Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (9 milliseconds)
English
Persian
army regulation
نظام نامه ارتشی
army regulation
مقررات ارتشی
Other Matches
regulation
مقرره
regulation
پهنه تنظیم
regulation
نظامنامه
regulation
نظامنامه مقررات و نظامات نظام تنظیم
regulation
دستور
regulation
قانون
self regulation
خودگردانی
regulation
ایین نامه
regulation
قاعده
regulation
تعدیل
regulation
تنظیم
regulation
دستور قانون
regulation
مقررات
regulation clothing
لباس فرم دریایی
hand regulation
تنظیم با دست
disciplinary regulation
مقررات انضباطی
government regulation
مقررات دولتی
third brush regulation
تنظیم با زغال اضافی
on board regulation
تنظیمی که در ان هر برد داخل یک سیستم تنظیم کننده ولتاژخاص خود را دارد
automatic regulation
تنظیم خودکار
thermostatic regulation
تنظیم با دماپای
rheostat regulation
تنظیم با رئوستا
voltage regulation
تنظیم ولتاژ
regulation clothing
لباس رسمی نظامی
draft regulation
طرح ایین نامه
constant amperage regulation
تنظیم با امپر ثابت
vibrating relay regulation
تنظیم با رله لرزنده
stop charge regulation
تنظیم با قطع جریان
magnetic furnace regulation
تنظیم کوره مغناطیسی
constant speed regulation
تنظیم با سرعت ثابت
cam type regulation
تنظیم بادامکی
ampere hour meter regulation
تنظیم امپر- ساعت سنج
air traffic regulation and identificatio
سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی
the a of the army
پیشرفت ارتش
army
دسته
army
سپاه گروه
army
صف
army
لشگر
army
ارتش
army
نیرو زمینی
army
جیش
army
ارتش نیروی زمینی
army
جمعیت
regular army
ارتش کادر ثابت
army staff
ستاد نیروی زمینی
army troops
عدههای ارتشی یکانهای نیروی زمینی
army troops
یکانهای رده ارتش
regular army
ارتش منظم
department of the army
وزارت نیروی زمینی
army terminals
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
field army
ارتش رزمی
army stores
فروشگاه ارتش
field army
ارتش
army staff
ستاد نظامی
army staff
ستادارتش
field army
ارتش صحرایی
regular army
ارتش دائمی
to outflank an army
گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
Territorial Army
ارتشتحتآموزشبریتانیا
to serve in the army
درارتش خدمت کردن
to join the army
به سربازی رفتن
army helicopter
هلیکوپتر ارتشی
[نظامی]
[حمل و نقل هوایی]
army helicopter
چرخبال ارتشی
[نظامی]
[حمل و نقل هوایی]
to lead an army
لشکر کشیدن
conscript army
ارتش سربازان وفیفه
right wing of army
جناح یمین
right wing of army
پهلوی راست میمنه
secretary of the army
وزیر نیروی زمینی
standing army
ارتش دائمی
standing army
ارتش منظم
standing army
ارتش کادر ثابت
the losses of the army
تلفات ارتش
the main army
بخش عمده ارتش
the red army
ارتش سرخ
theater army
ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army
نیروی زمینی صحنه عملیات
army depot
امادگاه نیروی زمینی
army base
پادگان نیروی زمینی
army base
پایگاه نیروی زمینی
army aviator
خلبان هوانیروز نیروزفر
army aviator
خلبان نیروی زمینی
army of observation
عده دیدبانی
army of occupation
نیروهای اشغالی
army of occupation
نیروی اشغال کننده
army of occupation
نیروی اشغالگر
army of occupation
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
army commander
فرمانده ارتش
army commander
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
army forces
نیروهای زمینی
army forces
نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
army corps
سپاههای نیروی زمینی
army corps
سپاههای ارتش
army corpa
ستون
army corpa
سپاه
army group
گروه ارتش
army in the field
ارتش مستقر در صحنه عملیات
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
army aviation
هواپیمای نیروی زمینی هوانیروز
army attache
وابسته زمینی
army artillery
توپخانه ارتش
army in the field
نیروی زمینی درصحنه عملیات
active army
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army reserve
احتیاط نیروی زمینی
army reserve
قسمت احتیاط نیروی زمینی
active army
ارتش کادر
army attache
وابسته نظامی
Salvation Army
تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
army artillery
توپخانه نیروی زمینی
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
to discharge someone without honor
[from the army]
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
army alpha test
ازمون الفای ارتش
women's army corps
قسمت زنان ارتش
Swiss army knife
دستهچاقوسوئیسی
To what do you attributeThe failure of the army?
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
The army had to retreat from the battlefield.
ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
army assault team
تیم هجومی نیروی زمینی
reserve army of unemployed
ارتش ذخیره بیکاران
army beta test
ازمون بتای ارتش
women's army corps
ارتش زنان
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
army post office
پستخانه نیروی زمینی
combined arms army
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined arms army
ارتش مرکب
chief army censor
افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
army post office
شعبه پستی نیروی زمینی
army postal clerk
متصدی پست ارتشی
assistant secretary of the army
معاون وزیر نیروی زمینی
army program memorandum
لایحه برنامههای نیروی زمینی
army program memorandum
لایحه برنامههای ارتشی
army training test
راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
army training program
برنامه اموزش نظامی
army training program
برنامه اموزش نیروی زمینی
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
army service area
منطقه عقب ارتش
army personnel system
سیستم عملیات پرسنلی نیروی زمینی
army personnel center
مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
army general staff
ستاد عمومی ارتش
army general staff
ستادنیروی زمینی
reserve army of unemployed
سپاه ذخیره بیکاران
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army management structure
سازمان مدیریت نیروی زمینی
army material command
فرماندهی اماد نیروی زمینی
army material program
برنامه تهیه اماد نیروی زمینی
army service area
منطقه سرویس نیروی زمینی
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
army national guard
گارد ملی وابسته به نیروی زمینی
left wing of army
پهلوی چپ میسره
industrial reserve army
ارتش ذخیره صنعتی
left wing of army
جناح یسار
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
army ready material program
برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
army training and evaluation program
برنامه اموزش و ارزیابی یکانهای نیروی زمینی
army genetal classification test
ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
army airdefense command post
پاسگاه فرماندهی پدافندهوایی نیروی زمینی
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
army classification battery test
ازمون کارایی پرسنلی ازمون قابلیت انفرادی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com