Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
courier transfer officer
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
courier transfer officer
افسر مسئول پیک
Other Matches
courier transfer station
ایستگاه تعویض پیک
courier transfer station
مرکزارسال پیک ارتشی
courier
فونت کوریر
courier
پیک سیاسی
courier
امربر
courier
ماهواره مخابراتی رله کننده
courier
پیک سریع
courier
قاصد
courier
نوشتاری تک فضایی که مشابه نوشتار ماشین تحریر شرکتها است
courier
پیک
avant courier
پیشرو
avant courier
پیشاهنگ
courier station
دفترنامه رسانان
courier station
دفتر پیک
courier station
مقرر پیک
armed forces courier
پیک ارتشی
armed forces courier
پیک نیروهای مسلح
transfer
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer
واگذاری نقل
transfer
سند انتقال یا واگذاری
transfer
حواله
transfer
واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
پهلو- رفت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
تغییر سمت دادن لوله
transfer
احاله
transfer
واگذاری
transfer
تغییر دستورات یا کنترل
transfer
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfer
تغییر دستور یا کنترل
transfer
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transfer
بررسی صحت ارسال داده طبق مجموعهای قوانین
transfer
ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند.
transfer
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfer
زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transfer
دستوری که کنترل پردازنده را از یک بخش برنامه به دیگری هدایت کند
transfer
سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfer of cause
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
k , transfer
ضریب تصحیح برد توپ
transfer
واگذاری تحویل
k , transfer
ضریب کای برد
transfer
ورابری
transfer
ورابردن
transfer
انتقال دادن
transfer
واگذار کردن
transfer
منتقل کردن
transfer
انتقال
transfer
سند انتقال انتقالی
transfer
نقل
deed of transfer
انتقال نامه
heat transfer
انتقال گرما
heat transfer
انتقال حرارت
technology transfer
انتقال تکنولوژی
transfer molding
ریخته گری انتقالی
transfer molding
قالب ریزی انتقالی
transfer mold
قالب گیری انتقالی
data transfer
انتقال داده ها
transfer of learning
انتقال یادگیری
transfer operation
عمل انتقال
transfer of training
انتقال اموزش
transfer of technology
انتقال تکنولوژی
positive transfer
انتقال مثبت
radial transfer
انتقال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساختیافته هستند.
negative transfer
انتقال منفی
transfer characteristic
مشخصه متقابل
deed of transfer
سند انتقال
transfer orbit
مدار انتقال
transfer of portfolio
انتقال موجودی اوراق بهادار
transfer of obligation
حواله مدنی
transfer medium
رسانه انتقال
transfer machine
دستگاه انتقال
transfer case
دیفرانسیل
file transfer
انتقال فایل
transfer check
مقابله
transfer check
انتقال
transfer earnings
درامدهای انتقالی
transfer equipment
تجهیزات
transfer function
تابع انتقال
transfer functions
توابع انتقالی
transfer income
درامد انتقالی
power transfer
انتقال انرژی
transfer instruction
دستور العمل انتقال
transfer case
جعبه انتقال نیرو
transfer berth
دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
transfer area
در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
transfer line
خط انتقال
transfer limit
حدود تصحیحات انتقال تیر
transfer limit
حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer ladle
پاتیل انتقال
transfer interpreter
مفسر انتقال
telegraphic transfer
انتقال تلگرافی
thermal transfer
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
third person of a transfer
محال علیه
transfer address
ادرس انتقال
energy transfer
انتقال انرژی
transfer order
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transfer switch
کلید انتقال
block transfer
انتقال بلوک
transfer port
دریچهانتقال
credit transfer
انتقال اعتبار
transfer scale
پایهانتقال
unconditional transfer
انتقال غیر شرطی
block transfer
انتقال کندهای
transfer time
زمان انتقال
transfer table
میز انتقال
credit transfer
پرداخت ازطریق انتقال
transfer station
محل اعزام افراد
transfer of capital
انتقال سرمایه
transfer canal
کانالانتقال
conditional transfer
انتقال شرطی
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
transfer payments
پرداختهای انتقالی
collect transfer
بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
transfer rate
نرخ انتقال
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer reaction
واکنش انتقالی
transfer resistor
ترانزیستور
transfer station
محل انتقال افراد
transfer time
مدت انتقال
electronic fund transfer
ارسال الکترونیکی دارائی
electron transfer mechanism
مکانیسم انتقال الکترون
electronic transfer of data
انتقال الکترونیکی اطلاعات
heat transfer coefficient
ضریب انتقال گرما
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
government transfer payments
پرداختهای انتقالی دولت
file transfer protocol
پروتکل انتقال فایل
file transfer utility
برنامه کمکی انتقال فایل
passenger transfer vehicle
وسلهجابجاییمسافرین
fuel transfer pipe
لولهانتقالسوخت
image transfer constant
ثابت انتقال تصویر
charge transfer compounds
ترکیبات انتقال بار
data transfer operations
عملیات انتقال داده
data transfer rate
سرعت انتقال داده ها
data transfer rate
نرخ ارسال داده
data transfer rate
میزان ارسال داده
bit transfer rate
نرخ ارسال بیت
current transfer ratio
نسبت انتقال جریان
materials transfer notes
برگه انتقال مواد
data transfer rate
میزان انتقال داده
materials transfer notes
دستورانتقال مواد
officer
فرمان دادن
officer
مامور متصدی
officer
صاحب منصب
officer
افسر
officer
کارمند دولت
officer
مامور
officer
عضو هیات رئیسه
officer
متصدی ضابط عدلیه
officer
افسر معین کردن فرماندهی کردن
officer
مامور کارمند اداری
officer
امین صلح
secure hypertext transfer protocol
گسترش پروتکل ارسالی HTTP که امکان وجود یک بخش کدگذاری شده بین جستجوگر وب کاربر و وب سرور امن را ایجاد میکند
transfer license plate
[American E]
پلاک انتقال
transfer number plate
[British E]
پلاک انتقال
thermal wax transfer printer
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
range officer
افسرتیر
regular officer
افسر کادر
releasing officer
افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
relieving officer
مامور اعانه فقرا
personnel officer
افسر اجودانی
police officer
افسر پلیس
peace officer
ضابط صلحیه
reserve officer
افسر وفیفه
police officer
افسر شهربانی
range officer
افسر مسئول میدان تیر
police officer
مامور پلیس
pilot officer
ستوان دوم هوایی
probation officer
مامور نافر
property officer
افسر اموال
personnel officer
افسر رکن یکم
personnel officer
افسر پرسنل
property officer
افسر ذیحساب اموال
purchasing officer
مامور خرید
purchasing officer
مسئول خرید
reserve officer
افسر احتیاط
safety officer
افسر تامین یکان
staff officer
افسر ستاد
first officer's seat
صندلیخلباناول
subassembly officer
افسر جزء
supplies officer
مسئول مواد
supply officer
افسر تدارکات
surveying officer
افسر تحقیق
surveying officer
افسر بررسی کننده
to salute an officer
افسری را سلام دادن
undercover officer
کارآگاه مخففی
undercover officer
مامورتحقیق مخففی
police officer
پاسبان
returning officer
سرپرست انتخابات برزن
senior officer
افسر ارشد
senior officer
ارشدترین افسران
service officer
افسر ارشد نگهبان
spial officer
افسر عملیات جاسوسی
spial officer
افسرتجسس و اطلاعات
press officer
سخنگوییکارگانیاموسسه
peace officer
امین صلح
executive officer
معاون یکان افسر تیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com