Dictiornary-Farsi | antagonism of pieces | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 74 (5 milliseconds)

English	Persian
antagonism of pieces	مواجهه سوارهای هم ارزش شطرنج


Other Matches

antagonism	مخالفت
antagonism	ناساز
antagonism	هم ستیزی
antagonism	هم اوری اصل مخالف
antagonism	خصومت
pieces	جزء
pieces	طغری
pieces	طغرا
pieces	سوار
pieces	قسمت
pieces	مهره شطرنج
go to pieces	خرد شدن
to pieces <idiom>	خرد وخمیر شدن
go to pieces <idiom>	کنترل خودرا از دست دادن
To take something to pieces.	دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
to go to pieces	خردشدن
take to pieces	پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
in pieces	شکسته
in pieces	تیکه تیکه
pieces	پاره
pieces	قبضه سلاح
pieces	مهره پارچه
pieces	تکه
pieces	قطعه
pieces	عدد
pieces	سکه نمونه
pieces	قطعه ادبی یاموسیقی
pieces	فقره
pieces	دانه
pieces	نمایشنامه قسمت بخش
pieces	یک تکه کردن
pieces	وصله کردن
pieces	ترکیب کردن
pieces	جورشدن
pieces	قدری
pieces	قبضه توپ یا تفنگ
pieces	اسلحه گرم
pieces	کمی
To go to pieces . To be battered.	آش ولاش شدن ( خرد شدن )
to tear to pieces	دریدن
to tear to pieces	پاره پاره کردن
to pull to pieces	عیب جویی کردن از
to pull to pieces	خرد کردن
set pieces	قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
to pull to pieces	از هم جداکردن
pieces of advice	اندرزها
pieces of advice	مشورتها
pieces of advice	پندها
pieces of advice	آگاهیها
[pieces of] information	اطلاعات
pieces of information	چندها تکه اطلاعات
to pull to pieces	از هم سوا کردن
pull to pieces	سخت انتقاد کردن
to pound to pieces	خرد کردن
major pieces	سوارهای سنگین شطرنج
minor pieces	سوارهای سبک شطرنج
pick to pieces	پاره پاره کردن
pick to pieces	سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick up the pieces	زمین را شکستی اردهاراریختی
pull to pieces	خرد کردن
relative value of pieces	ارزش نسبی سوارها
break in pieces	خرد کردن
to part in pieces	پاره پاره کردن
to cut to pieces	پاره پاره کردن
to cut in pieces	خردکردن قاش قاش کردن
to cut in pieces	تکه تکه کردن
to break to pieces	شکستن
to break to pieces	خرد کردن
to break in pieces	خردکردن
connection of loom pieces	متصل کردن قطعات دار [قالی]
to dash a vessel to pieces	فرفی را خرد یا ریز ریزکردن
small pieces of bread	خرده یاریزه نان