Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
bench tapping machine
ماشین مته رومیزی
Other Matches
bench drilling machine
میز دستگاه درل
bench milling machine
ماشین فرز رومیزی
tree bench
[bench encircling a tree trunk]
نیمکت
[دور تنه ]
درخت
tapping
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
tapping
اهسته زدن
tapping
ضربت اهسته شیر
tapping
سوراخ چیزیرا بنداوردن
tapping
سوراخ
tapping
از شیر اب جاری کردن
tapping
شیر اب
tapping
بهره برداری کردن از
tapping
ضربت اهسته ضربات اهسته وپیوسته زدن شیر اب زدن به
tapping
شیر
tapping
توپی
tapping
قلاویز
tapping
اتصال وسط
phone tapping
دستگاهشنودتلفن
tapping test
ازمون ضربه زدن
finger tapping
ضربه زنی با انگشت
wire-tapping
گوشیازیتلفنی کردن
wire-tapping
استراقسمع تلفنی کردن
wire-tapping
نیوشه
wire-tapping
وسیلهی استراقسمع تلفنی
wire-tapping
نهان گوشی تلفنی
wire-tapping
گوشیازی تلفنی
wire-tapping
استراقسمع تلفنی
wire-tapping
نیوشه کردن
bench
نیمکت ذخیره ها
bench
میز
bench
مسند قضاوت
bench
تعویض بازیگر نیمکت تمرین وزنه برداری
bench
میز کار دستگاه
bench
سکوی کوهستانی
bench
بر کرسی نشستن
bench
نیمکت گذاشتن
bench
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench
کرسی قضاوت جای ویژه
bench
نیمکت
bench
میز قالب گیری
bench
میز کار
bench
میز ابزار
bench
هیات قضات محکمه
bench
سکو
bench micrometer
میکرومتر رومیزی
carpenter's bench
میزکار
carpenter's bench
خرپشت
carpenter's bench
دستگاه نجاری
circular saw bench
اره کمانهای میزی
bench height
ارتفاعگسل
bench seat
صندلیاتومبیل
assembly bench
میز مونتاژ
bench mark
نشانه
carpenters bench
میز درودگری
clear the bench
استفاده از ذخیره ها
team bench
نیمکتبازیکنان
ride the bench
بازیگر ذخیره
drawing bench
میز رسم
draw bench
میز رسم
penalty bench
منطقه پنالتی که بازیگراخراجی انجامینشیند
incline bench
تخته وزنه برداری
cross bench
نیمکت بیطرفان در مجلس
widow bench
میراث زوجه
bench warrant
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
front bench
اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
bench mark
انگپایه
bench mark
رپر
bench press
پرس میزی
bench mark
علائمی که در روی انها ارتفاع محل نشان داده شده است
bench mark
نشانه مبنا
bench mark
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
bench mark
شاخص مبداء
bench mark
نشان
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
bench warmer
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench wall
دیوار تکیه گاه
be raise to the bench
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
players' bench
نیمکتبازیکنان
officials' bench
نیمکتمربیان
bench check
کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
bench check
ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
bench stone
سنگ سمباده رومیزی
bench jockey
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench mark
نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
park bench
نیمکت پارک
garden bench
نیمکت باغ
circular bench
نیمکت گرد
[دایره ای]
to sit on the bench
روی نیمکت نشستن
backless bench
نیمکت
[صندلی]
بدون پشتی
carver's bench screw
پیچمخصوصنیمکت
bench type radial
میز نوع شعاعی
bench scale process
فرایند کارگاهی
cold drawing bench
میز سردکشی
tidal bench mark
شاخص جزر و مد
double-back bench
نیمکت جفتی
[پشت به پشت یا یک ردیفه]
tidal bench mark
انگپایه کشندی
bench by a back injury
خارج شدن از مسابقه وزنه برداری به علت اسیب دیدگی
dial bench gage
میز اندازه گیری
queens bench division
دادگاه ملکه
machine
عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine
دستگاه
machine
بیت اجرا میشود
machine
کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine sensible
قابل درک توسط کامپیوتر
machine
ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine
خطای ناشی از خرابی قطعه
machine
که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
تراشیدن ماشین
machine
خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine
فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine
براده برداشتن
machine
زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine
یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
two way machine
ماشین دو راهه
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
شیارانداختن روی فلز
machine
تراشکاری کردن صیقل کردن
machine
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine
زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine
ماشین
machine
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine
تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
multi way machine
دستگاه چند راهه
machine language
زبان ماشین
planer machine
ماشین صفحه تراش
planing machine
ماشین کندگی
printer machine
ماشین چاپ
printer machine
دستگاه چاپ
punching machine
ماشین سوراخکن
machine learning
فراگیری ماشین
object machine
ماشین مقصود
machine number
عدد سرعت هواپیما
mowing machine
علف چین
machine number
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
punching machine
دستگاه منگنه
machine interupption
وقفه ماشین
shaping machine
دستگاه صفحه تراش
sequential machine
ماشین ترتیبی
seeding machine
ماشین تخم کاری
seaming machine
ماشین درزگیری
scouring machine
ماشین سمباده
scouring machine
ماشین سایش
sanding machine
ماشین سنباده زنی وصیقل کاری
sandblast machine
ماشین ماسه پاش
machine independent
مستقل از ماشین
reeling machine
چرخک
reeling machine
ماشین نخ پیچی
reaping machine
ماشین درو
machine intelligence
هوش ماشین
punching machine
دستگاه پانچ
machine operator
کارگردان ماشین
open machine
ماشین باز
machine oil
روغن ماشین
mowing machine
ماشین علف چینی
machine readable
قابل خواندن توسط ماشین
machine recognization
بازشناختی توسط ماشین
machine representation
نمایش ماشیی
machine instruction
دستورالعمل ماشین
machine gunner
مسلسل چی
machine frame
چارچوب دستگاه
machine foundation
پایه دستگاه
machine fault
نقص ماشین
machine fault
عیب ماشین
machine error
خطای ماشین
machine equipment
تجهیزات ماشین
machine run
اجرای ماشین
machine run
رانش ماشین
machine ringing
زنگ ماشینی
machine oriented
ماشین گرا
machine time
وقت ماشین
machine operating
عملکرد ماشین
mortising machine
دستگاه کام کنی
molding machine
دستگاه قالب گیری
milling machine
دستگاه فرز
milling machine
ماشین فرز
milling machine
ماشین تراش
milking machine
ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
machine word
کلمه ماشین
machine welding
جوشکاری ماشینی
machine operator
اپراتوردستگاه
machine operator
اپراتور ماشین
machine operator
متصدی ماشین
machine translation
ترجمه ماشینی
machine time
زمان ماشین کاری
machine readable
خواندنی توسط ماشین
pleating machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com