Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
cone point
راس
Other Matches
cone
مخروط
cone
مخروطی
cone
میوه کاج
cone
ساختمان مخروطی
cone
هرچیزمخروطی یاکله قندی مخروطی شکل کردن قیف
cone
شیپور
right cone
مخروط قائم
[ریاضی]
cone penetrometer
وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
cone penetrometer
مقاومت سنج خاک
cone pulley
صفحه مخروطی
cone of silence
مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
cone shape
مخروطی
cone shaped
مخروطی شکل
constant of the cone
زاویه کجی مخروق نقشه برداری لامبر ضریب مخروط لامبر
cone of silence
منطقه کور
detrital cone
مخلوط افکنه واریزهای
tail cone
دنباله مخروطی
pyrometric cone
گرماسنجمخروطی
exhaust cone
مخروطی اگزوز
cone of scape
مخروط فرضی در اگزوسفر
cone of fire
مخروط اتش
alluvial cone
مخروط افکنه
male cone
کاجنو
female cone
میوهکاجماده
exit cone
خروجیمخروطی
secondary cone
برج هدایت یدکی ناو
cone antenna
انتن مخروطی
cone crusher
سنگ شکن مخروطی
cone crusher
سنگ شکن فرفرهای
cone flower
گل پنجهزاری
cone flower
گل ژاپونی
cone of cypress
جوز سرو
cone of dispersion
مخروط پراکندگی
cone of dispersion
مخروط پراکندگی بسکها
cone of fire
مخروط پراکندگی تیرها
fir cone
جوزصنوبر
oblique cone
مخروط اریب
[ریاضی]
double cone
[ابزار بند رومی مخروطی شکل]
fusion cone
مخروطی اتصال
pine cone
جوزکلاغ
nose cone
مخروط دماغه
nose cone
دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
forcing cone
مخروط مقاوم
fir cone
چلغوزه
cone mosaic
[موزائیک با نقش های زیگزاگ و لوزی]
pine cone
میوه کاج
cone pulley drive
محرکه صفحه پلهای
hollow cone charge
خرج مخروطی
hollow cone charge
خرج مقعر
cone thrust test
ازمایش فشار مخروط
sand cone method
طریقه جابجایی ماسه
metal cone tube
لامپ مخروطی فلزی
cone indentation test
ازمایش فشار مخروط
double cone insulator
مقره دو مخروطی
cap & cone insulator
مقره کاس و گوژ
hollow cone charge
خرج گود
cone type face milling cutter
فرز نوع مخروطی
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
zero point
نقطه صفر
not to point
بیرون از موضوع
not to point
پرت بیجا
near point
نقطه نزدیک
The point is that…
چیزی که هست
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
not to the point
خارج از موضوع
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
on the point of going
در شرف رفتن
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
point out
<idiom>
توضیح دادن
point
گوشه دارکردن
the point is
اصل مطلب این است
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
point to point
نقطه به نقطه
to come to a point
بنوک رسیدن
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
to the point
بجا
to the point
مربوط بموضوع
to come to a point
باریک شدن
three point
فن 3 امتیازی کشتی
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
in point
در خور
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
off the point
بطور نامربوط
off the point
بطور بی ربط
point four
اصل چهار
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
in point
مناسب
in point
بجا
far point
برد بینایی
point
نقطه نوک
point
نکته
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
ماده اصل
point
باریک کردن
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
به سمت متوجه کردن
point
نشانه روی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
اصل
point
نقطه گذاری کردن
point
حد
point
سر
point
نقطه
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
point
جهت مرحله
point
نوکدار کردن
point
محل مرکز
point
مقصود
point
هدف گیری کردن
point
خاطر نشان کردن
point
نوک گذاشتن
point
موضوع
point
جهت
point
تیزکردن
point
پایان
point
مرحله قله
point
درجه امتیاز بازی
point
نمره درس پوان
point
مسیر
point
نشان دادن
point
متوجه ساختن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
رسد نوک
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
point
راس
point
امتیاز
point
اشاره کردن
point
هدف
to point to something
به چیزی اشاره کردن
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
محل شروع چیزی
point
درصد
point
محل
point
دماغه
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
to point to something
به چیزی متوجه کردن
point
مرکز راس حد
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
نقط ه
point
نشان میدهد
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
point
محل یا موقعیت
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
نوک
point
پوینت
pour point
نقطه سیلان
pour point
نقطه ریزش
point of honour
موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
point of fracture
نقطه شکست
point of honour
قضیه شرف
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
radix point
نقطه مبنا
point of inflection
نقطه عطف
point of tow
نقطه یدک ناو یا قایق
point spread
امتیاز قابل انتظار
radix point
ممیز
quiescent point
نقطه استراحت
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
projection of a point
خط مصور
point of impact
نقطه اصابت
point of impact
محل اصابت گلوله
projection of a point
تصویر نقطه
principle point
مبداء اصلی
pour point
نقطه جاری شدن
point of symmetry
نقطه تقارن
symmetry point
نقطه تقارن
point target
هدف کوچک
point of the agenda
اصل مطلب فهرست برنامه
At that point
[stage]
, ...
وقتی که موقعش رسید...
point system
شرط بندی براساس امتیاز
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point of weld
نقطه جوش
point operation
عمل نقطهای
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
point particle
ذره نقطهای
point plotting
رسم نقطه
point size
اینچ
point protector
سرمداد
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point of support
تکیه گاه
point of support
نقطه اتکا
point target
اماج نقطهای
point of inflexion
نقطه عطف
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
point of intersection
نقطه بهم رسید
point of intersection
نقطه تقاطع
point of intersection
نقطه تلاقی
point of loading
نقطه بارگیری
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of presence
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com