English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
direct address نشانی مستقیم
direct address آدرس مستقیم
Other Matches
address for service of a summons [address where a summons may be served] آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
direct <adj.> مستقیم
direct قراول رفتن
direct متوجه ساختن
direct : مستقیم معطوف داشتن
direct نظارت کردن
direct اداره کردن هدایت کردن
direct امرکردن
direct : دستور دادن
direct <adj.> دست اول
direct رهبری کردن
direct هدایت کردن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
direct <adj.> بلافاصله
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct مستقیم یابدون شریک سوم
direct مدیریت یا سازمان دهی
direct دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct راسته
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
direct <adj.> بدون واسطه
direct اداره کردن
address آدرس
Take me to this address? مرا به این آدرس ببرید.
How far is it to this address? تا این آدرس چقدر راه است؟
one address با یک نشانه
three address با سه نشانی
address نشانی دادن
address نشانی
address قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address شماره یکتای یک وسیله در شبکه
address شماره ای که به واحد پردازش مرکزی اجازه میدهد به یک محل فیزیکی در رسانه ذخیره سازی سیستم کامپیوتر مراجعه کند
address آماده شدن برای ضربه یا هدفگیری
immediate address آدرس صریح
address نشانی گیرنده پیام
to address somebody as کسی را خطاب کردن با [لقبی]
to address نشانه گیرنده را روی پاکت گذاشتن
to address [to] خطاب کردن [به]
two address با دو نشانی
one plus one address قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
Here is my address. این آدرس من است.
What's your name and address? اسم و آدرس شما چیست؟
Whom should I address? چه کسی فرد پاسخگو من است؟
direct process فرایند مستقیم
direct psychotherapy روان درمانی رهنمودی
direct debit سفته-وجهالزمان
direct quenching سخت گردانی مستقیم
direct oration گفته یا قول مستقیم
direct pressure تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct pressure فشار مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
direct plotting تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct observation مستقیمامشاهده کردن
direct lighting روشن سازی غیرمستقیم
direct observation دیدبانی مستقیم
direct measurement اندازه گیری مستقیم
direct processing پردازش مستقیم
direct plotting تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct reading قرائت مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
draw direct مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct labour دستمزد مستقیم
direct killing قتل به مباشرت
direct involvement مباشرت در جرم
direct involvement offence an committing in مباشرت
direct fire هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct fire تیر مستقیم
direct fire اتش مستقیم
direct file پرونده مستقیم
direct file فایل مستقیم
direct laying روانه کردن مستقیم
direct lighting روشنایی مستقیم
direct therapy درمان رهنمودی
direct support پشتیبانی مستقیم کردن
direct support کمک مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم
direct selling فروش مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
direct material مواد مستقیم
direct loading مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct load بارگذاری مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct exchange تعویض باداغی
direct dye رنگینه مستقیم
direct analysis تحلیل رهنمودی
direct aggression پرخاشگری مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct addressing ادرس دهی مستقیم
direct addressing نشان دهی مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
direct access دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access دسترسی مستقیم
direct access دستیابی مسقیم
direct casting ریخته گری مستقیم
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
direct support تکیه گاه بی واسطه
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct coupling جفتگری مستقیم
direct coupled مستقیما جفت شده
direct cost هزینه مستقیم
direct conversion تبدیل مستقیم
direct control کنترل مستقیم
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
direct relationship وابستگی مستقیم
direct object مفعول مستقیم
direct objects چیز
direct action مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects OPERAND
direct objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects نماش داده می شوند
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct object مفعول بیواسطه
direct object مفعول صریح
direct current جریان یکسو
direct current جریان برق مستقیم
direct current جریان مستقیم
direct taxation اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct taxation مالیات مستقیم
direct tax مالیات مستقیم
direct hits گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits اصابت مستقیم
direct hit گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hit اصابت مستقیم
direct objects فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects موضوع
direct objects شیئی
direct objects مخالفت کردن
direct objects کالا اعتراض کردن
direct objects مفعول
direct objects هدف
direct objects موضوع منظره
direct objects شی ء
direct objects مورد
direct objects اعتراض داشتن
direct objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects چیز ماده خارجی
direct objects دلیل اوردن
direct objects اعتراض کردن
direct objects مقصود
direct taxes مالیاتهای مستقیم
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct current جریان دائم
Is it a direct flight? آیا پرواز مستقیم است؟
direct rule حکومتایالتیومحلی
one address computer کامپیوتریک ادرسه
virtual address آدرس مجازی
one address computer ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
virtual address نشانی مجازی
one address instruction دستورالعمل یک ادرسه
one level address سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
variable address نشانی متغییر
three address instruction دستوری که حاوی آدرس دو عملوند و محل نتیجه که باید ذخیره شود است
transfer address ادرس انتقال
triple address با نشانی سه گانه
forwarding address آدرس پستی جدید
one level address کد دودویی که مستقیما CPU را اجرا کند و فقط از مقادیر آدرس مطلق استفاده میکند.
two address computer کامپیوتر دو ادرسه
two address computer کامپیوتربا دو نشانی
real address آدرس واقعی
two address instruction دستوری که حاوی محل دو عملوند و آدرس نتیجه است
two address instruction قالب دستور که حاوی محل دو عملوند است و نتیجه در محل یکی از عملوندها ذخیره می شوند
one address computer دستور ساخته شده از اپراتور و آدرس
address book دفترچه تلفن
machine address آدرس ذخیره سازی کامپیوتر که فقط به یک محل دستیابی دارد
machine address بیشترین مقدار یا حد یک سیستم
machine address نوعی برنامه زبان اسمبلی که برای تولید کد که فقط از آدرس و مقدار مطلق استفاده میکند تشکیل شده باشد
machine address اندازه یا مقدار یک عدد بدون توجه به علامت آن
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
machine address برنامه ای که بخشی از کد را در حافظه اصلی بار میکند
machine address محل یک شی در رابط ه با مبدا
machine address تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
machine address آدرس ذخیره سازی کامپیوتر که مستقیما و بدون تغییر به محل یا وسیلهای دستیابی دارد. مقایسه شود با آدرس اندیس #INDEX ADDRESS
machine address آدرس ماشین
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
n plus one address instruction آدرس تشکیل شده و آدرس حاوی آدرس دستور بعدی است
n plus one address instruction دستوری که از
n address instruction دستور العمل با N نشانی
multiple address با نشانی چندگانه
multi address با چند نشانی
memory address ادرس حافظه
memory address نشانی حافظه
machine address برنامه کامپیوتری نوشته شده به کد مطلق
three address computer کامپیوتر با سه نشانی کامپیوتر سه ادرسه
return address نشانی بازگشت
specific address نشانی خاص
regional address نشانی منطقه ای
reference address نشانی مرجع
symbolic address نشانی نمادی
telegraphic address آدرس تلگرافی
real address آدرس حقیقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com