English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
acid blue ابی اسیدی
Search result with all words
acid alizarian blue black ابی سیر الیزارین اسیدی
Other Matches
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue اسمان نیلگون
blue اسمان
to look blue افسرده یابوربنظرامدن
blue آبی
go off into the blue آب شد و به زمین رفت
out of the blue <idiom> غیرمتقربه
out of the blue غیر منتظره
ox blue ابی سیرمایل به ارغوانی
blue نیلی
go off into the blue ناپدید شدن
the blue اسمان
the blue دریا
methyl blue ابی متیل
light blue کبود
alkali blue ابی قلیا
blue moon زمان دراز
intense blue ابی سیر
blue anealing بازپخت ابی رنگ
sky blue اسمانی
indigo blue ابی ایندیگو
blue fox سگ روباه
big blue نام غیر رسمی IBM
big blue IB
big blue ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
milori blue ابی میلوری
navy blue کبود
prussian blue نیل فرنگی
prussian blue رنگدانه ابی رنگ اهن دار
prussian blue ابی پروس
slate blue رنگ ابی مایل به خاکستری
teal blue رنگ ابی مایل به خاکستری
sky blue نیلگونی
sky blue رنگ ابی اسمان
steel blue رنگ ابی فولادی
powder blue گردلاجوردفرنگی
powder blue نیل رخت شویی
blue print فون ابی
navy blue ابی سیر
paris blue جوهرابی روشن
once in a blue moon گاه گاهی
oxford blue ابی سیر مایل به ارغوانی
paris blue یکجور نیل فرنگی
peacock blue رنگ ابی مایل بسبز
peacock blue رنگ ابی طاووسی
king's blue رنگ ابی متوسط
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue bark گزارش حرکت
blue mud گل کبود
blue moon مدت طولانی
blue liner مدافع
blue line خط دفاعی هاکی
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue jay زاغ کبود
blue jacket سرباز نیروی دریائی
blue gun لوله پرتاب ابی
blue print رسم فنی
blue print زمینه ابی
dark blue سرمه ای
cobalt blue لاجورد
bromthymol blue ابی برم تیمول
bright blue لاجوردی
blue vitriol کات کبود
blue shift جابجایی به سوی ابی
blue print تون پلات ابی
blue forces نیروهای ابی
blue forces نیروهای خودی
blue book کتاب ابی
blue book هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue blood نجیب زاده اشراف زاده
blue blood عضو طبقه اشراف
blue bell گزارش بدرفتاری
blue bell گزارش جنایت
blue bark تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue brittle شکستگی ابی
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue eyed ابی چشم
blue eyed زاغ
blue devil دیو
blue devil ال
blue devil افسردگی
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue brittleness شکنندگی ابی رنگ
dark blue ابی سیر
electric-blue آبیروشن
true-blue هوادار دو آتشه
true-blue پیرو متعصب
blue laws قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue beam اشعهآبیکلاهکآبی
She comes here once in a blue moon . سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue law قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
black and blue کبود و سیاه
blue-chip سهام مرغوب
blue-blooded نجیب زاده
blue blooded نجیب زاده
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
blue ball توپآبی
blue-black آبیپررنگ
blue tit پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
ice-blue آبیکمرنگ
blue-collar کارگری
blue mussel صدفدوکفهایآبی
blue cap صدفکبود
thumb blue نیل گلولهای یاقالبی
I kept saying it tI'll I was blue in the face. آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
blue water دریای ازاد
blue in the face <idiom> آرام گرفتن
once in the blue moon خیلی بندرت
a bolt from the blue از غیب
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
blue jeans شلوارکاوبوی
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue [joke] <adj.> خشن [جوک]
royal blue رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
a bolt from the blue مثل عجل معلق
once in a blue moon <idiom> به ندرت
blue jeans شلوار کار ابی رنگ
blue [joke] <adj.> زمخت [جوک]
to by blue muder دادزدن
blue law قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
thymol blue ابی تیمول
to by blue muder فریاد کردن
blue collar کارگری
blue chip سهام مرغوب
blue or copper vitriol کات کبود
his coat was in blue velvet مخمل ابی بود
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
his coat was in blue velvet نیمتنه اش
green with a blue tint سبز مایل به ابی
blue or copper vitriol زاج کبود
blue-eyed boy دراصطلاح"تافتهجدابافته"
blue ribbon program برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
She talked tI'll she was blue in the face . آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
white with blue stripes سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
blue beam magnet مغناطیس اشعه ابی
blue yellow blindness رنگ کوری ابی- زرد
red, green, blue سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
blue collar employees کارگران
to beat black and blue کوفته یاکبودکردن
red, green, blue سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
blue chip personal computer IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
To be between the devil and the deep blue sea. راه پس وپیش نداشتن
red green blue monitor مانیتور قرمز- سبز- ابی
to drink till alls blue پاتیل شدن
to drink till alls blue بحدمستی نوشیدن
to drink till alls blue مست شدن
acid ترشا
acid اسید
acid value عدد اسیدی
acid ترشرو
acid ترش
acid بداخلاق بدجنسی
acid حامض
acid سرکه مانند دارای خاصیت اسید
acid جوهراسید
acid محک
acid جوهر
formic acid اسید فرمیک
formic acid حامض مورچه
fatty acid اسید چرب
etching acid جوهر
desoxyribonucleic acid اسید دزوکسی ریبونوکلئیک
deoxyribonucleic acid درزوکسی ریبونوکلئیک اسید
diprotic acid اسید دو پروتونی
fulminic acid اسید فولمی نیک بفرمول CNOH
fuming acid نیتریک اسید دودکننده
formic acid جوهر مورچه
glutamic acid 4NO9H 5C
phosorous acid اسید فوسفور
oxalic acid اکسالیک اسید
glutamic acid اسید گلوتامیک
pseudo acid شبه اسید
gluconic acid اسید گلوکونیک
gallic acid O 2H 5O 6H 7C
gallic acid جوهرمازو
gallic acid اسید گالیک
gluconic acid 7O21H 6C
sulphuric acid جوهر گوگرد
picric acid اسید پیکریک [اسید زهرین، زرد و تلخ مزه]
picric acid اسید پیکریک
phosphoric acid اسید فسفریک
peroxymonosulfuric acid اسید کارو
peroxymonosulfuric acid پروکسی مونو سولفوریک اسید
peroxy acid پروکسی اسید
uric acid اسید اوریک
tannic acid تانیک اسید
oxygen acid اکسی اسید
poly acid پلی اسید
polyprotic acid اسید چند پروتونی
purpuric acid اسید فرضی که نمک های آن ارغوانی رنگ هستند
sulphuric acid اسید سولفوریک
sulphric acid اسید سولفوریک
sulfuric acid جوهر گوگرد بفرمول 4SO 2H
tartaric acid جوش ترش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com