Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
blue collar
کارگری
Search result with all words
blue-collar
کارگری
blue collar employees
کارگران
Other Matches
collar
گریبان
collar
گردن بند
collar
گلوی چوب لاکراس
collar
کسب اسان امتیاز ضربه
collar
طوقه
collar
همگیر
collar
بست
collar
حلقه
collar
یقه
collar
کلاهک
collar
یخه
two-way collar
یقهدوبل
bow collar
یقهپاپیونی
bertha collar
یقهشنلی
stand-up collar
یقهایستاده
brake collar
رینگ ترمز
collar beam
روبند
collar beam
تیر گریبان
collar beam
تیربچه کش
to collar someone
[American E]
یقه کسی را گرفتن
mandarin collar
یقهمامورینعالیرتبه
buttondown collar
گذرگاهفرعیفرودگاه
polo collar
یقهمردانه
tailored collar
یقهکتی
collar point
سریقه
ceiling collar
خطسقف
storm collar
دستمقاوم دربرابرتوفان
breast collar
بنداتصالاسببهگاری
spread collar
بلوزیقهمردانه
shirt collar
یقهپیراهنی
shawl collar
یقهشالی
sailor collar
یقهملوانی
collar stiffener
یقهیکجپیراهن
to turn up
[collar]
به بالا تا زدن
dial collar
حلقه مدرج
to turn up
[collar]
به بالا پیچیدن
dial collar
طوقه یا حلقه درجه بندی شده
white-collar
کارمند دفتری
white-collar
یقه سفید
white collar
کارمند دفتری
white collar
یقه سفید
to turn up
[collar]
به بالا زدن
[یقه]
to turn up
[collar]
به بالا کج کردن
[مهندسی]
graduate collar
حلقه یا طوقه درجه بندی شده
shaft collar
بست محور
rope collar
بست یقه
guide collar
طوقه راهنما
collar work
کارپرزحمت
dog collar
قلاده
dog collar
قلاده سگ
dog-collar
قلاده
dog-collar
قلاده سگ
collar bone
ترقوه
collar work
کاردشوار
a white collar job
کار اداری
Peter Pan collar
یقهنیمگرد
dog ear collar
یقهخرگوشی
white collar employee
کارمند
white collar worker
کارمندان یقه سفید
a white collar job
کار پشت میز نشینی
the blue
اسمان
the blue
دریا
to look blue
افسرده یابوربنظرامدن
ox blue
ابی سیرمایل به ارغوانی
out of the blue
غیر منتظره
go off into the blue
آب شد و به زمین رفت
blue
اسمان نیلگون
blue
اسمان
blue
آبی
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
نیلی
out of the blue
<idiom>
غیرمتقربه
go off into the blue
ناپدید شدن
prussian blue
نیل فرنگی
to by blue muder
دادزدن
thumb blue
نیل گلولهای یاقالبی
powder blue
گردلاجوردفرنگی
powder blue
نیل رخت شویی
peacock blue
رنگ ابی طاووسی
prussian blue
رنگدانه ابی رنگ اهن دار
blue
[joke]
<adj.>
زمخت
[جوک]
blue
[joke]
<adj.>
خشن
[جوک]
slate blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
teal blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
sky blue
اسمانی
sky blue
نیلگونی
prussian blue
ابی پروس
steel blue
رنگ ابی فولادی
to by blue muder
فریاد کردن
sky blue
رنگ ابی اسمان
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
true-blue
هوادار دو آتشه
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue ball
توپآبی
blue beam
اشعهآبیکلاهکآبی
blue cap
صدفکبود
blue mussel
صدفدوکفهایآبی
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
ice-blue
آبیکمرنگ
electric-blue
آبیروشن
blue-black
آبیپررنگ
true-blue
پیرو متعصب
blue laws
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
a bolt from the blue
مثل عجل معلق
thymol blue
ابی تیمول
to burn blue
شعله یا نور ابی دادن
a bolt from the blue
از غیب
once in the blue moon
خیلی بندرت
once in a blue moon
<idiom>
به ندرت
blue in the face
<idiom>
آرام گرفتن
blue law
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue tit
پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
peacock blue
رنگ ابی مایل بسبز
blue line
خط دفاعی هاکی
blue devil
افسردگی
blue commander
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue brittleness
شکنندگی ابی رنگ
blue brittle
شکستگی ابی
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue book
کتاب ابی
blue book
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
blue devil
ال
blue devil
دیو
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue jay
زاغ کبود
blue jacket
سرباز نیروی دریائی
blue gun
لوله پرتاب ابی
blue forces
نیروهای ابی
blue forces
نیروهای خودی
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue eyed
ابی چشم
blue eyed
زاغ
blue blood
عضو طبقه اشراف
blue bell
گزارش بدرفتاری
blue chip
سهام مرغوب
blue-blooded
نجیب زاده
blue blooded
نجیب زاده
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue jeans
شلوارکاوبوی
blue jeans
شلوار کار ابی رنگ
royal blue
رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue water
دریای ازاد
black and blue
کبود و سیاه
blue-chip
سهام مرغوب
acid blue
ابی اسیدی
alkali blue
ابی قلیا
blue bell
گزارش جنایت
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue bark
گزارش حرکت
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue anealing
بازپخت ابی رنگ
big blue
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
big blue
IB
big blue
نام غیر رسمی IBM
blue fox
سگ روباه
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
paris blue
جوهرابی روشن
bromthymol blue
ابی برم تیمول
navy blue
کبود
cobalt blue
لاجورد
dark blue
ابی سیر
dark blue
سرمه ای
indigo blue
ابی ایندیگو
intense blue
ابی سیر
king's blue
رنگ ابی متوسط
light blue
کبود
methyl blue
ابی متیل
milori blue
ابی میلوری
navy blue
ابی سیر
once in a blue moon
گاه گاهی
oxford blue
ابی سیر مایل به ارغوانی
paris blue
یکجور نیل فرنگی
bright blue
لاجوردی
blue print
رسم فنی
blue vitriol
کات کبود
blue print
زمینه ابی
blue shift
جابجایی به سوی ابی
blue print
فون ابی
blue print
تون پلات ابی
blue mud
گل کبود
blue moon
مدت طولانی
blue moon
زمان دراز
blue liner
مدافع
She talked tI'll she was blue in the face .
آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
blue or copper vitriol
زاج کبود
red, green, blue
سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
red, green, blue
سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
to beat black and blue
کوفته یاکبودکردن
blue or copper vitriol
کات کبود
blue ribbon program
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
his coat was in blue velvet
مخمل ابی بود
blue-eyed boy
دراصطلاح"تافتهجدابافته"
green with a blue tint
سبز مایل به ابی
blue yellow blindness
رنگ کوری ابی- زرد
They beat each other black and blue.
همدیگر را خونین ومالین کردند
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com