English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
direct support تکیه گاه بی واسطه
direct support پشتیبانی مستقیم
direct support کمک مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم کردن
Search result with all words
direct air support center مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
direct support unit یکان پشتیبانی مستقیم
Other Matches
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
direct اداره کردن
direct : مستقیم معطوف داشتن
direct امرکردن
direct راسته
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
direct هدایت کردن
direct نظارت کردن
direct اداره کردن هدایت کردن
direct رهبری کردن
direct <adj.> مستقیم
direct قراول رفتن
direct : دستور دادن
direct دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct مدیریت یا سازمان دهی
direct مستقیم یابدون شریک سوم
direct <adj.> بدون واسطه
direct <adj.> بلافاصله
direct <adj.> دست اول
direct متوجه ساختن
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
support متکفل بودن
support نگاهداری
support کمک
support پشتیبان زیر برد زیر بری
support پشتیبانی کردن
support تقویت تایید
support حمایت
support حق مالکیت
support پشتیبانی کردن تایید کردن پایه
support تکیه گاه پایه
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
support کمک کردن یا کمک به اجرا
support r نگهدار
Thank you for your support با تشکر برای حمایت شما.
Thank you for your support با تشکر برای پشتیبانی شما.
support پشتگرمی
support r پشتیبان
support تقویت
support تایید کردن نگهداری
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
support نگهداری کردن
support نگهدارنده
support تکیه گاه تصدیق کردن
support پشتیبان
support مقر
support پایه
support تکیه بدن ژیمناست روی دستها
support تکفل کردن
support r حامی
support تایید کردن
in support of در پشتیبانی از
self support استقلال مالی
in support of در پشتیبانی
right of support حرمت ملک
self support حمایت از خود
support تحمل کردن
l support نگهداشتن بصورت زاویه
support پشتیبانی
self support اتکاء بخود تکفل مخارج خود
support حمایت کردن
support تکیه گاه
direct relationship وابستگی مستقیم
direct access دستیابی مسقیم
draw direct مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct access دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct address نشانی مستقیم
direct therapy درمان رهنمودی
direct access دستیابی مستقیم
direct access دسترسی مستقیم
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct observation دیدبانی مستقیم
direct observation مستقیمامشاهده کردن
direct oration گفته یا قول مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
direct plotting تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct pressure فشار مستقیم
direct pressure تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct process فرایند مستقیم
direct processing پردازش مستقیم
direct psychotherapy روان درمانی رهنمودی
direct quenching سخت گردانی مستقیم
direct reading قرائت مستقیم
direct measurement اندازه گیری مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct addressing نشان دهی مستقیم
direct addressing ادرس دهی مستقیم
direct fire هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct fire تیر مستقیم
direct fire اتش مستقیم
direct file پرونده مستقیم
direct file فایل مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct material مواد مستقیم
direct exchange تعویض باداغی
direct dye رنگینه مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
direct coupling جفتگری مستقیم
direct coupled مستقیما جفت شده
direct cost هزینه مستقیم
direct conversion تبدیل مستقیم
direct involvement offence an committing in مباشرت
direct involvement مباشرت در جرم
direct selling فروش مستقیم
direct aggression پرخاشگری مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
direct analysis تحلیل رهنمودی
direct casting ریخته گری مستقیم
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
direct loading مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct load بارگذاری مستقیم
direct lighting روشنایی مستقیم
direct lighting روشن سازی غیرمستقیم
direct laying روانه کردن مستقیم
direct labour دستمزد مستقیم
direct killing قتل به مباشرت
direct control کنترل مستقیم
direct objects مورد
direct taxation مالیات مستقیم
direct objects دلیل اوردن
direct tax مالیات مستقیم
direct objects چیز
direct objects OPERAND
direct hits گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits اصابت مستقیم
direct objects اعتراض کردن
direct taxation اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct current جریان مستقیم
direct objects اعتراض داشتن
direct current جریان دائم
direct current جریان یکسو
direct hit گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct objects زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects نماش داده می شوند
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct object مفعول مستقیم
direct objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct hit اصابت مستقیم
direct object مفعول صریح
direct objects چیز ماده خارجی
direct objects پانج کارت که حاوی برنامه است
direct object مفعول بیواسطه
direct objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
Is it a direct flight? آیا پرواز مستقیم است؟
direct objects مقصود
direct objects شی ء
direct rule حکومتایالتیومحلی
direct debit سفته-وجهالزمان
direct objects هدف
direct objects موضوع منظره
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct action مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct current جریان برق مستقیم
direct objects مفعول
direct objects موضوع
direct taxes مالیاتهای مستقیم
direct objects شیئی
direct objects مخالفت کردن
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct objects کالا اعتراض کردن
lateral support تکیه گاه کناری
lateral support تکیه گاه جانبی
hinged support تکیه گاه مفصلی
intraservice support پشتیبانیهای قسمتها ازهمدیگر
indirect support تکیه گاه بی واسطه
logistic support پشتیبانی لجستیکی
logistic support پشتیبانی تدارکاتی
maintenance support پشتیبانی نگهداری
maintenance support پشتیبانی تعمیراتی
reaction of support عکس العمل تکیه گاه
price support حمایت قیمت
price support تایید قیمت
price support قیمت حمایت شده از طرف دولت
price support حمایت قیمتی
point of support تکیه گاه
point of support نقطه اتکا
naval support یکان پشتیبانی کننده دریایی
naval support پشتیبانی دریایی
movable support تکیه گاه قابل انتقال
movable support تکیه گاه متحرک
restraining support تکیه گاه گیردار
card support حافظورق
paper support پشتیبان
paper support ورقه
rackboard support پشتیبانمکانبر
sphere support حافظگوی
support roller تکیه گاه
support roller بلبرینگ
support bracket قلابمحافظ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com