English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
dead freight هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
dead freight کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
Other Matches
freight قیمت حمل
freight محموله
freight غنی ساختن
freight کرایه کشتی ارسال بار با هواپیما یاکشتی
freight کرایه کردن
freight هزینه حمل
freight گرانبار کردن حمل کردن
freight باربری
freight بارکشتی
freight بار
freight کرایه
over freight بار بیش از اندازه هوایی یابار ارسالی زیاد از حد
freight وسیله حملی که ازنظر قیمت مناسب است ولی کند عمل میکند
freight کرایه کشتی
freight حمل کردن
cost and freight قیمت و بهای حمل و نقل
transit freight هزینه حمل ترانزیتی
railway freight بارکشی راه اهن
freight train قطار باری
basis of freight پایه محاسبه هزینه حمل
balance of freight پس کرایه
freight forward پس کرایه
freight forwarder حمل کننده کالا
advance freight پیش پرداخت کرایه حمل
freight cars واگن باری
freight car واگن باری
to freight out and home دوسره کرایه کردن
railway freight بار راه اهن
railway freight کرایه راه اهن
freight note سندکرایه و بارکشی
freight note صورتحساب هزینه حمل
freight lighter قطار سریع السیر جهت حمل کانتینر
freight house انبار
freight forwarder هزینه حمل
freight forwarder حمل
freight forwarder واسطه حمل و نقل کالا
freight forwarder عامل حمل و نقل
freight forwarder مقام تحویل دهنده کالا
freight container اطاقک حمل بار یکپارچه
freight container کانتینر حمل بار
freight collect هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
freight collect پس کرایه
freight charges مخارج حمل
freight charges هزینههای حمل
freight paid to هزینه حمل پرداخت شده
freight traffic رفت و امد بار
freight tonne فرفیت باربری به واحد تن محاسبه نرخ حمل براساس تن
freight trains قطار باری
freight release بارنامه بمنظور اعلام دریافت هزینه حمل
freight release فهرنویسی
freight rebate تخفیف هزینه حمل
freight rate نرخ هزینه حمل
freight rate نرخ حمل قیمت حمل
freight rate هزینه حمل
freight prepaid هزینه حمل پیش پرداخت شده
freight and insurance paid to هزینه حمل و بیمه پرداخت شده
lump sum freight هزینه حمل مقطوع
lump sum freight هزینه حمل کلی
freight payable at destination هزینه حمل در مقصد پرداخت میشود
insurance and freight cost هزینه بیمه و حمل
freight route order ترتیب حمل و نقل درجاده ها
freight route order ترتیب تقدم استفاده از جاده ها
carriage freight paid to ... با هزینه حمل تا ...
data freight receipt رسید اماری حمل
conference freight rate نرخ مشترک شرکتهای کشتیرانی
cost insurance and freight سیف
freight movement [American E] حمل و نقل بار
freight movement [American E] رفت و آمد بار
cost insurance, freight قیمت بیمه و هزینه حمل
freight transportation [American E] حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
domestic intercity freight traffic حمل نقل بار بین شهری بوسیله راه آهن
cost,insurance,freight and exchange(cif& قیمت
to shift freight traffic from road to rail حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن
cost,insurance,freight and exchange(cif& بیمه
cost,insurance,freight and exchange(cif& هزینه حمل وتغییرات ارز
dead مهجور
dead ساکن
from the dead ازمیان مردگان
dead منسوخ کهنه
dead مرده
dead متوفی
dead بی حس
dead گوی بولینگ ضعیف
dead توپ کم جان
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead مات
dead against درست مقابل
dead آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead as a d. بکلی مرده
dead and gone <idiom> هفت کفن پوسانده
dead even دقیقا برابر
dead even کاملا مساوی
dead بی پتانسیل
dead مسکوت
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead space فضای مرده
dead time زمان گمگشته
the dead of winter چله زمستان
dead storage مانداب
dead storage انبار وسایط نقلیه و تجهیزات
dead stock موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
dead stock کالای بنجل
dead stock کالای بدون خریدان
dead stock موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
dead spot نقطه خنثی
dead spot منطقه ساکت
dead space زاویه بیروح فضای کور
dead space ناحیه کور
dead storage گنجایش مرده
dead storage حجم مرده
playing dead مرده نمایی
dead zone زاویه بیروح
dead wire سیم بی برق
dead water مانداب
dead volume حجم مرده
dead valley خشکرود
dead type حروف پخشی
dead type حروف پخش کردن
dead time وقت تلف شده
dead time زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead time زمان مرده
dead space فضای راکد
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
dead set against something <idiom> کاملا مصمم در انجام کاری
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
dead center <idiom> کاملا وسط
dead as a doornail <idiom> کاملا مرده
dead ahead <idiom> درست درپشت ،قبل
He is not dead by any chance , is he ? نکند مرده باشد ؟
dead to the world <idiom> زود به خواب رفتن
Drop dead <idiom> کم کردن مزاحمت
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
The battery is dead. باتری خالی شده است.
The battery is dead. باتری تمام شده است.
Speak well of the dead . <proverb> پشت سر مرده بد نگو.
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
Never!over my dead body . صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
dead duck آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
Be a dead ringer for someone <idiom> شباهت زیاد دو نفر
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
half dead نیم جان
dead-house مرده شوی خانه
dead-light پنجره ثابت
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
to be dead keen [on] واقعا مشتاق بودن [به]
over one's dead body <idiom> هرگز
dead bolt زبانهگوی
ye living and the dead زندگان و مردگان
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
to f. a dead horse اب درهاون کوبیدن
to f. a dead horse کوشش بی فایده کردن
the quick and the dead زندگان ومردگان
dead soils خاکهای مرده
dead astern درست در سمت پاشنه ناو
dead load بار ساکن
dead load بار مرده
dead load بار ازمایشی
dead load وزن ثابت و متعلقات ان
dead weight ویژه وزن
dead load شاسی اتومبیل
dead load پایه پل
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
dead light روزنهای که اطاق کشتی راازطوفان حفظ میکند
dead weight خودوزن
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead letter نامه غیر قابل توزیع
dead weight وزن بی اوار
dead load همیشه بار
dead load بارمرده
dead area زاویه بیروح
dead area منطقه بیروح
dead alive یک نواخت
dead alive خسته کننده
dead alive کسل کننده
dead air هوای راکد
dead ahead درست سینه
dead ahead درست درسمت سینه ناو
dead heats مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead weight وزن خشکه
dead ahead درست در سینه ناو
dead load بار دائم
dead weights وزن خشکه
dead weights وزن بی اوار
dead letter قانون منسوخ
dead beat بی نوسان
dead halt توقف مطلق
dead group زمین بیروح
dead group زاویه بیروح
dead ground زمین واقع در زاویه بیروح
dead weight کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead ground اتصال به زمین کشنده
dead file پرونده راکد
dead fence پرچین
dead eye گره کور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com