Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
cold heavy water
هوایخنکسنگین
Other Matches
heavy water
اب سنگین
heavy-water reactor
رآکتورآبسنگین
moderator: heavy water
آبسنگینمعتدل
pressurized heavy water
فشارهوایداخلآبسنگین
coolant: pressurized heavy water
خنککنندهآبسنگین
some cold water
مقداری آب سرد
to throw cold water on
نیکو ندانستن وناچیزشمردن
cold-water circuit
چرخهآبسرد
throw cold water on
<idiom>
منع کردن
cold water supply
منبع ابسرد
cold water supply
انشعاب ابسرد
to pour cold water on
سرد کردن
to pour cold water on
دلسرد کردن
cold water test pressure
ازمایش فشار اب
cold-water supply line
خطمنبعآبسرد
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
heavy
تیره
heavy
دل سنگین
heavy
کند
heavy
متلاطم
heavy
زیاد سخت
heavy
وزین
heavy
سنگین
heavy
گران
heavy
غلیظ خواب الود
heavy
موج بزرگ
heavy
مسیر پر از گل چسبنده
heavy
گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy
سخت
heavy
گزاف
heavy
ابستن باردار
heavy
فاحش
heavy
ابری
heavy
شدید پرزور
heavy poll
رایهای زیاد
heavy particle
باریون
heavy thunderstorm
طوفانشدید
heavy petroleum
نفتخام سنگین
heavy breathing
دم زنی سخت
heavy accent
لهجه غلیظ
heavy advertising
تبلیغات وسیع
heavy alloy
الیاژ سنگین
heavy arm
سلاح سنگین
heavy armed
سنگین اسلحه
heavy balance
قپان
with a heavy heart
با دلی غمگین
heavy particle
ذره سنگین
heavy bag
کیسه شن تمرین بوکس
heavy-handed
<adj.>
بی ترحم
heavy shapes
پروفیلهای سنگین
heavy metal
فلز سنگین
heavy industries
صنایع سنگین
heavy industry
صنایع سنگین
heavy duty
مخصوص کارسنگین
heavy-duty
مخصوص کارسنگین
heavy sea
roughsea very : syn
heavy sea
دریای خیلی خراب
heavy poll
ارا بسیار
heavy heart
<idiom>
احساس ناراحتی
top heavy
افتادنی غیر عملی
A heavy burden.
بارگران
heavy concrete
بتن سخت
heavy concrete
بتن سنگین
heavy cruiser
ناو زره شکن سنگین
top heavy
سرسنگین وته سبک
heavy drop
بارریزی سنگین
top-heavy
سرسنگین وته سبک
top-heavy
افتادنی غیر عملی
The traffic is heavy.
ترافیک سنگین است.
There is heavy traffic.
ترافیک سنگین است.
heavy traffic
ترافیک سنگین
heavy footed
اهسته وسنگین درحرکت
heavy footed
پاسنگین
heavy-hearted
<adj.>
افسرده دل
heavy footed
دل سنگین
heavy goods
کالاهای سنگین
heavy goods
محصول صنایع سنگین
heavy current
جریان قوی
heavy plate
ورق فلزی سنگین
heavy piece
سوار سنگین شطرنج
heavy oil
روغن سنگین
heavy machinery
ماشین الات سنگین
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heavy hydrogen
هیدروژن سنگین
heavy hended
خام دست
heavy hended
سنگین دست
heavy hearted
دلتنگ
heavy hammer
پتک
heavy goods
ماشین الات سنگین
heavy drop
پرتاب بارسنگین با چتر
heavy-handed
<adj.>
بی رحم
heavy-set
کت و کلفت
heavy weight
001 کیلوگرم
heavy weight
38+ کیلوگرم
heavy-handed
خام دست
heavy-set
فربه
heavy-set
چهارشانه و نسبتا چاق
heavy-handed
زشت
heavy-handed
بی مهاره ت
heavy-handed
سنگین دست
heavy handed
زشت
heavy handed
بی مهاره ت
heavy handed
خام دست
heavy handed
سنگین دست
we had a heavy p to day
امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
heavy weight
سنگین وزن
to weigh heavy
سنگین بودن
wing heavy
تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
heavy artillery
توپخانه سنگین
heavy-set
سمین
heavy shears
قیچی اهنبر
light heavy
نیم سنگین
heavy weather
هوای طوفانی
heavy weight
18+ کیلوگرم
heavy weapon
سلاح و جنگ افزار سنگین
heavy weather
هوای خراب
heavy soil
خاک سنگین
heavy current switch
کلید جریان قوی
heavy duty boot
نیمچکمه
operator of heavy machinery
اپراتور ماشین الات سنگین
heavy duty relay
رله جریان قوی
heavy duty revetment
پوشش با مقاومت زیاد
heavy fighting is in progress
جنگ سختی جریان
heavy current engineering
مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
light and heavy system
روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
we made heavy weather of it
انرا خیلی سخت دیدیم
heavy current circuit
شبکه یا مدار جریان قوی
To have a heavy heart. To be distressed.
