Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
branch lines
خط فرعی
branch lines
شاخه
Other Matches
branch
شاخ
branch
شاخه
branch
شعبه زدن
branch
تقسیم
branch
رشته ساقه
branch
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branch
کابلی که از یک کابل اصلی به گره می رود
branch
جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
branch
خط ی که یک یا چند وسیله را به شبکه اصلی وصل میکند
branch
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch
فرع
branch
شعبه رشته
branch
بخش
branch
رسته
branch
دایره قسمت
branch
رشته
branch
شعبه
branch
جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branch
مشتق شدن
branch
در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branch
انشعاب
branch
شاخه شاخه شدن
branch
شاخه دراوردن
branch
رشته
[دانشی]
branch
جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
no branch
شغل بدون رسته
branch
شاخه
[دانشی]
branch
[تیرک گوتیک در طاق]
branch
منشعب شدن گل وبوته انداختن
Y-branch
انشعابفرعی
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
branch office
شعبه
branch cutoff
دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
branch line
خط فرعی
branch line
شاخه
branch address
نشانی انشعاب
basic branch
رسته اولیه
artillery branch
رسته توپخانه
air branch
قسمت هوایی رسته هوایی
air branch
قسمت امور هوایی
olive branch
شاخ زیتون
branch cutout
فیوز انشعاب
olive branch
اولاد
branch of a company
شعبه شرکت
branch instruction
دستورالعمل انشعاب
branch head
دهانه ابگیر نهر درجه یک
branch extension
اتصال موازی فرعی
branch extension
اتصال شنت
connecting branch
اتصال یا پیوستگی
branch exchange
رد و بدل کننده شعبهای
branch depot
امادگاه رستهای
branch office
دفتر شعبه
branch cutter
شاخه بر
branch cutter
اهن دهره
descending branch
شاخه نزولی مسیر گلوله
branch pipe
پنجه اگزوز
Special Branch
سازمانپلیسبریتانیا
branch duct
مجرایشاخهای
root and branch
ازریشه
root and branch
اساسا
root and branch
کاملا
service branch
انشعاب
unconditional branch
انشعاب غیر شرطی
branch clip
گوشیپزشکی
eco-branch
شعبه زیست بوم
[شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
To cut off a branch .
شاخه ای را قطع کردن
fruit branch
شاخهمیوه
branch circuit
مدار انشعابی
case branch
انشعاب شرطی
conditional branch
انشعاب شرطی
condeitional branch
انشعاب شرطی
double branch
چهارراهه
branch switch
کلید
duty branch
رسته خدمتی
duty branch
رسته
every branch of knowledge
هرشاخه ازعلوم
executive branch
فرماندهی
executive branch
officer line : syn
What is your branch of study?
رشته تحصیلیتان چیست ؟
grid branch
مدار شبکه
Dont break that branch off.
آن شاخه رانشکن
to lop off a branch
[from a tree]
شاخه ای را
[از درختی]
بریدن
branch control structure
ساختار کنترل انشعاب
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
branch immaterial position
شغل همه رستهای
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
Remove something root and branch.
چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
branch supply pipe
منبعشاخهای
branch qualified officer
افسر متخصص رستهای
foam branch pipe
لوله کف ساز
lower branch of meridian
نصف النهار زیرین
branch material position
شغل سازمانی
branch material curriculum
برنامه اموزش مراکزاموزش رستهای
to hold out the olive branch
<idiom>
[پیشنهاد آشتی کردن]
upper branch of meridian
نصف النهار برین
private branch exchange
مبادله انشعاب خصوصی
branch return pipe
لولهبرگشتشاخهای
outside lines
خطوط حمله
lines
نسب
lines
: خط
lines
خط زدن
lines
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
lines
جبهه جنگ
lines
سیم
lines
در سمت
lines
صفی در خط
lines
حدود رویه
lines
لوله منفردی در سیستم سیالات
lines
شعبه
lines
محصول
lines
لاین
lines
رشته
lines
طرز
lines
خط صف
lines
طناب خط
lines
لجام
lines
جاده
lines
طناب سیم
lines
رسن
lines
ریسمان
lines
رشته بند
lines
ردیف
lines
سطر
lines
: خط کشیدن
lines
خط انداختن در
lines
خط
lines
پوشاندن
lines
استرکردن
lines
ترازکردن
lines
اراستن
lines
بخط کردن
lines
خط دار کردن
lines
اتصال فیزیکی به ارسال داده
by-lines
خط فرعی راه اهن
by-lines
کار یاشغل اضافی وزائد
by-lines
خط دوم یافرعی
lines
دهنه
private automatic branch exchange
رد و بدل کننده شعبهای اتومات خصوصی مبادله انشعاب خودکار خصوصی
private automatic branch exchange
یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
side lines
محوطه بیرون از خط کناری
power lines
خط جریان قوی
voltage between lines
ولتاژ بین خطوط
hot lines
تلفن قرمز
hot lines
خط تلفنی بیست و چهار ساعته
party lines
خط خصوصی تلفن
party lines
خط مشترک
boundry lines
خطوط اطراف زمین والیبال
party lines
مرز مشترک
return lines
خطهای بازگشتی
plumb lines
ریسمان شاغول
plumb lines
شاقول
spectral lines
خطوط طیفی
stream lines
خطوط جریان
symmetry lines
خطوط تقارن
plumb lines
خط عمودی
to read between the lines
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
assembly lines
خط تولید
two parallel lines
دو خط موازی
retrace lines
خطهای بازگشتی
balmer lines
خطوط بالمر
fuel lines
خطوطسوخت
lazy lines
سفیدک
[رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
stepped lines
خطوط کنگره ای
[خطوط شکسته]
[در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
striped lines
خطوط راه راه
[همچون نقش محرمات]
absorption lines
طیف جذبی
punch-lines
جمله اساسی واصلی
punch-lines
لب مطلب
main lines
خط اصلی
main lines
کانال اصلی
picket lines
خط نرده ها
picket lines
خط پرچین
picket lines
خط دستکها
curvature lines
خطوط مدور
absorption lines
خطوط دراشامی
lines of latitude
خطوطعرضجغرافیایی
lines of longitude
خطوططولجغرافیایی
suspension lines
خطوطآویزان
party lines
خط دستهای
clothes lines
ضبه زدن و انداختن حریف
main lines
نهر اصلی
main lines
نهر مادر
plumb lines
خط قائم
adjacent lines
خطهای مجاور
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
active lines
خطهای فعال
load lines
علایم بارگیری
contour lines
خطوط میزان منحنی
picket lines
صف کارگران اعتصابی
extension lines
خطوط دنباله
floating lines
خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
floating lines
خطوط مواج عکس هوایی
flow lines
خطوط جریان
flying lines
لولههای متحرک
frapping lines
طناب تعادل کمکی ناو
front lines
خط مقدم جبهه
front lines
خطوط مقدم
front lines
خطوط جلو جبهه
equipotential lines
خطوط هم پتانسیل
fraunhofer lines
خطوط فرانهوفر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com