Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
blue forces
نیروهای خودی
blue forces
نیروهای ابی
Other Matches
forces
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces
تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
forces
پاس بی هدف
forces
یکان قسمت نظامی
forces
فشار دادن
forces
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
نیروی نظامی
forces
مجبورکردن
forces
قدرت
forces
مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces
کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
forces
شروع به عمل یا کار
forces
نافذ
forces
تحمیل کردن
forces
مجبور کردن
forces
بازور جلو رفتن تحمیل
forces
بیرون کردن
forces
قوا
forces
نفوذ
forces
عنف
forces
جبر
forces
نیرو
forces
زور
forces
بزور بازکردن
forces
وادار کردن
forces
عده
forces
شدت عمل
forces
بردار نیرو
forces
خشونت نشان دادن
forces
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces
مسلح کردن
forces
مجبورکردن بزورگرفتن
forces
بی عصمت کردن
forces
راندن
blue
اسمان نیلگون
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
اسمان
blue
نیلی
go off into the blue
ناپدید شدن
the blue
اسمان
ox blue
ابی سیرمایل به ارغوانی
out of the blue
غیر منتظره
the blue
دریا
blue
آبی
to look blue
افسرده یابوربنظرامدن
out of the blue
<idiom>
غیرمتقربه
go off into the blue
آب شد و به زمین رفت
distribution of forces
تقسیم نیروها
component forces
نیروهای مولفه
conventional forces
نیروهای رزمی معمولی
package forces
نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
composition of forces
ترکیب نیروها
parallelogram of forces
متوازی الاضلاع نیروها
contingencey forces
نیروهای مخصوص عملیات احتمالی
differential forces
نیروهای دیفرانسیلی
component forces
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
system of forces
دستگاه نیروها
special forces
نیروهای مخصوص یانیروهای ویژه نیروی چریک و ضد چریک
naval forces
نیروی دریایی
seato forces
نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
screening forces
نیروهای پاسیور
restraining forces
نیروهای مهار کننده
resolution of forces
تجزیه نیروها
regional forces
نیروهای چریکی منطقهای نیروهای جوانمردان منطقهای
polygon of forces
بس گوشه نیروها
polygon of forces
کثیرالاضلاع نیروها
political forces
نیروهای سیاسی
people forces
نیروی چریکی دفاع از خود در شهرو دهات
people forces
نیروی پایداری
combat forces
نیروهای رزمی
combined forces
نیروهای مرکب
forces of production
نیروهای تولید
distribution of forces
واگذاری نیروها
market forces
عوامل موثردر بازار
market forces
نیروهای بازار
marine forces
نیروی تفنگدار
marine forces
تفنگداران دریایی
lateral forces
نیروهای عرضی
landing forces
نیروهای پیاده شونده
landing forces
قوای اب خاکی
landing forces
نیروها پیاده شونده به ساحل
land forces
نیروی زمینی
land forces
قوای بری
irregular forces
نیروهای چریکی
nato forces
نیروهای پیمان ناتو
naval forces
نیروهای دریایی
enemy forces
نیروهای دشمن
four forces of nature
چهار نیروی بنیادی طبیعت
friendly forces
نیروهای خودی
garrison forces
نیروهای پادگانی
garrison forces
قوای پادگانی کلیه یکانهای مستقردر یک پایگاه یا منطقه یاتاسیسات
ground forces
نیروی زمینی
irregular forces
نیروهای نامنطم
ground forces
نیروهای زمینی
orientation forces
نیروهای دو قطبی- دو قطبی
orange forces
علامت نیروهای دشمن درتمرینات جنگی
opposing forces
نیروهای درگیر نبرد
opposing forces
نیروهای متخاصم
nuclear forces
نیروهای هستهای
army forces
نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
police forces
نیروی انتظامی
police forces
نیروی پلیس
police forces
دادگاه پلیس
expeditionary forces
قشون استعماری
fundamental forces
اندرکنش های بنیادی
[فیزیک]
expeditionary forces
نیروی اعزامی
expeditionary forces
نیروی توسعه طلب و سرکوبگر
air forces
نیروی هوایی
special forces
نیروهای ویژه ضد چریک
[ارتشی ]
army forces
نیروهای زمینی
barrier forces
نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
auxiliary forces
نیروی کمکی
auxiliary forces
قوای کمکی
assigned forces
نیروهای زیر امر
transient forces
نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
fundamental forces
نیروهای بنیادی
[فیزیک]
triangle of forces
مثلث نیروها
task forces
گروه کار
assigned forces
نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
task forces
تاسک فورس
armed forces
مجموع نیروهای زمینی وهوایی و دریایی
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
triangle of forces
سه گوشه نیروها
task forces
نیروی اجرای عملیات
armed forces
نیروهای مسلح
once in a blue moon
<idiom>
به ندرت
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
blue in the face
<idiom>
آرام گرفتن
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
navy blue
کبود
once in the blue moon
خیلی بندرت
a bolt from the blue
از غیب
blue
[joke]
<adj.>
خشن
[جوک]
navy blue
ابی سیر
blue
[joke]
<adj.>
زمخت
[جوک]
once in a blue moon
گاه گاهی
blue-black
آبیپررنگ
oxford blue
ابی سیر مایل به ارغوانی
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
true-blue
پیرو متعصب
blue laws
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
slate blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
teal blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
sky blue
اسمانی
sky blue
نیلگونی
blue law
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
sky blue
رنگ ابی اسمان
steel blue
رنگ ابی فولادی
a bolt from the blue
مثل عجل معلق
to by blue muder
دادزدن
thumb blue
نیل گلولهای یاقالبی
thymol blue
ابی تیمول
true-blue
هوادار دو آتشه
blue ball
توپآبی
prussian blue
ابی پروس
to by blue muder
فریاد کردن
ice-blue
آبیکمرنگ
electric-blue
آبیروشن
paris blue
یکجور نیل فرنگی
paris blue
جوهرابی روشن
peacock blue
رنگ ابی مایل بسبز
peacock blue
رنگ ابی طاووسی
blue tit
پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue mussel
صدفدوکفهایآبی
blue cap
صدفکبود
blue beam
اشعهآبیکلاهکآبی
powder blue
نیل رخت شویی
powder blue
گردلاجوردفرنگی
prussian blue
نیل فرنگی
prussian blue
رنگدانه ابی رنگ اهن دار
to burn blue
شعله یا نور ابی دادن
big blue
نام غیر رسمی IBM
blue brittleness
شکنندگی ابی رنگ
alkali blue
ابی قلیا
acid blue
ابی اسیدی
blue-blooded
نجیب زاده
blue commander
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue blooded
نجیب زاده
blue devil
افسردگی
blue devil
ال
blue devil
دیو
blue eyed
زاغ
blue eyed
ابی چشم
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue gun
لوله پرتاب ابی
blue jacket
سرباز نیروی دریائی
blue jay
زاغ کبود
blue brittle
شکستگی ابی
blue fox
سگ روباه
big blue
IB
big blue
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
blue anealing
بازپخت ابی رنگ
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue bark
گزارش حرکت
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue bell
گزارش جنایت
blue bell
گزارش بدرفتاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com