English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (1 milliseconds)
English Persian
com پیشوند بمعانی با و باهم
com پسوندی که به معنای این است که نام میدان اینترنت یک شرکت است و معمولاگ پایه آن در آمریکاست
com Output Computer
com فیلم تولید شده با سیگنالهای کامپیوتری ذخیره اطلاعات خروجی روی میکروفیلم icrofilm
com file در سیستم عاملهای PC مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان کننده این است که فایل حاوی کد ماشین است به صورت دودویی وتوسط سیستم عامل قابل اجراست
com file COفایل
com recorder recorder microfilm computeroutput
coma اغماء
coma بیهشی
coma پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
coma گیسو
coma کما
coma berenices گیسو
coma berenices ذوائب برنیس
coma vigil اغماء با چشمان باز
comae berenices گیسو
comae berenices ذوائب برنیس
COMAL LANGUAGE ALGORITHMIC COMMON
COMAL زبان برنامه نویسی ساخت نیافته مشابه با BASIC
comas اغماء
comas بیهشی
comas پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
comas گیسو
comas کما
comatant جنگجو
comatant مایل بجنگ
comatant مبارز محارب
comate رفیق
comate همدم
comate ریشهای
comate مه گرفته
comatose اغماء
comatose بیهش
comatose بیهوش
comb شانه
comb شانهای
comb شانه کردن جستجو کردن
Comb ( brush ) your hair . موهایت را شانه کن
comb case شانه دان
comb lightning arrester برقگیر شانهای
comb type burner مشعل نوع شانهای
combat پیکار
combat نبرد
combat زد وخورد
combat ستیز حرب
combat مبارزه کردن
combat رزم جنگیدن با
combat رزمی
combat رزم
combat جنگ
combat نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combat , echelon رده رزمی
combat , echelon یکان رزمی
combat , elements عناصر رزمی
combat , elements یکانهای رزمی
combat , elements عناصر درگیر در رزم
combat air patrol گشتی هوایی
combat air patrol هواپیمای گشتی رزمی گشتی رزمی هوایی
combat airlift support پشتیبانی رزمی حمل و نقل هوایی پشتیبانی رزمی ترابری هوایی
combat area منطقه رزم
combat arms رسته رزمی
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
combat available اماده به رزم
combat available اماده به پرواز
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
combat commander's insignia علامت فرماندهی بر یکان رزمی
combat control team تیم کنترل رزمی
combat crew خدمه رزمی هواپیما یاخودرو
combat crew خدمه رزمی
combat developer وسیله اموزش دهنده رزمی مربی رزمی
combat development توسعه رزمی
combat development پیشرفت اموزش رزمی
combat duty ماموریت رزمی
combat duty امور رزمی
combat efficiency کارایی رزمی
combat engineer مهندسی رزمی
combat essential مورد نیاز حتمی رزمی
combat essential اقلام رزمی حیاتی حیاتی در رزم
combat exercise مانور جنگی
combat exercise تمرین رزمی
combat fatigue روان رنجوری جنگ
combat firing تیراندازی جنگی
combat firing تمرین تیراندازی رزمی
combat forces نیروهای رزمی
combat formation ارایش رزمی
combat helmet کلاه ایمنی جنگی [ارتش]
combat hysteria هیستری جنگ
combat information center مرکز اطلاعات رزمی
combat information center اطاق عملیات
combat intelligence اطلاعات رزمی
combat jump پرش رزمی
combat jump پرش با چتر درمنطقه دشمن
combat liaison ربط و ارتباط رزمی
combat liaison حفظ ارتباط بین هواپیماها درحین پرواز
combat load بار رزمی هواپیما
combat load بارجنگی کامل هواپیما
combat loading بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
combat neurosis روان رنجوری جنگ
combat operations مرکز عملیات رزمی
combat orders دستورات رزمی دستورالعملهای رزمی
Recent search history
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com