Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 119 (7 milliseconds)
English	Persian
barrel organ	نوعی ارغنون اکوردئون
barrel organ	ارگ دندهای
Other Matches
organ	الت وسیله
organ	اندام
organ	ارگ
organ	عضو
organ	ارگان
organ	ارغنون
mouth organ	ساز دهنی
mouth organ	ارغنون دهنی
congested organ	عضو یا التی که خون زیاددران جمع میشود
organ-grinders	نوازنده سیار ارگ دستی
organ-grinder	نوازنده سیار ارگ دستی
organ of corty	اندام کورتی
organ loft	غرفه ارگ
electric organ	اندام برقزن
end organ	اندام انتهایی
genital organ	الت تناسلی
hand organ	اکوردئون
hollow organ	عضو مجوف وتوخالی
house organ	مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
olfactory organ	عضو بویایی
olfactory organ	اندام بویایی
organ eroticism	شهوت اندامی
organ inferiority	حقارت اندامی
sexual organ	عورت
organ loft	ارغنون گاه
organ loft	جای ارگ
organ grinder	نوازنده سیار ارگ دستی
organ of the body	عضو بدن
organ console	قسمتهایکنسول
mechanism of the organ	مکانیزم ارگان
mechanism of the organ	نظام تشکیلات
sense organ	اندام حسی
sense organ	عامل احساس
sense organ	عضو حس
reed organ	یکنوع الت موسیقی بادی
pipe organ	ارگ نی دار
pipe organ	ارغنون لولهای
terminal organ	اندام پایانی
organ transplantation	پیوند عضو
organ pleasure	لذت اندامی
hand organ	ارگ دستی
organ system	دستگاه
swell organ manual	قسمتبرآمدهتنظیماتدستی
golgy tendon organ	اندام گلژی
golgy tendon organ	اجسام گلژی
sexual organ of either sex	الت تناسلی زن یا مرد
great organ manual	عضوبزرگدستی
choir organ manual	دستهتنظیمکر
sexual organ of either sex	فرج
sexual organ of a man	احلیل
over a barrel <idiom>	درشرایط درماندگی یا فروماندگی قرارداشتن
barrel	بشکه
barrel	قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
barrel	در خمره ریختن
barrel	در بشکه کردن
barrel	زنجیر
barrel	غلاف
barrel	پاتیل
barrel	بوش
barrel	وفیفه هدایت در یک ترمینال
barrel	درخمره ریختن دربشکه کردن
barrel	خمره چوبی
barrel	لوله جنگ افزار بشکه
barrel	لوله توپ
barrel	با سرعت زیادحرکت کردن
barrel	چلیک لوله تفنگ
coefficient of relative efficiency organ	ضریب نسبی کارایی سازمان
The human brain is a complex organ .	مغز انسان عضو پیچیده یی است
core barrel	لوله نمونه بردار
barrel organs	نوعی ارغنون اکوردئون
hollow barrel	حفرهلوله
pork barrel	برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
pump barrel	سیلندر تلمبه
barrel temperature	دمای پاتیل
screw barrel	لوله خاندار تفنگ
screw barrel	لوله خاندار
barrel jacket	پوششلوله
tumbling barrel	غلتک مخصوص صیقل فلزات
barrel organs	ارگ دندهای
drum barrel	پوسته یا روکش استوانهای
gun barrel	لوله تفنگ
gun barrel	لوله توپ
barrel converter	مبدل طبلکی
barrel drop	ابشار لولهای
bound barrel	لوله تاب خورده
bound barrel	لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
gasoline barrel	بشکه بنزین
barrel printer	نوعی چاپگر که حروف روی لوله چرهان آن قرار دارند
barrel outlet	ابگیر لولهای
barrel printer	چاپگر بشکهای
barrel controller	کلید غلطکی
barrel chair	صندلی فنری که پشتش سفت ومقعر است
barrel cam	برجستگی طبلی
barrel switch	گزینه بشکهای
barrel switch	کلید انشعاب اژیر
barrel vault	اهنگ
barrel reflector	منعکس کننده لوله
iron barrel	بشکه اهنی
barrel reflector	منعکس کننده وضع داخل لوله
barrel sling	گره بشکه
barrel vault	طاق گاهوارهای طاق کوره پوش
sloping barrel vault	طاق ضربی مایل
scrape the bottom of the barrel <idiom>	گرفتن چیزی که باقی مانده
inclined barrel arch	[طاق گهواره ای اریب]
lock, stock, and barrel	با همه چیز
straight barrel vault	طاق ضربی
annular barrel vault	طاق اهنگ طاق گهوارهای
annular barrel vault	طاق ضربی
straight barrel vault	طاق اهنگ طاق گهوارهای
near arm and far leg barrel	زیر یک خم با تبدیل به یک دست و یک پا مخالف
inclined barrel arch	طاق ضربی مایل
inclined barrel arch	طاق گهوارهای مایل
barrel offtake regulator	دهانه ابگیر با لوله دریچه دار
single barrel culvert	ابگذر استوانهای ساده
single barrel culvert	ابرولولهای
sloping barrel vault	سقف گهوارهای مایل
fireman's carry and barrel roll	یک دست از کمر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com