Dictiornary-Farsi | budget line | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
budget line	خط بودجه


Other Matches

budget	حساب درامد وخرج
budget	بودجه
budget	اعتبار
fixed budget	بودجه ثابت
flexible budget	بودجه متغیر
flexible budget	بودجه انعطاف پذیر
balanced budget	بودجه متوازن
financial budget	بودجه مالی
preliminary budget	بودجه ابتدائی
provide for in the budget	در بودجه پیش بینی کردن
current budget	بودجه جاری
budget estimates	براوردهای بودجهای
variable budget	بودجه متغیر
preliminary budget	بودجه مقدماتی
unified budget	بودجه واحد
unbalanced budget	بودجه نامتوازن
budget balance	تعادل بودجه
current budget	بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
household budget	بودجه خانوار
government budget	بودجه دولت
operating budget	بودجه بهره برداری
operating budget	بودجه عملیاتی
budget account	حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
administrative budget	بودجه اداری
national budget	بودجه ملی
annual budget	بودجه سالانه
municipal budget	بودجه شهرداری
program budget	بودجه برنامهای
family budget	بودجه خانواده
family budget	بودجه خانوار
cyclical budget	بودجه دورانی
cyclical budget	بودجه ادواری
state budget	بودجه دولت
budget balance	توازن بودجه
development budget	بودجه عمرانی
budget execution	اجرای بودجه
budget expenditures	مخارج بودجه
budget item	اقلام نقدی
budget item	اقلامی که به دستور فرمانده قیمت ان ازبودجه یکان کسر میشود
budget period	دوره بودجه
budget period	زمان بودجه
cash budget	بودجه نقدی
budget process	فرایند بودجه
budget process	مراحل بودجه
capital budget	بودجه اصلاحات و ایجاد تاسیسات جدید
budget surplus	مازاد بودجه
budget surplus	اضافه بودجه
capital budget	بودجه تاسیساتی
capital budget	بودجه سرمایهای
budget directive	دستورالعمل تهیه بودجه
to p for a sum in the budget	مبلغی را بودجه پیش بینی کردن
budget deficit	کسر بودجه
budget bureau	دفتر بودجه
budget determinant	تعیین بودجه
budget ceiling	سقف بودجه
budget classification	طبقه بندی بودجه
budget comittee	گروه بودجه
budget constaint	محدودیت بودجهای
budget constraint	محدودیت بودجه
budget data	اطلاعات بودجه
budget deficit	کسری بودجه
budget credit	اعتبار بودجه
budget cycle	گردش بودجه
budget cycle	مراحل بودجه
The budget deficit of 1980 .	کسر بودجه سا ل1980
balanced budget theorem	قضیه بودجه متوازن
national economic budget	بودجه اقتصادی ملی
budget forecasting model	مدل پیشگویی بودجهای
cyclically balanced budget	بودجه متوازن ادواری
command budget estimate	براورد بودجه یکان
command budget estimate	براوردبودجه
preliminary budget forecast	پیش بینی مقدماتی بودجه
balanced budget multiplier	ضریب بهم فزاینده بودجه متوازن
The welfare budget has been cut down.	از بودجه رفاهی مقداری زده اند
multiplier effect of a balanced budget	اثر بهم فزاینده بودجه متوازن
line to line fault	تماس خطوط
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line to line spacing	فاصله سطور
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line milling	فرز کردن سطری
line up <idiom>	به صف کردن
the line	صف
out of line <idiom>	ناصحیح
line by line	سطر به سطر
mean line	خط میان
line up <idiom>	سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
in line	شمشیر در وضع حمله
to come in to line	موافقت کردن
line up <idiom>	به درستی میزان کردن
down the line	ضربه از کنار زمین
to come in to line	در صف امدن
in line	همراستا
o o line	خط تقسیم دیدبانی
o o line	خط دیدبانی سپاه
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line out	با خط علامت گذاشتن
along line	در خط
old line	محافظه کار
line out	قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
all along the line	درامتدادهمه خط
on line help	کمک مستقیم
all along the line	در همه جا
along line	در امتداد خطوط
on the line	هواپیمای اماده پرواز
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
down line	بار کردن پایین خطی
in line <idiom>	با محدودیت متداول
line	استرکردن
line	در سمت
Are you still on the line?	هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line?	خط را قطع نکردی؟
line	جبهه جنگ
line	لوله منفردی در سیستم سیالات
line	رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line	صفی در خط
line	خط صف
line	طناب خط
line	پوشاندن
line	خط
off line	منفصل
off line	قطع
off line	غیر متصل
off line	برون خطی
off line	وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
by-line	کار یاشغل اضافی وزائد
by-line	خط فرعی راه اهن
by-line	خط دوم یافرعی
by line	خط دوم یافرعی
line	محصول
line	شعبه
line	اتصال فیزیکی به ارسال داده
line	لاین
line	رشته
line	نسب
line	خط زدن
by line	کار یاشغل اضافی وزائد
by line	خط فرعی راه اهن
line	حدود رویه
line	طرز
line of d.	حد فاصل
on line	مورداستعمال
line	سطر
line	خط انداختن در
line	ردیف
line	رشته بند
line	ریسمان
on line	داخل رده
on line	در خط
line	رسن
on line	درون خطی
on line	متصل
Which line goes to ... ?	کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ?	کدام خط راه آهن به ... میرود؟
out of line	خارج از خط جبهه
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line	: خط
down the line <idiom>	درآینده
on line	مستقیم
line	طناب سیم
line	جاده
line up	به ترتیب ایستادن
line	بخط کردن
line	اراستن
line	سیم
line	ترازکردن
line	خط دار کردن
line up	ردیف ایستادن تیم
line-up	به خط شدن
line up	به خط شدن
line of d.	مرز
line	دهنه
line-up	ردیف ایستادن تیم
line-up	به ترتیب ایستادن
line	لجام
line	: خط کشیدن
lubber line	خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
loop line	دوراهی
lubber line	خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
load line	خط بار
peaked line	خط پاره پاره
load line	خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
local line	خط محلی
out line font	فونت متغیر
price line	خط قیمت
load line	خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
principal line	خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
lubber's line	نشانگر سینه
lubber's line	علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
out line font	قلم متغیر
penny a line	ارزان نویس بی مایه
offside line	خط فرضی موازی با دروازه
off line storage	حافظه برون خطی
off line operation	عملکرد برون خطی
nonswitched line	خط غیر گزینشی