English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
black coffee قهوه تلخ
black coffee قهوه بی شیر
black coffee قهوه بدون شیر
black coffee قهوه سیاه
Other Matches
coffee درخت قهوه
I'd like some coffee. من یه مقدار قهوه میخواهم.
coffee قهوه
coffee pots قوری قهوه
coffee breaks تنفس
coffee and milk شیر قهوه
coffee and milk قهوه و شیر
coffee pots قهوه ساز
coffee mills دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
coffee mills قهوه خرد کن
coffee pots قهوه جوش
coffee pots کتری قهوه
decaffeined coffee قهوه بدون کافئین
coffee bean دانهدرختقهوه
coffee breaks تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee bar محلفروشقهوهواسنک
coffee spoon قاشققهوه
coffee mug لیوانقهوه
white coffee قهوه با شیر
I'd like a cup of coffee, please. لطفا یک فنجان قهوه میخواهم.
iced coffee قهوه سرد
white coffee شیرقهوه
coffee morning آنچهدرصبحدرخانهافرادرویدهد
coffee tables میزپیشدستی
coffee table میزپیشدستی
coffee break تنفس
coffee shop رستوران
coffee shop قهوه خانه
coffee room خوارک خانه
coffee roaster اسباب بودادن قهوه
coffee roaster قهوه بوده
I could do with a cup of coffee. از یک فنجان قهوه بدم نمی آید
coffee house قهوه خانه
coffee grounds تفاله قهوه
coffee berry بن قهوه
coffee berry دانه قهوه
coffee tree درخت قهوه
coffee room اطاق ناهارخوری درمهمانخانه
irish coffee قهوه داغ شیرین با ویسکی ایرلندی و کرم
coffee grinders حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
coffee break تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee grinder حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
we had coffee of a kind یکجورقهوهای داشتیم یاخوردیم
espresso coffee maker قهوهجوش
to pulp coffee beans دانههای قهوه را مغز کن
Would you care for a cup of coffee? آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
vacuum coffee maker تخلیهقهودرستکن
The coffee is piping hot. این قهوه خیلی داغ است
Neapolitan coffee maker قهوهسازناپلی
coffee-table books کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
coffee-table book کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
automatic filter coffee maker صافیقهوهجوشاتوماتیک
A strong (weak)coffee (tea,etc. ) قهوه ( چای وغیره ) پررنگ (کم رنگ )
black out خاموشی
black out حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
black out قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
to black out قلم زدن
to black out سیاه کردن
look black متغیر بنظر امدن
he went there in black اوبا جامه سیاه انجا رفت
black وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black d. دم گاز خفه کننده
black بستانکار بودن در حساب
black سیاه شده
black چرک وکثیف
black زشت
black تهدید امیز عبوسانه
black سیاهی
black دوده لباس عزا
black سیاه رنگ
black سیاه رنگی
black سیاه کردن
black بازیگر دوم شطرنج
black تیره
black سیاه
black بی رنگ
in the black <idiom> سود بردن
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
platinum black پلاتین سیاه
black and white دستنوشته
black and white چاپ
the black race نژاد سیاه
platinum black گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
night black سیاه
slate black رنگ ارغوانی مایل بسیاه
slate black رنگ سیاه سنگ لوحی
black and white سیاه و سفید
black vomit تب زرد [پزشکی] [بیماری]
to lool black خشمگین یا متغیر بنظر امدن
to be in ones black books مغضوب کسی واقع شدن
the black sea دریای سیاه
black eye سیه چشم
ivory black گرد سوخته استخوان
black wash نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
black widow نوعی عنکبوت زهردارکه جنس ماده ان سیاه رنگ است
black will take no other hue بالای سیاهی رنگی نیست
black writer چاپگری که در آن تونر به نقاط گرم شده توسط اشعه لیزر می چسبد برای اسکن کردن تصویر
blacker than black تراز فراسیاه
bone black عاج سیاه
carbon black دوده
channel black دوده
gas black دوده
black ant مورچه سیاه [حشره شناسی]
eriochrome black سیاه اریوکروم
furnace black سیاهی کوره
he wears black سیاه پوشیده است
ivory black رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
black wash رنگ سیاه
black eye چشم سیاه
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
There is no colour beyond black . <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
black stone مهرهیسیاه
black armband سرآستین [برای سوگواری ]
black salsify شنگ
black bread نانسیاه
black ball توپسیاه
jet-black سیاه سیاه
jet-black سیاه شبقی
Black will take no other hue. <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
Black and white. سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
blue-black آبیپررنگ
black spot جادهباآمارتصادفبالا
black section گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
black pudding سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black marketeering دادوستددربازارسیاه
black marketeer کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black economy پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
in black and white <idiom> بصورت نوشتار
jet-black سیاه براق و تیره
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
black marks سابقهی بد
black mark سابقهی بد
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
black eyes بدنامی
black eyes سیاهی اطراف چشم
black eyes چشم سیاه
black eyes سیه چشم
black eye بدنامی
black vomit طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
black square خانهسیاه
give someone a black look با خشم به کسی نگاه کردن
black wool پشم سیاه
black box سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
Black sheep جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
black eye سیاهی اطراف چشم
black dog کج خلقی
black body قسمت خطرناک
black bile سوداء
black bile صفرای سیاه
black beetle سوسک گرمابه
black ash خاکستر سیاه
black art سحر
black art جادوگری
black anneal سیاه گداختن
black a vised سیه چرده
black a vised سبزه دارای پوست تیره
animal black ذغال حیوانی
aniline black سیاه انیلینی
acetylene black دوده استیلنی
aceko black نوعی رنگ سیاه اسیدی
pitch-black خیلی سیاه
black body جسم سیاه
black diamond الماس سیاه
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
black death طاعون یا وبا
black coral شبه
black coral پسر
black concept علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
black cherry الوبالو
black capitalism سرمایه داری سیاه
black cap کلاه سیاه
black cap کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
black buzzard قره سنقر
black brittleness ترک سیاه
black brittleness شکستگی سیاه
black book کتاب سیاه
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
pitch-black قیرگون
pitch black خیلی سیاه
pitch black قیرگون
black markets دربازارسیاه معامله کردن
black markets بازار سیاه
black market دربازارسیاه معامله کردن
black market بازار سیاه
black tie لباس عصر مردانه
black tie کت نیمه رسمی مردانه
black belts کمربند سیاه استاد جودو
black belt کمربند سیاه استاد جودو
black sheep بزگر
black sheep بچه گیج وبی هوش
black sheep کسی که مایه ننگ وخجالت خانوادهای باشد
black box جعبه سیاه
black ice یخ شفاف روی اب
black holes حفره سیاه چاله سیاه
black holes سیاهچاله
black holes سیاه چال
black holes زندان تاریک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com