English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (8 milliseconds)
English Persian
armored vehicle خودروی زرهی
armored vehicle خودروی زرهدار
armored vehicle زرهپوش
Search result with all words
armored reconnaissance vehicle خودروی شناسایی زرهی
Other Matches
armored زرهدار
armored زرهی
armored artillery توپخانه زرهدار
armored infantry پیاده زرهی
armored artillery توپخانه زرهی
armored cable کابل مسلح
armored car زره پوش
armored cavalry سوار زرهی
armored hose لوله لاستیکی زره دار
armored infantry پیاده مکانیزه
vehicle وسیله نقلیه
vehicle محمل
vehicle رسانه
vehicle حمل کننده
vehicle وسیله حمل
vehicle خودرو
vehicle رسانگر
vehicle برندگر
vehicle حامل رسانه
vehicle ناقل
vehicle حامل
vehicle برنده
reentry vehicle مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
truck vehicle خودرو نظامی
tracked vehicle وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
tank vehicle خودرو تانکرسوخت
tank vehicle خودرو تانکر
space vehicle وسیله نقلیه فضایی
space vehicle فضا پیما
refrigerator vehicle وسیله نقلیه یخچال دار
truck vehicle کامیون
utility vehicle وسیله نقلیه عمومی
utility vehicle وسیله نقلیه عام المنفعه
vehicle chain زنجیر وسیله نقلیه
vehicle summary فهرست پیاده شدن خودروها فهرست ترتیب و مشخصات خودروهای ستون
catering vehicle وسیلهآذوقهرسان
all-terrain vehicle وسیلهنقلیهبلند
commercial vehicle وسیلهحملکالاومسافردر جاده
to alight from a vehicle پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
vehicle cargo بار تریلی دار
vehicle cargo بار چرخدار
re entry vehicle نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
aerospace vehicle هر رسانگر کنترلی که قادر به پرواز در هوا و فضا باشد
control vehicle تانک نافم حرکت
combination vehicle خودروی بکسل کننده و بکسل شونده
combination vehicle خودروهای مرکب
combat vehicle خودروی رزمی
articulated vehicle وسیله نقلیه مفصلی
amphibious vehicle خودروی اب خاکی
amphibian vehicle وسیله نقلیه برای خشکی و اب
airborne vehicle وسیله انجام عملیات هوابرد
airborne vehicle وسیله هوابرد
control vehicle خودرونافم ستون یا نافم حرکت
motor vehicle خودرو
landing vehicle خود روشنی دار اب خاکی
motor vehicle خودرو موتوری
motor vehicle وسیله نقلیه موتوری
to tow a vehicle [to a place] یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
motor vehicle passenger سرنشین خودرو [اتومبیل رانی]
vehicle registration office اداره راهنمایی و رانندگی
motor vehicle passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
motor vehicle tax فرمان اتومبیل
passenger transfer vehicle وسلهجابجاییمسافرین
tank recovery vehicle خودرو اخراجات تانک جرثقیل زرهی
road transport vehicle کامیون
vehicle mass ratio نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
commercial type vehicle خودروی تجارتی خودروهای شخصی
road transport vehicle ماشین باری
consolidated vehicle table فهرست خودروهای محموله در کشتی
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
crawl type vehicle وسیله نقلیه نوع خزنده
motor vehicle industry صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
rail borne vehicle وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
multi purpose vehicle وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
amphibious vehicle availability table جدول نمودار موجودی خودروهای اب خاکی
motor vehicle liability insurance بیمه ماشین [اصطلاح روزمره]
vehicle used for migrant-smuggling operations خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
The motor vehicle is covered by theft insurance. این خودرو برابر سرقت بیمه شده است.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com