Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
English
Persian
chief of protocol
رئیس تشریفات
Search result with all words
Chief of protocol. Master of ceremonies.
رئیس تشریفات
Other Matches
protocol
پیش نویس معاهده
protocol
قرارداد
protocol
پیوند نامه
protocol
مقاوله نامه موافقت مقدماتی
protocol
پیش نویس سند
protocol
اداب ورسوم
protocol
تشریفات
protocol
مقاوله نامه نوشتن
protocol
صورت جلسه ازمایش
protocol
پروتکل
protocol
صورت جلسه کنفرانس
protocol
خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
protocol
استانداردهای بتادل داده بین هر سیستم کامپیوتری با تایید استاندارد
protocol
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocol
سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
communications protocol
پروتکل مخابراتی
the rules of protocol
قوانین قرارداد
[صورت جلسه کنفرانس]
final protocol
مقاوله نامه یا موافقتنامه نهایی
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
protocol of signature
protocol
additional protocol
مقاوله نامه اضافی یا تکلمه
communication protocol
پروتکل ارتباطی
communications protocol
پروتکل ارتباطات
file transfer protocol
پروتکل انتقال فایل
character oriented protocol
پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
Microcom Networking Protocol
سیستم تشخیص و تصحیح خطا سافت Microcom Inc که در مودم ها و نرم افزار ارتباطی به کار می رود
Apple filing protocol
روش ذخیره سازی فایل ها روی سرور شبکه که از طریق یک کامپیوتر Macintosh Apple قابل دستیابی است
secure encryption payment protocol
سیستمی که یک اتصال امن بین جستجوگرکاربر ووب سایت فروشنده ایجاد میکند تا کاربران بتوانند قیمت کالاها را روی اینترنت بپردازند
secure hypertext transfer protocol
گسترش پروتکل ارسالی HTTP که امکان وجود یک بخش کدگذاری شده بین جستجوگر وب کاربر و وب سرور امن را ایجاد میکند
simple network management protocol
سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
in chief
مخصوصا
in chief
بویژه
chief
عمده
chief
رئیس
chief
سر
chief
پیشرو
chief
قائد سالار
chief
فرمانده
chief
مهم
chief
افسرفرمانده
the new chief was a nothing
رئیس تازه یک ادم بی وجودی بود
line chief
مکانیسین تعمیرات هواپیما
necker chief
کاشکول نظامی
communication chief
رئیس مخابرات یکان
communication chief
رئیس ارتباطات
commander in chief
فرمانده کل
chief tomn
امیر نشین
commander in chief
فرمانده کل قوا سر فرماندهی
commander in chief
فرمانده کل
chief negotiator
سرپرست مذاکرات
engineer in chief
سر مهندس
chief suspect
آدم مورد شک اصلی
[به گناهی]
the chief justice
قاضی القضات
sinister chief
منحنیابتدایی
section chief
فرمانده رسد فرمانده قبضه
section chief
رئیس قبضه
necker chief
دستمال گردن
thunder chief
نوعی هواپیمای یک موتوره وسوپرسونیک قابل حمل بمب اتمی
line chief
افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
centre chief
مهاجممیانی
chief timekeeper
داورتایمنگهدار
Chief Constable
فرماندهپلیس
chief tomn
حاکم نشین
chief residence
مقرعمده حاکم نشین
chief engineer
مدیر ماشین
chief draughtsman
سرنقشه کش
Chief of Staff
رئیس ستاد
Chief Justices
رئیس دیوان عالی
Chief Justices
قاضی القضات
Chief Justices
قاضی اعظم
Chief Justices
رئیس دادگاه
Chief Justice
رئیس دیوان عالی
Chief Justice
قاضی القضات
Chief Justice
قاضی اعظم
Chief Justice
رئیس دادگاه
commanders-in-chief
فرمانده کل
commander-in-chief
فرمانده کل
chief engineer
سرمهندس
chief of boat
سکانی قایق
chief of police
رئیس شهربانی
chief of state
رئیس دولت
chief of boat
فرمانده قایق
chief programmer
سازمان برنامه نویسی
dexter chief
سرقسمتراست
chief rabbi
خاخام باشی
chief referee
سرداور
chief rabbi
مجتهدیهود
air chief marshal
سپهبد هوایی
the pro tem chief
رئیس موقت
vice chief of staff
جانشین رئیس ستاد
vice chief of staff
دستیاررئیس ستاد
chief programmer team
سرپرست یک تیم برنامه نویسی
chief warrant officer
استوار یکم
chief petty officer
ناو استوار یکم
assistant chief of staff, g
رکن یکم اداره یکم
assistant chief of staff
معاون رئیس ستاد
chief petty officeer
ناو استوار یکم
assistant chief of staff
معاونت
chief petty officer
ناوبان دوم
joint chief of staff
رئیس ستاد مشترک
joint chief of staff
رئیس ستاد ارتش
chief clerk of the court
مدیر دفتر دادگاه
chief army censor
افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
lord chief justice
رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
deaputy chief of staff
رئیس رکن از رده سپاه به بالا
assistant chief of staff, g
معاونت پرسنلی
chief of naval operations
فرمانده عملیات دریایی
assistant chief of staff,g (intelligenc
رکن دوم اداره دوم
deputy chief of naval operation
جانشین فرماندهی نیروی دریایی
the chief mufii in the ottoman empire
شیخ الاسلام
master chief petty officer
استوار یکم
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
assistant chief of staff, g (operations
معاونت عملیات
assistant chief of staff, g (operations
رکن سوم اداره سوم
senior chief petty officer
ناوبان یکم
assistant chief of staff,g (intelligenc
معاونت اطلاعات
master chief petty officer
ناو استواریکم
chief executive officer
[CEO]
[American E]
رئیس هیئت مدیره
assistant chief of staff,g(civil affair
معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
chief executive officer
[CEO]
[American E]
مدیر عامل
[شرکت]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com