامهمسافرت
pension book برگهایکهوجهیکهبایستپرداختشوددرآندرجشدهاست
guest book دفترچهمیهمانها
exercise book کتابتمرین
cookery book کتابآشپزی
code book کتابرمزگشا
book token کارتخریدکتاب
talking book صفحه گرامافون مخصوص تدریش زبان وغیره
Please fetch the book. لطفا"بروکتاب رابیاور
People of the Book پیروان کتاب مقدس [ دین]
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
prayer book دعانامه
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
What is the title of the book ? عنوان این کتاب چیست ؟
statute book کتاب نظامنامه
statute book کتاب قانون
statute book قوانین موضوعه
She was reading the book to herself. کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
To bind a book. کتابی را جلد کردن
address book دفترچه تلفن
needle book سوزن دان کتابی
book making شرطبندی
i will send him my book کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
book marker نشان لای کتاب
book marker چوب الف
book message نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
book move حرکت کتابی شطرنج
book of account دفتر کل
herd book نسب نامه حیوانی
herd book نژادنامه برخی جانوران همچون گاو وخوک
he stole my book کتابم را دزدیدند
he presented me with a book کتابی بمن پیشکشی کرد
book learning علم کتابی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com