English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (9 milliseconds)
English Persian
a wide array of ... آرایه وسیعی از ...
Other Matches
array کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه دادهای همزمان کار کند و برای برنامههای محاسباتی ریاضی بسیار سریع استفاده میشود
array آرایهای که عناصرش می توانند به صورت رشته هایی
array می باشند
array آرایهای از چندین آرایه دو بعدی به صورت موازی
array با داشتن سط ر و ستون و عمق
array ساختار مرتب که اعضایشان در یک جدول ساخت یافته اند.
array محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
array ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
array تعداد عناصر آرایه که به صورت سط ر و ستون داده شده اند
array آرایهای که عناصرش حروف واعداد هستند
array بخشی از داده در آرایه
array اراستن
array درصف اوردن
array منظم کردن
array صف
array نظم
array ارایش ارایه
array رژه
array ارایه
array دستگاه انتن
target array نیمرخ هدف
subscribted array ارایه زیرنویس دار
storage array ارایه انباره
sparse array ارایهای که در ان اکثرورودی ها دارای مقدار صفرمی باشند
sparse array ساختار ماتریس داده که بیشتر و ورودیهای آن صفر و خالی است
phased array ترتیب مرحله به مرحله جریان مرحله به مرحله بندی شده
one dimensional array ارایه یک بعدی
array declaration اعلان ارایه
array processor پردازشگر ارایه
battle array صف جنگ
billboard array انتن بدسپرینگ
mattress array انتن بدسپرینگ
indexed array ارایه شاخص دار
logic array ارایه منطقی
linear array ارایه خطی
target array نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
three dimentional array ارایه سه بعدی
two dimensional array ارایه دو بعدی
battle array جنگ ارایی
uncommitted logic array مشابه 10328
video graphics array ارایه نگاره سازی بصری
programmable logic array ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
array index number عدد شاخص ارایه
solar array deployment گسترشنظمشمسی
uncommitted logic array جدول محلهای حافظه در سیستم که خالی هستند یا اختصاص داده نشده اند
memory controller gate array ارایه درگاه کنترل حافظه
far and wide درهمه جا
far and wide دورودراز
wide apart زیاد از هم جدا
wide زیاد
wide تیر دوراز هدف خارج از مسیر مسابقه
wide خط کناری والیبال
wide پهن
wide عریض
wide گشاد
wide فراخ وسیع
wide پهناور
wide پرت کاملا باز
wide عمومی
wide نامحدود وسیع
wide توپ خارج از خط کناری توپ اوت شده پرتاب دورازمیلههای کریکت و دورازدسترس توپزن
far and wide <idiom> هرکجا
of a wide scope وسیع
wide of the mark <idiom> از هدف به دور بردن ،نادرست
world wide مشهور جهان متداول درهمه جا
wide strip نوار پهن
wide open حمله
wide of the subject از موضوع پرت خارج ازموضوع
wide flange نیمرخ بال پهن
wide-ranging متنوع - گوناگون
wide-awake آگاهانه
wide awake کاملا بیدار
wide angle عکسبرداری بازاویه دید عریض 09 درجهای
wide angle واید انگل
wide-awake مراقب
wide angle عدسی گسترش
wide angle دارای زاویه دید بیش از معمول
wide-awake سرحال
wide-awake مسبوق
wide-awake هشیار اگاه
wide-awake هوشیار
wide-awake کاملا بیدار
wide awake سرحال
wide awake مراقب
wide awake مسبوق
wide awake هشیار اگاه
wide awake هوشیار
wide-angle دارای زاویه دید بیش از معمول
wide-angle عدسی گسترش
wide eyed دارای چشم گشاد
wide eyed متعجب
wide eyed حیرت زده
wide-eyed دارای چشم باز
wide-eyed دارای چشم گشاد
wide-eyed متعجب
wide-eyed حیرت زده
wide mouthed دهن گشاد
is of a wide distribution درخیلی جاهاپیدا میشود بسیارفراوان است
wide eyed دارای چشم باز
it is of a wide distribution در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
wide-angle واید انگل
wide-angle عکسبرداری بازاویه دید عریض 09 درجهای
to give wide berth to کناره گیری کردن از
wide flange beam تیر بال پهن
to give wide berth to دوری کردن از
wide area network شبکهای که ترمینالهای مختلف آن دور هستند و از طریق رادیو , ماهواره و کابل بهم وصل اند
wide area network شبکه گسترده
give a wide birth to <idiom> دورنگهداشتن از
wide area network شبکه راه دور
wide flanged beam تیراهن لبه پهن
She stared at him with wide eyes. با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
To walk with ones feet wide apart. گشاد گشاد راه رفتن
wide area network شبکه بلند پوشش
wide-angle lens لنززاویهعریض
wide arm handstand بالانس ژاپنی با دستهای فاصله دار
wide strip mill دستگاه نورد نوار پهن
wide area telephone service سرویس تلفنی گسترده
The field is wide open . It is up to you to take up the challenge . بیا این گوی واین میدان
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com