English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English Persian
background sound موسیقی متن
background sound موزیک متن
background sound موسیقی پس زمینه
Other Matches
Sound mind in a sound body. <proverb> عقل سالم در بدن سالم.
background دورنمای عقب
background تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
background اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
background کار با حق تقدم پایین
background که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
background فعالیت ارتباط دادهای
background فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
background نهانگاه
background زمینه
background چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
background برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
background دورنما
background امکانی که به کاربر داده میشود تا داده جدید را در حسن محاسبه مجدد عبارت وارد کند
background فرآیندی که در هر زمانی و بدون توجه به کاربر اجرا میشود
background معلومات قبلی
background سابقه
background رنگ صفحه تصویرکامپیوتر.
background سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
background نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
background پس زمینه
background تجربه
background اصلی است
background reflection بازتاب زمینهای
background communication ارتباط پس زمینه
background count عکس العمل تشعشع
background current جریان زمینه
background job program background
background music موسیقی متن
background processing کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
background level تراز زمینه
background music موزیک متن
background music موسیقی پس زمینه
background level الودگی متن الودگی زمینه
background program برنامه پس زمینهای
background radiation تشعشعات هستهای محیطی تشعشعات محیطی
background radiation تابش زمینه
background recalculation محاسبه مجدد پس زمینه
display background زمینه نمایش
family background پیشینه خانوادگی
plaster background دورنمای گچ کاری
plaster background مایه گچ کاری سفیدکاری ساختمان
background program برنامهای که به هنگام عدم نیازمندیهای برنامههای باتقدم بالا به امکانات سیستم کامپیوتری چند برنامهای قابل اجرا میباشد
background program برنامه زمینهای
background noise در پیمایش نوری این مسئله نوعی تداخل الکتریکی است که توسط لکههای جوهر و یاذرههای مرکب چاپ بر روی زمینه تصویر فاهر میشود
background noise پارازیت
background noise اصوات مزاحم
background noise صدای پس زمینه
background noise اختلال پس زمینه
background printing چاپ پس زمینه
background process فرایندهای پس زمینه
background processing پردازش زمینهای
background processing فرآیندی که از تواناییهای -on line سیستم استفاده نمیکند
background noise همهمه
continuous background radiation تابش زمینهای پیوسته
signal background plate صفحهپشتعلامت
This painting has a green background. زمینه این تابلو سبز است
cosmic microwave radiation background زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
I have to go back a little bit. [This requires a little background {explanation} ] . این نیاز به کمی پیش زمینه [توضیح بیشتر] دارد.
sound off ازادانه بیان کردن
sound off مزه دهان کسیرافهمیدن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
sound off فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
sound off قدم شماری درهنگام رژه رفتن
to sound an a شیپوراشوب زدن
sound off <idiom> عقاید را بیان کردن
sound out <idiom> سین جین کردن
sound <adj.> بدون مشکل
sound صوت
sound <adj.> بی عیب و نقص
sound استوار
sound عمق یابی کردن
sound صدا
sound زدن
sound اندازه گیری عمق اب
sound صوت صد
sound گمانه زدن
sound ژرفاسنجی کردن
sound بی خطر دقیق
sound صدا دادن صداکردن
sound به نظر رسیدن بگوش خوردن
sound مفهوم
sound درست بی عیب
sound بصدادراوردن
sound نواختن
sound سالم
sound اوا
sound بطورژرف
