English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (7 milliseconds)
English Persian
debt of honour وام شرافتی
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
Other Matches
honour ایفای تعهد کردن
honour انجام تعهد
honour یاحوالهای را قبول کردن
honour برات
honour قبول کردن
honour عزت دادن به
honour احترام کردن به
guard of honour گارداحترام
guest of honour مهمانافتخاری
word of honour قول شرف
point of honour قضیه شرف
battle honour نشان افتخار
lap of honour دورافتخاردوندهیااتومبیلران
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
pledge one's honour قول شرف دادن
honour a contract قرارداد را محترم شمردن
honour your contracts اوفوا بالعقود
guard of honour پاسدار تشریفاتی
to pledge one's honour قول شرف دادن
title of honour کنایه
maid of honour ندیمه ساقدوش یا ملازم عروس ندیمه در باری
rolls of honour صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
rolls of honour لیست افتخار
roll of honour صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
title of honour لقب
roll of honour لیست افتخار
the pinnacle of honour اوج عزت
To pawn ones life ( honour) . زندگی ( شرافت ) خود را درگروی کاری گذاشتن
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
the d. of a debt پرداخت بدهی
in debt بدهکار
to get into debt بدهکارشدن
to be in debt بدهی داشتن
to be in debt مقروض بودن
to get into debt بدهی پیداکردن
to get into debt وام پیداکردن
debt بدهکاربودن
debt غین
debt دین
debt قرض
debt وام
debt بدهی
debt قصور
debt بدهی داشتن
passive debt وام بی بهره
present debt دین حال
private debt بدهی خصوصی
proof of debt دلیل طلب
proof of debt سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
preferential debt دین ممتازه
public debt قرضه عمومی
public debt بدهی دولت
run in debt قرض بهم رساندن
payment of an debt وفاء دین
payment of a debt اداء دین
oxygen debt وام اکسیژن
specialty debt تعهدات مستند به اسناد رسمی
verification of debt تشخیص مطالبات
debt cut صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness صرف نظر از بدهکاری
debt relief صرف نظر از بدهکاری
debt perpetrator مرتکب بدهی
to run into debt قرض بالا آوردن
debt relief بخشش بدهکای
debt forgiveness بخشش بدهکای
debt perpetrator خطاکار در بدهی
To be in debt up to ones ears. غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt. تا خرخره درقرض بودن
debt rescheduling تجدید نظر در شرایط وام
debt cut بخشش بدهکای
debt advice اعلامیه بدهکار
debt finance افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
acknowledgement of debt اقرار به بدهی
debt limit حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of nature مرگ
acknowladgement of debt قبول بدهی
debt of record دین قانونی
debt of record بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding وام معوقه
debt service پرداخت اصل و فرع
an active debt بدهی با ربح
debt enforcement درخواست طلب وصول
arrears of debt دیون معوقه
debt balance مانده بدهکار
debt burden بار بدهی
attachment of debt توقیف طلب
crown debt وام بدولت
debt collector وصول کننده طلب
debt collector کارگزاروصول طلب
debt discount تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
crown debt طلب دولتی بستانکاری دولتی
deep in debt تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt تا گردن زیر بدهی
judgement debt محکوم به
judgement debt دادخواسته
national debt قرضه ملی
national debt بدهی ملی
national debt قرض ملی
net debt بدهی خالص
oxygen debt بدهی اکسیژن
judgment debt محکوم به مالی
indgement debt محکوم به
immersed in debt گرفتاربدهی
debt of nature اجل
execution for debt اقدام برای طلب وصول
floating debt بدهی متغیر
funded debt وام تنخواه دار
funded debt وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
good debt طلب وصول شدنی
bad debt طلب غیر قابل وصول
bad debt طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
immersed in debt فرو رفته در فرض
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
debt collection for realisation property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
discharging from an obligation or a debt ابراء ذمه
debt income ratio نسبت قروض به درامد ملی
To be in the red . To contract a debt . قرض بالاآوردن
to pay off a debt [mortgage] بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
national debt burden بار قرضه ملی
debt due at a future time دین موجل
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com