English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
time charter کرایه کردن موقت کشتی
time charter اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
time charter اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
Other Matches
charter اجاره کشتی
to charter اجاره کردن
charter اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter منشور اجازه نامه
to charter کرایه کردن
charter بین افراد دلالت کند
charter دربست اجاره کردن یا دادن
charter فرمان
charter امتیاز
charter دربست کرایه دادن
charter پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
voyage charter کرایه کشتی جهت سفری خاص
bareboat charter ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
bareboat charter اجاره کشتی بدون خدمه ان
bareboat charter اجاره دربست
barepole charter اجاره دربست
atlantic charter منشور اتلانتیک
voyage charter اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص
barehull charter اجاره دربست
slot charter اجاره قسمتی از وسیله نقلیه
charter party قرارداد اجاره دربست
charter party قرارداد اجاره کشتی تجارتی
space charter اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
charter of the united nations منشور ملل متحد
lump sum charter اجاره دربست به طور مقطوع
bare boat charter اجاره دربست وسیله نقلیه
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
behind time دیر
time in ادامه بازی پس از توقف
for the time being عجالت
behind time بی موقع
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
all-time همیشگی
time after time <idiom> مکررا
what is the time? وقت چیست
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
at any time <adv.> هر بار
any time <adv.> هر بار
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out مهلت
time out تایم
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
against time تایم گیری
from this time forth ازاین پس
from this time forth زین سپس
at a specified time در وقت معین یا معلوم
from this time forth ازاین ببعد
from time to time گاه گاهی
from time to time هرچندوقت یکبار
against time رکوردگیری
one-time سابق
one-time قبلی
one-time پیشین
time out ایست
mean time زمان متوسط
for the time being <idiom> برای مدتی
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> سرساعت
mean time ساعت متوسط
off time وقت ازاد
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
off time مرخصی
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
all the time <idiom> به طور مکرر
Our time is up . وقت تمام است
At the same time . درعین حال
down time مرگ
down time زمان تلف
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> زودتراز اینها
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
many a time چندین بار
There is yet time. هنوز وقت هست.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take your time عجله نکن
f. time روزهای تعطیل دادگاه
time will tell در آینده معلوم می شود
two-two time نتدودوم
three-four time نت
four-four time چهارهچهارم
time is up وقت گذشت
It's time وقتش رسیده که
at another time در زمان دیگری
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
old time قدیمی
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
on time مدت دار
once upon a time روزی
once upon a time روزگاری
once upon a time یکی بودیکی نبود
one at a time یکی یکی
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
many a time بارها
out of time بیموقع
out of time بیگاه
out of time بیجا
in the mean time ضمنا
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
time تایم
some time or other یک روزی
some time or other یک وقتی
time روزگار
some time یک وقتی
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
in the time to come در
in the time to come اینده
time [s] <adv.> دفعه
in time بموقع
time متقارن ساختن
specified time وقت معین
in time بجا
time مرورزمان را ثبت کردن
just in time درست بموقع
time زمانی موقعی
time ساعتی
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time فرصت موقع
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time وقت قرار دادن برای
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time فرصت
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ثیر قرار میدهد
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time out ساعت غیبت کارگر
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
some time مدتی
time وقت
i time time Instruction
time and again بکرات
time and again چندین بار
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
time زمان
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time out وقفه فاصله
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> درهمه اوقات
what is the time? چه ساعتی است
what time is it? چه ساعتی است
time [s] <adv.> بار
there is a time for everything دارد
there is a time for everything هرکاری وقتی
time ایام
time مدروز
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
time زمانه
time عهد
two time دو حرکت ساده
time مدت
in no time خیلی زود
to know the time of d هوشیاربودن
time گاه
time فرصت مجال
time هنگام
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
to know the time of d اگاه بودن
time وقت معین کردن
time sampling نمونه گیری زمانی
time saver گاه اندوز
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time quantum ذره زمانی
time schedule برنامه زمانی
time preference رجحان زمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com