دلتنگ بودن
heavy assault weapon
جنگ افزار هجومی سنگین
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
heavy current capacitor
خازن جریان قوی
heavy fighting is in progress
دارد
heavy current line
خط جریان قوی
to sit heavy on the stomach
سنگین بودن
to lie heavy on one's heart
رنجه داشتن
to sit heavy on the stomach
گوارا نبودن دیر هضم بودن
heavy zinc coating
روش کاری روی سنگین
to lie heavy on one's heart
معذب داشتن
to lie heavy on one's heart
بار سنگین بر دل بودن
To incur some heavy expenses.
مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
heavy fire team
تیم اتشهای زمینی سنگین
heavy current condenser
خازن جریان قوی
Lead is a heavy metal.
سرب فلز سنگینی بارید
To bear heavy expenses.
سرب فلز سنگین وزنی است
I incurred a heavy loss.
ضرر زیادی کردم
This car is heavy on petrol ( gas ) .
این اتوموبیل مصرف بنزینش زیاد است
heavy current circuit breaker
کلید قدرت
heavy drifting snow at ground level
بارشبرفسنگیندرسطحزمین
Our heavy guns pounded ( away at ) the enemy positions .
توپخانه سنگین ما مواضع دشمن رادرهم کوبید
out in the cold
<idiom>
تنها
out cold
<idiom>
به کما رفتن
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
to keep cold
دست پاچه نشدن
It's too cold.
آن خیلی سرد است.
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
it is cold
سرد است
cold
سرما
cold
نه گرم
cold
بدون آماده بودن
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
keep cold
دست پاچه نشدن
keep cold
خونسردی خود را حفظ کردن
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
cold
زکام سردشدن یا کردن
cold
سرماخوردگی
i f. cold
سردم است
cold starting
راه اندازی در حالت سرد
cold steel
جنگ افزار سرد
cold steel
اسلحه سرد
cold strain
تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold straining
تغییر بعد نسبی در حالت سرد
cold start
boot cold
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
cold swage
اهنگری کردن در حالت سرد
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold mix
امیخته سرد
to shiver with cold
از سرمالرزیدن
cold work
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold work
کار سرد
cold working
سردکاری
cold start
شروع سرد
cold start
روش بازنشاندن کامپیوتر
cold redrawing
دوباره کشی سرد
cold is merely privative
گرما نیست
cold rating
خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold plug
شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold pig
اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold livered
خون سرد
cold livered
بی عاطفه
cold link
پیوند دستی
cold link
پیوند سرد
cold reduce
نورد کردن در حالت سرد
cold roll
نورد کردن در حالت سرد
cold start
دوباره روشن کردن
cold spot
نقطه سرماگیر
cold shut
جوش سرد
cold shortness
قابلیت شکست سرد
cold short
شکسته سرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com