Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (6 milliseconds)
English
Persian
country teams
تیمهای اعزامی به کشورها
Other Matches
teams
بصورت دسته یاتیم درامدن
teams
دست جفت
teams
یک دستگاه
teams
تیم
teams
گروهان تقویت شده
teams
تیم گروهانی
teams
دسته
teams
گروهه
teams
گروه
teams
دسته درست کردن
in this country
<adv.>
در این کشور
old country
وطن اصلی مهاجرین امریکایی
the country is ours
کشور مال ما است
in the country
در حومه شهر
up country
ییلاقی
up country
نواحی داخل کشور
in the country
درییلاق
US (country)
کشورآمریکاStates Unilted
one country or another
این یا یک کشور دیگری
in this country
<adv.>
در اینجا
country
ییلاق
country
بیرون شهر دهات
country
کشور
country
مملکت
country
دیار
traitor to one's country
وطن فروش
traitor to one's country
خائن به کشور
to bleed for one's country
برای میهن خود خون دادن
the youth of the country
جوانان کشور
tropical country
گرمسیر
the talnet of the country
مردم با استعداد کشور
bordering country
کشور همسایه
self supporting country
کشور خود کفا
self supporting country
کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
self supporting country
کشور متکی به خود
rough country
سرزمین ناهموار
rough country
تپه ماهور
country seat
خانهی بزرگ روستایی
country seat
خانهی اربابی
country seats
خانهی بزرگ روستایی
to export something
[from / to a country]
صادر کردن
[به یا از کشوری]
country town
شهرستان
bordering country
ملت همسایه
To smuggle in to ( out of ) a country .
جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
airspace
[over a country]
فضای هوایی
[در کشوری]
Turkey (country)
ترکیه
country house
خانهروستایی
country dancing
نوعیرقص
country-and-western
رجوع شود به music country
country seats
خانهی اربابی
rolling country
زمین پوشیده
p was restored in the country
ارامش درکشوربرقرارشد
country court
دادگاه بخش
cross country
میان بر
cross country
خارج از جاده
cross country
درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
cross country
خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
mother country
کشور اصلی
mother country
میهن
country side
بیرون شهر حومه شهر
country party
حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
country of origin
کشور مبداء
country man
هم میهن
country life
زندگی روشنایی
cross-country
دو صحرانوردی
best governed country
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
broken country
زمین مضرس
broken country
زمین دوعارضه
country file
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
country file
فایلی در سیستم که پارامترها
country clubs
باشگاه خارج از شهر
country clubs
باشگاه ورزشی وتفریحی
native country
وطن
natire country
میهن
north country
انگلستان شمالی
donee country
کشور کمک گیرنده
host country
کشور میزبان
open country
زمین باز
home country
محل تولید
home country
کشور اصلی
country club
باشگاه خارج از شهر
p was restored in the country
کشورامن شد
donner country
کشور کمک کننده
donner country
کشوربخشنده
country club
باشگاه ورزشی وتفریحی
forwarding country
کشور فرستنده
native country
میهن
to face a serious problem for the country
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
neighbouring country
[British E]
کشور همسایه
The route runs across this country.
خط مسیر از این کشور می گذرد.
neighbouring country
[British E]
ملت همسایه
To drag a country into war .
کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
They have seized ( dominated) the country.
مملکت را قبضه کرده اند
small country town
شهرستان کوچک
cross-country ski
اسکیرویچمن
to mandate a territory to a country
منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
cross country mill
نورد چلیپایی
cross country mobility
قابلیت حرکت چلیپایی
this country breeds poets
این کشورشاعر می پرورد
west country whipping
بست غربی
fenow country men
هم میهن
country cover diagram
دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
labor rich country
کشور با نیروی کار فراوان
cross-country skier
اسکیبازرویچمن
The country has recalled its ambassador from Indonesia.
این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
He laid down his life in the service of his country .
عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
bourse
[in a non-English-speaking country]
بورس سهام
to raise big problems for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
bourse
[in a non-English-speaking country]
بورس اوراق بهادار
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند
[مخالفت کردند ]
.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com