English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (9 milliseconds)
English Persian
amphibious lift ترابری اب و خاکی
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
Other Matches
amphibious خاکی و ابی
amphibious دوجنسه ذوحیاتین
amphibious امفی بی
amphibious اب خاکی
amphibious vehicle خودروی اب خاکی
amphibious pack تک اب خاکی
amphibious reconnaissance شناسایی اب خاکی
amphibious squadron گردان عملیات اب خاکی
amphibious tank تانک اب خاکی
amphibious tractor خودروشنی دار اب خاکی
amphibious pack بارهای اب خاکی
amphibious operation عملیات اب خاکی
amphibious force نیروی اب خاکی
amphibious demonstration عملیات اب خاکی نمایشی
amphibious demonstration عملیات نمایشی اب خاکی
amphibious transport ship ترابر اب خاکی
amphibious transport dock ناومخصوص ترابری اب خاکی
amphibious transport dock ناو حمل و نقل اب خاکی
amphibious assault ship ناومخصوص هجوم اب و خاکی
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
amphibious command ship ناو فرماندهی عملیات اب خاکی
amphibious assault ship ناو هجومی اب و خاکی
amphibious control group گروه کنترل اب خاکی
joint amphibious operations عملیات مشترک اب خاکی
amphibious striking forces نیروهای ضربتی اب خاکی
amphibious task force گروه رزمی اب خاکی
amphibious vehicle availability table جدول نمودار موجودی خودروهای اب خاکی
lift مقدورات هوایی
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift well چاه اسانسور
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift بلند کردن
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift well چاه بالابر
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
lift آسانسور
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
lift یک وهله بلندکردن بار
lift حمل و نقل هوایی
lift فرفیت
lift بار زدن
lift جرثقیل
lift بالابردن
lift بالا دادن
lift حمل کردن
lift اسانسور
lift جر ثقیل بالا بر
lift دزدی
lift بالابری
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift سرقت ترقی
lift بالارفتن
lift پیشرفت
lift ترفیع اسانسور
lift بالارو
lift بالارو دامنه بالابری
lift بالا بردن
lift سرقت کردن
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift برا
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift رفع کردن
lift برداشتن
lift بالابر
lift دزدیدن
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift از جاکندن
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to lift one's hand سوگند خوردن
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
to lift up one's heel لگد زدن
to lift up one's horn جاه طلب بودن
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift کنده یک چاک
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
static lift برای استاتیک
suction lift ارتفاع مکش
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift بلندی مکش
shoe lift پاشنه کش
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
ti lift one's head نیرو گرفتن
to lift up one's horn مغرور بودن
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift مهار بالایی
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
lift a blockade محاصره را پایان دادن
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift برای کل
translational lift برای انتقالی
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
lift arm دستهبالابر
lift bridge پلبالارو
lift cord طناببالابر
lift span پلبالارو
scenery lift چشماندازآسانسور
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
economic lift عمر قانونی وسیله
economic lift عمرقانونی
false lift برای کاذب
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
jet lift استفاده از تراست موتورجت
lift axis محور برا
lift coefficient ضریب برا
lift control کنترل اسانسور
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
dynamic lift برای دینامیکی
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
ski lift تخت روان
ski lift تله اسکی
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
airborne lift تناژیکان هوابرد
airborne lift بار هوابرد
dead lift کوشش بیهوده
assault lift ترابری هجومی
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
asymmetrical lift برای نامتقارن
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
center of lift مرکز برا
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
lift curve منحنی برا
lift shaft محور بالابر
lift thrust نسبت برا به تراست
lift the seizure رفع توقیف
lift valve سوپاپ بالارونده
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
lift truck لیفتراک
lift pass پاس عمقی
lift truck خودرو دارای جرثقیل
lift frequency تعداددفعات حمل بار
lift van یخدان
lift the ban on رفع توقیف کردن
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift vector بردار برا
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift van صندوقچه محکم
lift dumper کاهنده برا
lift pump تلمبه کششی
lift fire زیادکردن برد اسلحه
lift frequency تناوب حمل و نقل
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift fire بلند کردن اتش
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
direct lift control کنترل مستقیم برا
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
ammunition lift capability مقدورات حمل مهمات
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
air lift pump پمپ حبابی
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
vertical lift bridge پل بالارو
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
fork-lift truck نوعیوسیلهحرکتی
slope of lift curve شیب منحنی برا
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
lift cord lock قفلطناببالابر
gas lift module مخزنمرتفعگاز
diesel lift engine موتوردیزلچپ
blade lift fan تیغهپروانهصعودی
lift drag ratio نسبت برا به پسا
high lift system سیستم برای زیاد
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
to lift a car by jack خودرویی را جک زدن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
thumb a lift/ride <idiom> اتوزدن
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
high lift device وسایل برای زیاد
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
high lift configuration شکل برای زیاد
olympic lift and cross face گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
leg lift and side roll کنده سرانبون
lift-fan air inlet مدخلهوایهواکششچپ
To rais ( lift, remove ) an embargo. رفع محاصره کردن
olympic lift and cross face کنده حصیر مال
leg ride and cross face olympic lift سگک وارو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com