Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
clear varnish coat
روکش لاکی براق
Other Matches
varnish coat
روکش لاک
clear varnish
لاک شفاف
clear varnish
لاک روشن
It stickd out a mile. It is crystal clear . It is as clear as daylight.
مثل روز روشن است ( پرواضح است )
varnish
لاک زدن
varnish
جلادادن
varnish
لعاب زدن به
varnish
دارای فاهرخوب کردن
varnish
لاک
varnish
صیقلی کردن
varnish
جلا صیقل
varnish
ورنی
varnish
جلاء
varnish
لاک الکل زدن به جلازدن به
varnish
لاک الکل
varnish
حلالهایی برای رزین ها
varnish
روغن جلا
varnish
رنگ روغن
lac varnish
لاک اسفالت
coating varnish
ورنی
lac varnish
لاک ژاپنی
pale varnish
لاک روشن
litho varnish
لاک رتوش
floor varnish
لاک کف
varnish paper
کاغذ لاک دار
insulating varnish
لعاب عایق
varnish gum
لاک صمغ
exterior varnish
لاک خارجی
exterior varnish
جلای خارجی
spirit varnish
لاک الکل
coating varnish
روکش لاکی
varnish-roller
غلتکجلازن
cellulose varnish
لاک سلولزی
coach varnish
رنگ
coach varnish
جلا
coach varnish
لاک
nail varnish
لاکناخن
lac varnish
لاک والکل
bituminous varnish
لاک اسفالت
shellac varnish
جلای شلاک
enamel varnish
لاک لعاب
dipping varnish
لاک شناور
amber varnish
لاک کهربا
armature varnish
شالاک ارمیچر
copal varnish
لاک کوپال
copal varnish
رنگ روغن کوپال
bituminous varnish
لاک قیری
coating varnish
لعاب
air drying varnish
لاک خشک شده با هوا
smoothing or smoothed varnish
لاک برای جلا دادن
smoothing or smoothed varnish
لاک اندود
coat
پوشش
coat
لایه
coat
روکش کردن استر کردن
coat
پوشاندن روکش کردن
p coat
اندوداب
p coat
اهک
first coat
اندودیارنگ نخست
coat
اندودن
first coat
اندودیارنگ دست اول
coat
پوشاندن
coat
نیمتنه
coat
کت
coat
روکش
coat of laquer
لعاب
coat of paint
اندود رنگ
tack coat
چسب اندود اندود سطحی
tack coat
اندود اتصال
tack coat
پوشش نهائی جاده با قیر
coat of plastering
لایه اندود
to dust the coat of
کتک زدن
coat dress
روپوش
sealing coat
روکاری سیاه
sealing coat
سیلکوت
seal coat
روکاری
sack coat
ژاکت یا کت دارای یک یا دوردیف دگمه
copper coat
روکش مسی
coat of laquer
روکش لاک
joseph's coat
کت چند رنگ
top coat
روکش سقف
zinc coat
روکش روی
to turn ones coat
تغییرمسلک دادن
coat-tails
دو قسمتدرازپشتیکتهایرسمی
duffel coat
نوعیکت
car coat
پالتو
tin coat
روکش قلع
coat armour
زره ونشانهای خانوادگی
coat card
صورت
waist coat
جلیقه
The button on my coat off.
تکمه کتم افتاد
tail coat
جامه دامن گرد که پشت ان ماننداست به دم
coat hook
قلاب رخت اویز
rough coat
نخستین اندود
covert coat
یکجور رولباسی کوتاه سبک
reinforced coat
اندود مسلح
oil coat
نیمته مشمعی
nickel coat
روکش نیکلی
coat rack
محلآویزکت
metal coat
روکش فلزی
joseph's coat
کت رنگارنگ
duffle coat
کتپشمی
flat coat
روکش اصلی
riding coat
کتسوارکاری
fools coat
جامه چل تکه لوده ها یکجور نرم تن دوکپهای
fur coat
پوستین
glazing coat
روکش شیشهای
seed coat
پوششتخم
lime coat
روکش اهکی
oil coat
جامه مشمعی
paint coat
روکش رنگ
three-quarter coat
کتسهربع
protective coat
لایه یا قشر محافظ
dress coat
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
dust coat
لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
enamel coat
روکش لعاب
enamel coat
روکش لعابی
priming coat
پوشش استری
priming coat
استر
prime coat
روکش اصلی
finishing coat
اندود رویه
prime coat
اندود نفوذی
prime coat
روکش نخستین
polo coat
پالتو پشم شتر
lead coat
روکش کردن سربی
rain coat
بارانی
box coat
پالتوی کلفت
cement coat
اندود سیمانی
bituminous coat
اندود قیری
aluminum coat
روکش الومینیوم
on one's coat-tails
<idiom>
همراه کس دیگر
coat hangers
جالباسی
coat hangers
جارختی
bitumen coat
روکش قیری
coat hanger
جالباسی
frock coat
نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
to coat something
[with paint]
چیزی را با لایه ای
[از رنگ]
پوشاندن
morning coat
نیم تنه دامن گرد
coat of arms
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
coat of mail
زره نیم تنهای
coat hanger
جارختی
buffy coat
پرده لیفی خون
flat coat
[painting]
لایه صاف رنگ
pea jacket or coat
جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
pea jacket or coat
کپنک
his coat was in blue velvet
نیمتنه اش
his coat was in blue velvet
مخمل ابی بود
swallow tail coat
جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
swallow tail coat
جامه شب
Cut your coat according to your cloth.
<proverb>
کت ات را به اندازه پارچه ات ببر.
The coat fitted me like a glove .
کت قالب تنم بود ( کاملا" انداره بود )
You have rubbed your coat against some wet paint .
کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
to sugar-coat the pill
[American E]
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
the soft side of the coat isin
انروی نیم تنه که نرم است تواست
This tie tones in with a brown jacket(coat).
این کروات با کت قهوه ای جور می آید
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear
خالص کردن
clear
شفاف زدودن
clear
ترخیص کردن
clear
واضح
clear
صاف صریح
clear
نص
clear
از گمرک دراوردن
clear
تغییر محتوی یک خانه حافظه
clear
کلید پاک کردن صفحه نمایش
clear
روشن زدودن
clear
شفاف
clear
آنچه به سادگی فهمیده میشود
clear
پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clear
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear
زلال
to clear up
روشن کردن
clear
صریح
clear
دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clear
دفع توپ ازحوالی دروازه
clear
دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
to clear away
برچیدن
clear
صاف کردن
clear
درست
clear
بطور واضح
clear
پاک کردن
clear
رفع خطر صاف
clear
فهماندن
to clear away
جمع کردن
clear
جدا
clear
توضیح دادن
clear
: روشن کردن
clear
پیام کشف روشن کردن
clear
واضح کردن
to clear up
واریختن
to clear off
رهاشدن از
clear
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
to clear off
ردکردن
clear
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear
روشن
clear itself
صاف شدن
to clear out
بیرون اوردن
clear
سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear
:اشکار
clear way
محوطه صعود
clear up
<idiom>
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com