sound کاملا
sound ژرفایابی کردن
sound کارت اضافی که سینگالهای صوتی آنالوگ را تحت کنترل کامپیوتر تولید میکند
sound پوششی که صدا را در چاپگر پر و صدا قط ع میکند
sound فایل ذخیره شده روی دیسک که حاوی داده صوت است
associated sound صدای همراه
sound <adj.> بی عیب
sound تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
sound کیلوهرتز
sound بی عیب
sound صدا دادن
sound طنین
sound موج صوتی
sound vibration ارتعاش صوتی
the sound of a bugle صدای شیپور
sound velocity سرعت حرکت صوت در اب دریا
sound takeoff صداگیری
sound spectrograph طیف نگار صوتی
sound pressure فشار صوت
Sound Recorder امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
sound ranging مسافت یابی صوتی
sound propagation انتشار صوت
sound proof ضد صوت
sound probe گیرنده صوتی
to sound a retreat شیپور عقب نشینی زدن
sound powered صوتی
sound powered وسیله صوتی
to sleep sound خواب راحت یاسنگین رفتن
to sound a parley با زدن شیپور
to sound a parley بگفتگوخواندن
sound practices شیوه های درست
I heard a sound . صدائی به گوشم خورد( رسید )
sound effect جلوههایصوتی
sound technician تکنسین صدا
sound signal علائم صدا
sound receiver دریافتگر صدا
sound monitor صفحه نمایشگر صدا
sound hole حفرهصدا
sound desk میزصدا
sound console پایه صدا
sound alarm اعلام صدا
production of sound تولیدات صدا
transmission of sound انتقال یاعبورصدا
to sound the retreat شیپورعقب نشینی زدن
to sound a trumpet شیپورزدن
to sound the retire شیپور عقب نشینی زدن
sound an alarm زنگ خطر را به صدا در آوردن
sound money پول سالم
sound wave موج صوتی
complete sound فشنگ کامل
fish sound بادکنک ماهی
impact sound صدای برخورد
intensity of sound شدت صوت
sound insulation صدابندی
magneticd sound صوت مغناطیسی
safe and sound صحیح وتندرست
volume of sound شدت صوت
sound frequency بسامد صوتی
sound absorbing صدا گیری
sound absorption خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
aduacent sound صدای مجاور
accompanying sound صدای همراه
sound wave صوت
sound waves موج صوتی
sound waves صوت
sound effects صدا سازی
sound effects عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
sound barrier مانع صوتی
sound absorption جذب صدا
sound absorption جذب صوت
sound money پول قوی
sound carrier حامل صوت
sound hood صداپوش
sound channel کانال صوتی دریایی
sound frack محل مخصوص ضبط صوت برروی حاشیه فیلم ناطق
sound energy انرژی صوتی
sound channel مسیرعبور صوتی
sound economy اقتصاد قوی
sound discipline انضباط صوتی
sound distortion اعوجاج صوت
sound distortion شکستگی صدا
sound discipline انضباط صدا یا جلوگیری ازسر و صدا
sound insulation عایق صدا
Sound Blaster نوعی کارت صوتی برای PC سازگار ساخت Creative habs که امکان ضبط صدا روی دیسک را میدهد
Sound Blaster و پس اجرای آن
sound bow کاسه زنگ اخبار
sound bars نوارهای صوتی
sound level شدت صوت
sound box جعبه تبدیل امواج صوتی به صدا
sound level شدت نسبی صوت
sound camera دوربین فیلمبرداری مجهزبدستگاه ضبط صوت
sound judgement عقل سلیم
sound intensity شدت نور
split sound system کانال صوتی دوگانه
high frequency sound موج صوتی فرکانس بالا
laplacian speed of sound سرعت لاپلاسی صوت
acoustical sound enclosure محفظه عایق صوتی
acoustical sound enclosure روپوش صوتی
sound powered telephone تلفن صوتی
sound level meter شدت صوت سنج
impluse sound level سطح صوت ضربهای
intercarrier sound system کانال صوتی مخلوط
To be sound in wind and limb. جسما" سالم وقوی بودن
The sound rings in the ears. صدا در گوش می پیچد
sound control room اتاقکنترلصدا
magnetic sound recorder دستگاه ضبط صوت مغناطیسی
maximum sound pressure فشار صوت حداکثر
minimal audible sound کمترین صوت شنودپذیر
sound monitoring selector انتخابگرنمایشصدا
newtonian speed sound سرعت نیوتنی صوت
sound volume amplifier تقویت کننده شدت صوت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com