Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 192 (14 milliseconds)
English	Persian
company commander	فرمانده گروهان
Other Matches
commander	فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
commander	سرکرده تخماق
commander	ارشد
commander	فرمانده
commander of d.	سرلشگر
commander of d.	فرمانده
commander	سردار
commander's estimate	براورد فرماندهی
commander's guidance	دستورالعمل فرماندهی راهنمای طرح ریزی فرمانده
commander's manual	ائین نامه راهنمای فرماندهان راهنمای فرماندهان در امر اموزش
commander in chief	فرمانده کل
commander's call	در اختیار فرماندهی
blue commander	فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
battery commander	فرمانده اتشبار
fleet commander	فرمانده ناوگان
army commander	فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
exercise commander	فرمانده مانور
brigade commander	فرمانده تیپ
commander of the faithful	امیرالمومنین
corps commander	فرمانده سپاه
commander's concept	تدبیر فرمانده
commander in chief	فرمانده کل قوا سر فرماندهی
commander's concept	تدبیر عملیاتی فرمانده
commander in chief	فرمانده کل
chalk commander	فرمانده سریال حرکت هوایی فرمانده سریال بار هوایی
division commander	فرمانده لشگر
army commander	فرمانده ارتش
battalion commander	فرمانده گردان
commander's seat	صندلیفرمانده
sector commander	فرمانده ناحیه پدافند هوایی
territorial commander	فرمانده سرزمینی
supreme commander	فرماندهی عالی ارتش فرماندهی کل قوا فرماندهی کل
sector commander	فرمانده ناحیه
relief commander	گروهبان پاسدار یا پاسبخش
commander-in-chief	فرمانده کل
regiment commander	فرمانده هنگ
lieutenant commander	دریابان
wing commander	سرهنگ دوم هوایی
commander's call	ساعات در اختیار فرماندهی
air defense commander	فرماندهی پدافند هوایی فرمانده پدافند هوایی یک منطقه
tactical air commander	فرمانده نیروی هوایی تاکتیکی
supreme commander's staff	ستاد کل ارتش
supreme commander's staff	ستاد عالی ارتش
combat commander's insignia	علامت فرماندهی بر یکان رزمی
area air defense commander	فرمانده منطقه پدافند هوایی
in company with	همراه
in company	درجمعیت
Come along and keep me company.	بامن بیا تا تنها نباشم
to w up a company	امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
to keep company with	همراه بودن با
in company	باجمع
to keep company	باهم امیزش کردن
Two is company , three is none . <proverb>	دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
in company with	باتفاق
to keep company	باهم بودن
in company	دسته جمعی
associated company	شرکت وابسته
company	گروه
company	دسته هیئت بازیگران
company	کمپانی
company	گروهان همراه کسی رفتن
company	شریک
company	مصاحبت کردن با
company	تجارتخانه
associated company	شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
company	جمعیت
company	انجمن
company	شرکت
company	گروهان
company	همراه
supply company	شرکت تامین کننده
stock company	شرکت سهامی
software company	شرکت نرم افزاری
subsidiary company	شرکت فرعی
shipping company	شرکت کشتیرانی
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
private company	شرکت خصوصی
proprietary company	شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
proprietary company	شرکت خصوصی
public company	شرکت سهامی عام
shipping company	شرکت کشتی رانی
separate company	گروهان مستقل
service company	گروهان خدمات
ship's company	پرسنل ناو
ship's company	خدمه ناو
shipping company	شرکت حمل و نقل
to break company	جدایی کردن
to keep a person company	پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
to have a holding in a company	در شرکتی دارائی سهام داشتن
a stand-alone company	یک شرکت مستقل
directorate [of a company]	هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
directorate [of a company]	هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
Company town	شهرک کارگران
offshore company	شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
to shake up [a company] <idiom>	سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
to join company with somebody	به کسی ملحق شدن [همراه کسی شدن]
aircraft company	شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
to overcapitalize a company	سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
trading company	شرکت تجارتی
trust company	شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
unlimited company	شرکت با مسئولیت نامحدود
we underwrite the company	ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
He is a new face in the company .	چهره تازه ای درشرکت است
He has no influence in this company .	دراین شرکت کاره ای نیست
That evening we had company .	آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
mutual company	شرکت تعاونی
What's your insurance company?	شرکت بیمه شما کدام است؟
company grade	در رده گروهان
cooperative company	شرکت تعاونی
commercial company	شرکت تجاری
dissolution of a company	انحلال شرکت
winding up of a company	انحلال شرکت
carrier company	تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
doctor to the company	پزشک شرکت
electric company	شرکت برق
branch of a company	شعبه شرکت
finance company	شرکت تامین مالی
finance company	شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
fire company	شرکت اتش نشانی
growth company	شرکت در حال گسترش
headquarters company	گروهان ارکان
headquarters company	گروهان قرارگاه
controlling company	holdingcompany
controlling company	موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
company grade	پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
company law	قوانین شرکت
company law	قوانین مربوط به شرکتها
company network	شبکه همکار
company network	شبکه شرکت
company seal	مهر شرکت
company secretary	مسئول مالی و حقوقی شرکت
company secretary	منشی شرکت
company team	تیم گروهانی
company team	تیم مرکب
company union	اتحادیه شرکت
constituent company	شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
company funds	اعتبارات گروهانی
controlled company	شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
holding company	شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
holding company	کمپانی مسلط
parent company	شرکت اصلی
article of a company	اساسنامه شرکت
holding company	شرکت در سرمایه گذاری درسهام
affiliated company	شرکت وابسته
parent company	شرکت مادر
acting company	شرکت عامل
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
limited company	شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
incorporated company	شرکت ثبت شده
holding company	شرکت صاحب سهم
invalidation of company	بطلان شرکت
holding company	شرکت سرمایه گذاری درسهام
insurance company	شرکت بیمه
holding company	شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
holding company	شرکت مرکزی
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
holding company	شرکت مالک
computer leasing company	شرکت اجاره دهنده کامپیوتر
computer serrices company	شرکت خدمات کامپیوتری
joint-stock company	شرکت سهامی
quasi public company	شرکت نیمه دولتی
producers cooperative company	شرکت تعاونی تولید
Iran Carpet Company	شرکت سهامی فرش ایران
letter-box company	شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
part company with a person	رفاقت را با کسی بهم زدن
a company of good standing	شرکتی با اعتبار
consumers cooperative company	شرکت تعاونی مصرف
joint stock company	شرکت سهامی
limited liability company	شرکت با مسئولیت محدود
limited liability company	شرکت با مسئوولیت محدود
unlimited liability company	شرکت تضامنی
standard oil company	استاندارد اویل کمپانی
standard oil company	شرکت نفت استاندارد
extend the life of the company	امتداد مدت شرکت
terminal service company	گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
head office of company	مرکز اصلی شرکت
To lay the foundation of a company.	پایه واساس شرکتی راریختن
The hell with the company (office).	گور بابای شرکت ( اداره )
non-resident company [British E]	شرکت غیر ساکن
Our company is oprerating in several countries .	شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
Our company has some pecuniary difficulties .	شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
We have no vacant position ( opening ) in this company .	دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
employer's liability insurance company	شرکت بیمه
We dont have qualified personnel in this company.	دراین شرکت آدم حسابی نداریم
He has a poor service record in this company.	دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
private joint stock company	شرکت سهامی خاص
public joint stock company	شرکت سهامی عام
Saving your presence . present company excepted .	بلانسبت شما !
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .	دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
This company guarantees prompt delivery of goods.	این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com