English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
chain store فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
Other Matches
store انبارکردن
store مغازه بزرگ
store دکان ذخیره
store ذخیره
store ذخیره کردن
store اندوختن انبار کردن
store فروشگاه
store مغازه دکان
store موجودی
store ذخیره اندوخته
store اندوختن
store دخیره کردن
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
store انباره کردن
store حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
store سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store می باقی می ماند
store سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store انبارکردن اندوخته
store مخزن
store انبار
store انباره
d. store مغازه بزرگ
store of value منبع ارزش
in store <idiom> آماده بوقوع پیوستن
in store اندوخته
in store اماده
in store موجود
store انبار ناو
pushdown store انباره پایین فشردنی
permanent store انباره دائمی
store room انبار خانگی
store and forward انبارش و ارسال
magnetic store حافظه یا منبع مغناطیسی
external store انباره خارجی
general store فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
store-room جای انبار کردن
store-rooms جای انبار کردن
local store ذخیره محلی
sand store انبار ماسه
store-room انبار
store-room انبار خانگی
store-rooms انبار خانگی
store-rooms انبار
store and forward ذخیره و ارسال
control store انباره کنترل
bonded store انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
bonded store انبار گمرک
beam store انبار پرتویی
backing store انباره پشتیبان
capacitor store انباره خازنی
computer store فروشگاه کامپیوتر
set store on (by) <idiom> خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
two level store انباره دو سطحی
internal store بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
convenience store خواربار فروشی کوچک
This way please. store across the street. بفرمائید از این طرف
The store across the street. فروشگاه آنطرف خیابان
store room انبار
department store فروشگاه بزرگ
main store حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
department store فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
store room جای انبار کردن
to set no great store by مهم ندانستن
to set no great store by قیمتی ندانستن
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
to check out that new clothing store نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
magnetic tape store منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
ten cent store فروشگاه دارای کالاهای ارزان
commissary store annex شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
grocery store [American E] بقالی
grocery store [American E] خواربار فروشی
I wonder what lies in store for me in the future. من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
Plants store up the sun's energy. گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
chain زنجیر
chain کند وزنجیز حلقه
chain زنجیر مساحی
chain رشته
chain : زنجیرکردن
chain زنجیره
chain زنجیر
chain سری
chain سلسله
chain سلسله کوه
chain سلسله سلسله مراتب
chain سری عکسهای یک منطقه زنجیر
chain شبکه زنجیری
chain فایلی که در آن هر ورودی داده و آدرس ورودی بعدی را که همان محتوای داده را دارد
chain مجموعهای از کلمات که هر کلمه مشتق شده
chain لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
chain روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند
chain چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chain دارد.
chain 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain saw اره زنجیری
chain از کلمه قبلی
chain saw اره برقی
chain مراجعه کنید به CATENA
chain زنجیر 09 متری برای اندازه گیری خط پیشروی
chain متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
chain رکود داده در یک فایل زنجیری
chain letters نامهی زنجیری
side chain زنجیر جانبی
skid chain زنجیر چرخ
print chain زنجیر چاپ
link chain زنجیر اتصال
load chain زنجیر بار
chain rule قاعده زنجیری [ریاضی]
lock chain زنجیربرای بستن چرخ
lost chain زنجیره از دست رفته
lost chain زنجیره گم شده
sprocket chain زنجیر دندانه دار
markov chain زنجیر مارکوف
markov chain زنجیره مارکف
measuring chain زنجیر مساحی
parent chain زنجیر مادر
parent chain زنجیر اصلی
pawn chain زنجیر پیادهای شطرنج
link chain زنجیر رابط
pointer chain زنجیر اشاره گرها
chain brake عایقزنجیر
chain drive زنجیرهکششی
chain guide محافظزنجیر
chain of dunes زنجیرتلمسه
chain of neurons نرونهایزنجیرهای
chain stay محلقرارگیریزنجیر
chain stitch بافت زنجیری
chain wheel A زنجیریچرخهیA
chain wheel B زنجیریچرخهیب
drive chain زنجیرهراندن
lifting chain زنجیربالابر
mooring chain زنجیرمهار
safety chain زنجیرهامنیت
He is a chain smoker. پشت سرهم سیگار می کشد
chain-smoking سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoking پی در پی سیگار کشیدن
chain-smokes سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
studded chain حلقه زنجیر میان دار
surveyor's chain زنجیر مساحی
surveyor's chain پاپیمایشگری
surveyor's chain زنچیر سنجش
chainsaw chain تیغهارهدرختبری
tire chain زنجیر چرخ
tire chain زنجیر یخ شکن
vehicle chain زنجیر وسیله نقلیه
chain letter نامهی زنجیری
chain-smoke پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoke سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoked پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoked سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smokes پی در پی سیگار کشیدن
chain stitch گره یا کوک زنجیره ای جهت جلوگیری از باز شدن گلیم بافت و تزیین و یا کناره بافی و شیرازه بافی مورد استفاده قرار می گیرد
chain plate صفحه فلزی کنار قایق برای بستن بادبان
chain guage اشل زنجیری
chain grab زنجیر گیر
chain gang هم زنجیر
chain gang دستهای از محکومین که بهم زنجیر شده اند
chain field فیلد اتصال
chain effects اثرات زنجیری
chain crew متصدیان اندازه گیری
chain clamp گیره زنجیری
chain case جعبه زنجیر
chain case جعبه محافظ زنجیر
chain hob دستگاه فرز غلطکی زنجیرهای
chain hook دیلم زنجیر لنگر
chain pipe لوله زنجیر
chain pipe دهانه چاله زنجیر
chain of evacuation سیستم تخلیه
chain of evacuation سیستم اخراجات
chain of command سلسله مراتب فرماندهی
chain of command سلسله مراتب
chain locker چاله زنجیر
chain locker انبار زنجیر
chain hook هوک زنجیر
chain cable زنجیر لنگر
chain bridge پل معلق
chain reactions واکنش زنجیرهای
chain reactions واکنش زنجیری
chain reactions واکنش زنجیری یاهستهای
chain reaction واکنش زنجیرهای
chain reaction واکنش زنجیری
chain reaction واکنش زنجیری یاهستهای
chain stores فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain-smokers کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain-smoker کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain mail زره زنجیری
chain bridge پل زنجیری
chain block قرقره
chain banking بانکداری زنجیری
block chain زنجیردوچرخه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com