English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
collection order دستور وصول
Other Matches
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
collection جمع اوری
collection ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
collection عمل دریافت داده از منابع مختلف
collection و مرتب کردن در پایگاه داده
collection 1-جمع آوری با هم 2-مجموعهای از موضوعات در کنار هم
collection جمع اوری کردن
collection کلکسیون
collection وصول
collection گرداوری گرداورد
collection اجتماع مجموعه
collection دریافت
collection جمع اوری اخبار
What are the collection procedures for ...? روند جمع آوری برای ... چه [جور] است ؟
clean collection وصولی ساده
fate of a collection وضعیت طلب
collection activity عملیات جمع آوری اخبار سازمان جمع آوری اخبار
collection of premiums وصول اضافه ارزش سهام
tax collection جمع اوری مالیات
garbage collection زباله روبی
garbage collection پاک کردن خانههای بلااستفاده حافظه در یک فایل
collection agency عامل جمع اوری اخبار
collection charge هزینه وصول
collection charge هزینه وصول مطالبات
documentary collection وصولی اسناد
dust collection غبارگیری
deposit collection جمع اوری کردن زباله ها
deposit collection جمع اوری سرمایه
data collection جمع اوری داده ها
intelligence collection طرح جمع اوری اطلاعات
intelligence collection جمع اوری اطلاعات
collection plan طرح جمع اوری
collection plan طرح جمع اوری اخبار
collection of goods دریافت کالا
collection fee هزینه وصول
collection charges هزینه وصول
dust collection گردگیری
dust collection equipment وسایل گردگیری
cash collection voucher سندپرداخت غرامت نقدی
cash collection voucher سند پرداخت نقدی
debt collection for realisation property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
data collection system سیستم جمع اوری داده ها
industrial data collection device دستگاه صنعتی جمع اوری داده
out of order نادرست
order ترتیب
order ترتیب انجام کار
order راسته
order فرمان نظم
order نظم دادن
order سفارش دادن کالا یا جنس
order سبک معماری
order شیوه
out of order درهم برهم
by order of فرمان
by order of حسب الامر
out of order از کار افتاده
out of order خراب
order دستور دادن
order دستورعملیاتی
order دستورالعمل
out of order <idiom> کارنکردن
second order مرتبه دوم
order مرتب کردن
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
to order <idiom> به ترتیب
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
re order سفارش دوم باره
in order that تا اینکه
order ن
well-order خوش ترتیب [ریاضی]
order منظم کردن
order سفارش دادن تنظیم کردن
order نظم
order سفارش
order دستور
In this order. In this way. باین ترتیب
order خرید سفارش خرید
order حواله
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
order حکم
order سفارش دادن دستور دادن
in order دایر
order دستورالعمل دستور
order دستور سفارش
order رتبه
order سفارش دادن
order دستور دادن سفارش
order امر
order مرتبه
order حواله کرد حواله کردن دستور
order کد عمل
order پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
in order صحیح
in order درست
order [placed with somebody] دستور [ازطرف کسی]
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
first order مرتبه اول
in order that برای اینکه
in order that he may go برای اینکه برود
in order that i may go برای اینکه بروم
order off حکم خروج
in order to ... تا [اینکه ]
to the order of بحواله کرد
to the order of به حواله کرد
to the order of در وجه
order نظام معماری
in order to ... برای [اینکه]
second order conditions شرایط ثانوی
review order لباس وتجهیزات و وسائل کامل
second order conditions شرایط مرتبه دوم
purchase order دستور خرید
purchase order سفارش خرید
review order لباس وتحملات سان
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
referral order درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
route order فرمان ستون راه رو
reculaulation order تنظیم محاسبه مجدد
second order factor عامل مرتبه دوم
order of matrix مرتبه ماتریس
order of magnitude مرتبه بزرگی
order of fire ترتیب احتراق موتور
order of fire ترتیب توالی اتش
order of fire روش تیراندازی
order of discharge حکم برائت ذمه
order of discharge حکم تصفیه
order of battle سازمان نیروهایا یکان
order of battle ترتیب نیرو
order of bankruptcy حکم ورشکستگی
order in council تصویب نامه دولتی
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
order format قالب سفارش
order format قالب دستور
order form نمونه سفارش نامه پر نکرده
order for goods سفارش کالا
order code رمز دستور
order of service سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
order of the day برنامه روزانه
public order نظم عمومی
provisional order دستور موقت اداری
processing of the order انجام سفارش
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
post order حواله پستی
place an order سفارش دادن
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
payable to order قابل پرداخت به حواله کرد
pay order سندپرداخت حقوق
pay order لیست پرداخت حقوق
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
partial order ترتیب جزئی
partial order پاره ترتیب
order time زمان سفارش کالا
order off the field حکم خروج
order of the day دستور جلسه
order of the day معادل agenda
order cheque چک در نام فرد خاص
second order reaction واکنش مرتبه دوم
in order to prevent برای جلوگیری کردن
Ionic Order [معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
Giant Order شیوه غول ستونی [معماری]
German Order سبک معماری آلمانی [نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order سبک معماری فرانسوی
Doric Order سبک معماری دوریک
Orinthian Order معماری کلاسیک [در یونان و رم]
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Bassae Order [معماری یونی یونان]
Attic Order ستون بندی آتنی
assemblage of Order ستون بندی مختلط
arch order [شیوه ی ستون بندی طاق]
American order [سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
Agricultural Order سرستون [سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
in good order <adj.> تروتمیز
Order theory ترتیب جزئی [ریاضی]
Lattice [order] شبکه [ریاضی]
Lattice [order] توری [ترتیب] [ریاضی]
structure [first order] ساختار [ریاضی]
to order somebody back کسی را احضار کردن
to order somebody back کسی را معزول کردن
to order somebody back کسی را فراخواندن
in good order <adj.> منظم
in good order <adj.> مرتب
the line is out of order سیم خراب است
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
word order ترتیب واژه ها
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning order دستور اگهی
trial order سفارش ازمایشی
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order معامله به قصد فرار از دین
transaction in order liability avoid to
to set in order منظم کردن
to set in order درست کردن
third order reaction واکنش مرتبه سه
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
superior order دستور مافوق
superior order امر مافوق
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
sort order نظم ترتیب
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
work order درخواست انجام کار حکم کار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com