English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
call board تخته اعلانات
Search result with all words
to call a meeting of the board of directors برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
Other Matches
what [some] people would call [may call] <adj.> باصطلاح
what [some] people would call [may call] <adj.> کذایی
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
call for some one پی کسی فرستادن
to call for anyone پی کسی فرستادن
call for مستلزم بودن
next call تماسخواب
call for ایجاب کردن
to call up بخاطراوردن یاداوردن
to call up احضارکردن
to call up خواستن
call forth بکار انداختن
call in تو خوانی
If anyone should call , let me know. اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
To call someone. کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
call in تو خواندنی
call up احضار برای فعالیتهای نظامی
call up دستور ارسال گزارش
call up شیپور احضار بخاطر اوردن
call up تذکر دادن جمع کردن
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up دستور ارسال گزارش
call-up شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up تذکر دادن جمع کردن
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
to call together جمع کردن
to call together فراهم اوردن
call down ملامت کردن تحقیر کردن
to call out بلندصداکردن
to call out دادزدن
to call off منحرف یامنصرف کردن
to call into being بوجوداوردن
to call into being هستی دادن
to call in مطالبه کردن
to call in صداکردن
to call from within ازتویا اندرون صدا کردن
to call for a احتیاج بدقت داشتن
to call for خواستن
to call توجه کسیراجلب کردن
to call in خواستن
on call اتشهای طبق درخواست
call down سرزنش کردن
at call اماده فرمان
at call عندالمطالبه
at call به محض درخواست عندالمطالبه
at call فورا
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
at or within call اماده فرمان
call by value فراخوانی با ارزش
to call in دعوت کردن
on call بنا به درخواست
call by name فراخوانی با نام
through call مکالمه مستقیم
call صدا زدن
call off بر هم زدن
to call نام دادن
to call نامیدن
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
first call شیپور جمع
to call something your own چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
call off خاتمه دادن
call up صدا زدن
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
call out اعلام خطر کردن
call out اعلام خطر
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
call on <idiom> صدا زدن کسی
call off منحرف کردن
on call <idiom> آماده برای ترک خدمت
call off صرفنظر کردن
call off فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call on <idiom> سرزدن به کسی
call off <idiom> کنسل کردن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
call up <idiom> تلفن کردن
call for someone <idiom> آمدن وبردن کسی
subroutine call فراخوانی زیرروال
roll call شیپورجمع
sick call تجمع برای رفتن به بهداری
call to witness گواه گرفتن
quail call تیپچه
roll call حاضر و غایب
call to witness گواهی خواستن از
roll call حضور و غیاب
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
roll call حضور و غیاب سازمانی
call to witness به شهادت طلبیدن
chargeable call مکالمه قابل پرداخت
roll call نامیدن افراد
commander's call در اختیار فرماندهی
roll call حاضر و غایب کردن افراد
commander's call ساعات در اختیار فرماندهی
sick call صف بیماران
sick call مراجعه به بهداری
conference call دعوت به سخنرانی
quail call تیپچه بلدرچین
put and call بیع خیاری
mail call دریافت نامه از پستخانه
mail call رسیدن نامه یا پست
macro call فراخوانی ماکرو
fit call رده یکم تعمیر و نگهداری
international call مکالمه بین المللی
international call سیستم واحدهای الکتریکی بین المللی
line call اعلام خط نگه دار
line call اعلام خط نگهدار
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
make a call دیدن کردن
mission call درخواست پشتیبانی هوایی کردن
first seargeant's call شیپور سرگروهبان پیش
presidential call فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
fire call درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
drill call شیپور مشق
drill call شیپور شروع مشق صف جمع
officers call شیپور افسر پیش
library call فراخوانی کتابخانهای
duty call دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
officers call نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
emergency call خبر یا مکالمه اضطراری
morning call دیدنی بعداز فهر
macro call درشت فراخوان
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
to call somebody through [via] [over] Skype به کسی با [بوسیله] سکایپ زنگ زدن
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
call the shots <idiom> سفارش دادن
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
call on to the carpet <idiom> مورد مواخذه قرارگرفتن
call of nature <idiom> احتیاج به دستشویی داشتند
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
at someone's beck and call <idiom> همیشه آماده پذیرایی
To call on ( visit ) someone . سر وقت کسی رفتن
To visit someone . To call on someone. بدیدن کسی رفتن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
phone call تماستلفنی
clarion call احساساتعمومیدربارهچیزی
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
to call somebody back کسی را احضار کردن
to call somebody back کسی را معزول کردن
to call somebody back کسی را فراخواندن
on-call service آماده برای ترک در خدمت [اصطلاح رسمی]
call someone names بد دهنی کردن
call someone names دشنام دادن
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
curtain call بازگشت هنرپیشگان به صحنه
curtain call کف زدن حضار
to call on god بخدادعاکردن
to call into requisition بمصادره یاسخره گرفتن
to call into requisition باز گرفتن
to call in question تردیدکردن در
to call in evidence استشهادکردن از
to call in evidence بشهادت طلبیدن
to call in evidence گواهی خواستن از
to call for tenders بمناقصه گذاشتن
to call cousins قوم و خویش داشتن
to call back بازخواندن
to call back پس گرفتن
to call any one in testimony از کسی گواهی خواستن
to call a meeting جلسهای را اعلام کردن
they call him mister یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
to call the rolls حاضروغایب کردن
to call to account بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
call boxes تلفن صحرایی
call boxes کیوسک تلفن
call boxes کابین تلفن
call boxes اتاقک تلفن
call box تلفن صحرایی
call box کیوسک تلفن
call box کابین تلفن
call box اتاقک تلفن
to call to witness استشهادکردن از
to call to witness بشهادت طلبیدن
to call to witness بگواهی خواندن
to call to remembrance بخاطر اوردن
to call to remembrance بیاداوردن
to call to mind بخاطراوردن
to call to mind بیاداوردن
supervisor call فراخوانی نافر
call statement حکم فرا خوانی
ports of call بندر توقف
call girl فاحشه تلفنی
call girls فاحشه تلفنی
call-ups دستور ارسال گزارش
call-ups شیپور احضار بخاطر اوردن
call-ups تذکر دادن جمع کردن
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call sign معرف رادیویی
call sign معرف
ports of call بندر لنگراندازی
ports of call بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
toll call مخابره تلفنی خارج شهری
call processing فراخوان پردازی
call price ارزش اسمی
call over the coals سرزنش کردن
call option خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
roll-call حاضر و غایب کردن
call house فاحشه خانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com