English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
black square weakness ضعف خانههای سیه رنگ شطرنج
Other Matches
black square خانهسیاه
weakness نقص
weakness عیب
weakness بی بنیه گی فتور
weakness سستی
weakness ضعف
senile weakness ضعف
senile weakness پیری
sign of weakness نشان ضعف
sign of weakness دلیل ضعف
organic weakness ضعف ارگانیک
white squate weakness ضعف خانههای سفیدرنگ شطرنج
by the square مطابق نمونه
four-square قرص
four-square محکم
four-square صریح
four-square بیرودربایستی
four-square رک و راست
square out ضربه از خارج محدوده میلههای کریکت
four-square کاملا مربع
four-square چهار گوشهی کامل
four-square چهارگوش
mean square یک مربع حسابی
four-square بیشیله پیله
four-square راستگو
four-square صادق
four-square پابرجا
four-square استوار
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
square one <idiom> درآغاز
on the square بانصاف
all square مساوی
out of square کج
out of square خارج از چهار گوش بطور نامنظم یا نادرست
to square up خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
on the square بدون کجی
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
four-square مصممانه
four-square رک
four-square با صراحت
four-square به طور صریح
four-square پراراده
square in پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
four-square مصمم
on the square بدرستی
t square خطکش چلیپایی
square جوردراوردن
square وفق دادن
square بتوان دوم بردن مجذور کردن
square چهارگوش کردن مربع کردن
square راست حسینی
square برابر
square عادلانه
square منظم حسابی
square منصف
square جذر میدان
three square دارای سه ضلع مساوی
square مجذور
square مربع توان دوم
square گوشه دار
square چارگوش
square واریز کردن
try square گونیای فلزی
square مربع
by the square درست
square به یک طرف میله وعمود به ان
square خانه شطرنج
square مرتب کردن کلاه
by the square بدقت
t square خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی
three square سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
three square بشکل مثلث
square گونیا
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square چهار گوش
square مساوی
square sail بادبانچهاگوش
square shouldered دارای شانه پهن
square stone سنگ بادبر
weak square حفره سوراخ
white square خانهسفید
weak square خانه ضعیف شطرنج
square trowel مالهچهاگوش
set square گونیا
three square file سوهان سه گوش
mean square deviation میزان انحراف متداول
square bracket براکت
square meal غذایمقوی
square bracket کروشه
mean square deviation مغایرت
to play square راست وحسینی بازی کردن
magic square چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
square bet شرطچهارگوش
miter square گونیا
square root of جذرعددی
square neck یقهچهاگوش
word square جدول کلمات متقاطع
square wave باس ای که عمودی حرکت میکند. به طرف بالا سپس سطح خود را تغییر میدهد وعمودی پایین می آید. بازیابی داده از پایگاه داده ها به کار می رود
t mitre the square گوشه نودزینه را نیم کردن
t mitre the square گونیا را فارسی کردن
steel square گونیای فولادی
square wood بریدن الوار
chi square مربع خی
carpenters try square گونیای درودگری
square wave موج مربعی
square shooter ادم درستگار
color square مربع رنگ نما
square wave موج چهار گوش
square toed دارای پنجه مربع
square move حرکت
weak square نقطه ضعف
square toed امل
square flag پرچممربع
square toed قدیمی مسلک
word square acrostic
square wood چارتراش کردن الوار
square toed متروکه
flight square خانه فرار شطرنج
square wave موج مربع
square potential well چاه مربعی پتانسیل
square planar مسطح مربعی
square mil میل مربع
square metre متر مربع
square means second p مجذوریعنی توان دوم
square matrix ماتریس مربعی
square matrix ماتریس مربع
square leg محل بازیگر در ردیف توپزن وکمی دور از او
square lattice شبکه مربعی
square knot گره مربع
I cannot square it with my conscience to ... من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
to be back to square one <idiom> دوباره به اول داستان رسیدن
to be back to square one <idiom> دوباره به سر [آغاز] کار رسیدن
square knot گره مربر
square knot گره مرکب از دونیم کره
square pyramid هرم مربع القاعده
square rigger نوعی کشتی بادی
square deal تقلب نکردن
square deal باشرف بودن رک وراست
square deals تقلب نکردن
square deals باشرف بودن رک وراست
square root جذر
square root ریشه دوم
square roots جذر
square roots ریشه دوم
square shooter باشرف
square brackets قلابهای گوشه دار
square radian استرادیان [یکای زاویه فضایی ] [ریاضی]
square bracket قلاب
square inch اینچ مربع
square foot فوت مربع
mean square deviation اختلاف
root mean square ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
betwixt square گونیا
square number مربع کامل [ریاضی]
back square گونیای فلزی که در کارگاههااستفاده میشود
square matrix ماتریس مربعی [ریاضی]
square shouldered چهارشانه
bevel square گونیا
fair and square <idiom> راست وبی پرده
hollow square [گچ بری هرمی رومی]
square design طرح خشتی [طرح مربع شکل] [این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
square ball پاس عرضی
square base کف گلوله یا قسمت ته گلوله
square dance رقص محلی امریکا
square dance رقص چوبی
The Ferdowsi Square . میدان فردوسی
square dome چهار طاقی
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
weighted least square method روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
ordinary least square method روش حداقل مربعات معمولی
ounce per inch square اونس اینچ مربع
bevel steel square نقاله
He gave me a square deal . بامن منصفانه معامله کرد
triangular set square گونیای رسم کشی
triangular set square گونیای نقشه کشی
bevelled edge square زاویه حاده
square head plug انشعابسرچهارگوش
pound per square inch پوند بر اینچ مربع
chi square test ازمون "چی دو "
root mean square error جذر میانگین مجذور خطا
root mean square velocity جذر میانگین مجذور سرعت
square pyramidal molecule مولکول هرمی مربع القاعده
square root key دکمهرادیکال
square root method روش جذرگیری
square-headed tip سرچهاگوش
square law detection یکسوکنندگی مربعی
chi square distribution توزیع مربع خی
square-jawed adjustable spanner تنظیم دهانه آچار پیچ گوشتی
square peg in a round hole <idiom> شخصی که مناسب کاری نباشد
His deeds fail to square with his words. عملش با حرفش نمی خواند
square shaft screw of bolt میله چارتراش
he went there in black اوبا جامه سیاه انجا رفت
look black متغیر بنظر امدن
in the black <idiom> سود بردن
black سیاه رنگ
black سیاه رنگی
black سیاه کردن
black بازیگر دوم شطرنج
black بستانکار بودن در حساب
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com