Dictiornary-Farsi | advance of defensive line | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
advance of defensive line	در جلو خطوط پدافندی


Other Matches

defensive line	خط دفاعی
defensive line	خط پدافندی
defensive	تدافعی
defensive	حالت تدافع
defensive	تدافی
defensive	دفاعی
defensive	پدافندی
defensive	منطقه دفاع
self defensive	مدافع خود
defensive	منطقه دفاعی شامل دروازه
defensive	مقام تدافع
right defensive end	مهرهتدافعیانتهاییراست
defensive player	شطرنج باز دفاعی
defensive minefield	میدان مین پدافندی
defensive architecture	معماری نظامی
defensive league	اتحاد دفاعی
defensive league	اتحادیه دفاعی
defensive fire	اتش پدافندی
defensive fire	اتش دفاعی
defensive computing	روش برنامه سازی که همه نوع خطای ممکن را در نظر می گیرد
defensive board	دفاع سبد
defensive rebound	توپ گیری از سبد
defensive war	جنگ دفاعی
defensive wrestler	کشتی گیر دفاعی
defensive programming	برنامه نویسی تدافعی
right defensive tackle	مهرهشکلتدافعیراست
defensive sea area	منطقه پدافندی دریایی
close defensive fires	اتشهای پدافندی نزدیک
left defensive tackle	مهرهشکلتدافعیچپ
left defensive end	مهرهتدافعیانتهایچپ
advance	اعتبار
advance	پیش پرداخت
advance	پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advance	راندن
advance	پیش پرداخت
advance	عالی
advance	جلو
advance	وام
advance	ترقی مساعده
advance	ترقی کردن پیش پرداخت
advance	مقدم
advance	پیشرفت طولی ناو
advance	پیش برق
advance	پیش رفتن
advance	بهبود
advance	پیشروی
in advance <adv.>	پیشاپیش
in advance <adv.>	از قبل
advance	ترفیع رتبه دادن
advance	پیشرفت
advance	حرکت دادن چیزی به جلو
advance	حرکت به جلو
advance	پیشرفت پیشروی
advance	پیش افتادن پیش افتادگی
advance	پیشرفت
advance	پیشرفت
advance	جلوبردن
advance	پیش بردن
advance	پیشروی
advance	پیشروی پیشروی کردن
in advance <idiom>	سرساعت
advance course	دوره عالی
advance	جلو رفتن
advance	ترقی دادن
advance	ازپیش فرستاده شده
advance	قبلا تجهیز شده
advance	مساعده
advance	مساعده دادن
advance	طرح کردن
advance	پیشنهاد کردن
advance	اقامه کردن
advance	تسریع کردن
advance	قبلا تهیه شده
advance by echelon	پیشروی رده به رده
advance point	قسمت نوک
advance cracking	ترکهای عمیق
advance point	قسمت سر جلودار
advance point	گروه نوک
advance by echelon	حرکت رده به رده
advance by bounds	پیشروی خیز به خیز
advance variation	واریاسیون پیشروی پیاده دردفاع فرانسوی
advance base	پایگاه جلو
advance base	پایگاه مقدم صحنه عملیات
advance to contact	پیشروی برای اخذ تماس
advance sign	علامت اوانس
advance section	قسمت جلویی
advance section	قسمت مقدم در منطقه مواصلات
advance purchase	خرید سلف
advance by bounds	حرکت خیز به خیز
advance payment	پیش پرداخت
advance party	قسمت پیشرو
advance party	گروه پیشرو
advance guard	پیش لشکر پاسدار
advance guard	پیش قراول
advance guard	پیشرو
advance gruard	پیش قراول
advance gruard	یکان جلودار
advance march	فرمان پیش
advance march	پیشروی حرکت به جلو
advance observer	دیدبان مقدم
advance observer	دیدبان جلو
advance gruard	جلودار
advance freight	پیش پرداخت کرایه حمل
advance force	نیروی جلودار اب خاکی
advance officer	افسر جلودار ستون
advance organizer	پیش سازمان دهنده
advance force	نیروی پیشروی
advance detachment	قسمت سرجلودار
advance guard	طلایه
advance gruard	طلایه
bank advance	وام بانکی
advance detachment	قسمت پیشرو
buy in advance	پیش خرید کردن
money in advance	بیعانه
money in advance	پیش پرداخت مساعده
axis of advance	محور پیشروی
pay in advance	پیش پرداخت کردن
speed of advance	سرعت پیشروی
paper advance	جلو رفتن کاغذ
pay in advance	پیش قسط دادن
announce in advance	از پیش اعلام کردن
payment in advance	پیش پرداخت
payment in advance	پیش پرداخت کردن
velocity of advance	تندی پیشرفت
hand advance	میزان کردن دستی
payable in advance	قابل پیش پرداخت
semi automatic advance	میزان کردن نیم خودکار
advance individual training	آموزش تکمیلی انفرادی
film advance mode	دکمه رد کردن فیلم
spark advance & retard	میزان کردن جرقه
advance command post	پاسگاه رده جلو
synchronous phase advance	خازن همزمان
advance command post	پاسگاه فرماندهی جلو
to advance the hand of a clock	عقربه ساعت را جلو کشیدن
automatic timing advance	تنظیم کننده خودکار
To make advance [overtures]	منت کشیدن [برای آشتی]
advance resistance wire	سیم ادونس
automatic spark advance	میزان کردن خودکار
paper advance setting	جایگاه پیشرفته ورق
line to line spacing	فاصله سطور
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
line by line milling	فرز کردن سطری
line to line fault	تماس خطوط
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
to come in to line	در صف امدن
out of line	خارج از خط جبهه
to come in to line	موافقت کردن
line out	قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
down the line <idiom>	درآینده
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
all along the line	درامتدادهمه خط
all along the line	در همه جا
along line	در امتداد خطوط
along line	در خط
on the line	هواپیمای اماده پرواز
down the line	ضربه از کنار زمین
mean line	خط میان
the line	صف
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
line out	با خط علامت گذاشتن
o o line	خط تقسیم دیدبانی
o o line	خط دیدبانی سپاه
in line	همراستا
in line	شمشیر در وضع حمله
line by line	سطر به سطر
old line	محافظه کار
line up <idiom>	سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
on line help	کمک مستقیم
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
down line	بار کردن پایین خطی
line	ریسمان
line	لجام
line	لاین
off line	منفصل
line	خط انداختن در
off line	قطع
line	خط دار کردن
line	بخط کردن
off line	غیر متصل
off line	برون خطی
line	محصول
Are you still on the line?	خط را قطع نکردی؟
by-line	کار یاشغل اضافی وزائد
line	طناب سیم
line	جاده
line	: خط کشیدن
line	دهنه
line-up	به خط شدن
line up	ردیف ایستادن تیم
line up	به ترتیب ایستادن
line up	به خط شدن
off line	وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line	اراستن
line of d.	مرز